۲۰۲۴ ۲۲ October - سه‌شنبه ۰۱ آبان ۱۴۰۳
کد خبر: ۲۱۵۸
۲۸ مهر ۱۴۰۳ - ۱۶:۱۲

نگاهی بر روندها برای تغییر نظم منطقه ای

اکنون که در پیام رهبر معظم انقلاب به تاریخ هفتم مهر ۱۴۰۳ «بر همة مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزب‌الله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث آن را یاری کنند» به نظر می‌رسد بی‌هیچ هیاهو زمان آن رسیده باشد که یا «نظم جدید» مدنظر صهیونیست‌ها پیش از ولادت، سقط شود؛ یا «نظم جدید» عاری از رژیم صهیونیستی طراحی و پیاده‌سازی شود، زیرا جهان در ربع قرن اخیر، تجربیات دردناک و فاجعه‌باری را از مداخلات خارجی عملیات فرامرزی امریکایی‌ها و وحشی‌گری صهیونیست‌ها آزموده است.
۲۸ مهر ۱۴۰۳ - ۱۶:۱۲
نویسنده : دکتر جواد معصومی کارشناس مسائل بین الملل

رهبر معظم انقلاب در سال‌های اخیر تأکید زیادی بر تغییرات نظم جهانی در سال‌های پیش رو داشته‌اند. از نظر ایشان که مورد تأکید تحلیلگران و کارشناسان روابط بین‌المللی غربی نیز هست، تحولاتی در عرصه بین‌المللی در حال وقوع است که توزیع قدرت در جهان، یعنی نظم امنیتی و ساختار قدرت، در جهان را متحول خواهد کرد. یعنی جهان دیگر به‌صورت یک تک‌قطبی با برتری ایالات متحده دیده نمی‌شود و به‌سوی نظمی چند کانونی حرکت می‌کند. در این حالت هر کدام از مناطق جهان، یک یا چند کانون قدرت اصلی خواهند داشت که تحولات اصلی در آن منطقه و ترتیبات و مناسبات آن منطقه را تحت شعاع قرار می‌دهند. در این راستا هیچ منطقه‌ای از جهان مستثنی نبوده و تحولات آن در راستای تغییرات نظم امنیتی و سیاسی است.
تاریخ این‌گونه روایت می‌کند که با سقوط امپراتوری عثمانی در طول جنگ جهانی اول، نظم امنیتی منطقه نه توسط بازیگران منطقه‌ای که از سوی ابرقدرت‌های خارجی طراحی، تعیین و تنظیم می‌شد. در سال‌های ابتدایی پس از پایان جنگ جهانی اول، با معاهده «سایکس پیکو» انگلیس و فرانسه به‌عنوان ناظمان منطقه‌ای در غرب آسیا، نظم منطقه و مناسبات آن را تنظیم می‌کردند. تولد دولت جعلی صهیونیستی نیز مربوط به سال‌هایی است که انگلیس و فرانسه تنظیم‌گر نظم در منطقه غرب آسیا بودند. با پایان جنگ جهانی دوم و ظهور ایالات متحده و شوروی به‌عنوان دو قطب جهان، منطقه غرب آسیا نیز مانند دیگر نقاط جهان میان این دو ابرقدرت تقسیم و در نتیجه نظم امنیتی مطابق میل شوروی و آمریکا تنظیم شد. با فروپاشی شوروی، منطقه غرب آسیا به زمین‌بازی ایالات متحده امریکا تبدیل شد که بخش زیادی از مناسبات آن را واپایش می‌کرد؛ اما در سال‌های اخیر، تغییراتی در منطقه اتفاق افتاده که منطقه را به زمین‌بازی جمهوری اسلامی ایران تبدیل کرده است.
ایالات متحده آمریکا در دوران ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ متوجه این حقیقت شد که منطقه در آستانه پذیرش ایران به‌عنوان قدرت اصلی است. در نتیجه با طرح «صلح ابراهیم» در این جهت حرکت کرد که با اتحاد اعراب و رژیم صهیونیستی، مقابل برتری ایران در منطقه بایستد. این امر قرار بود با طرح کریدور موسوم به «IMEC» تکمیل شود. این کریدور بنا داشت هند را از طریق کشور‌های عربی به اسرائیل متصل کند و از این طریق تسلط رژیم صهیونیستی بر مناسبات منطقه را با وابستگی کشور‌های عربی به اقتصاد صهیونیست‌ها ممکن کند؛ این طرح با شکست همراه شد.
پس از عملیات غرور آفرین طوفان الاقصی و شکست راهبردی اسرائیل غاصب، رژیم صهیونیستی به خیال خود قصد دارد کار حزب‌الله و حماس را در این جنگ یک‌سره کند. اما چه دلیلی برای این امر وجود دارد؟ به نظر می‌رسد همه چیز به درگیری‌ها بر سر نظم امنیتی باز می‌گردد. بازیگران مهم مناطق تلاش می‌کنند مطابق میل خود نظم امنیتی را باز طراحی کنند؛ اما برای ایالات متحده و هم‌پیمانانش به‌ویژه رژیم صهیونیستی یک چیز قابل‌تحمل نیست و آن فروپاشی نظم کهنه جهانی و یک‌جانبه‌گرایی امریکا است.
پیش‌تر نیز ایالات متحده امریکا همه تلاش خود را کرد تا اراده خود در منطقه غرب آسیا حاکم کند؛ اما بر خلاف میل آمریکا، برای سال‌ها محور مقاومت به‌عنوان نظم ساز در برابر نظم کهنه و برنده محض تحولات منطقه بوده است. مصادیق آن در سوریه تلاش جهان غرب و دولت‌های عربی برای براندازی دولت بشار اسد با شکست سنگین مواجه شد. از طرفی در یمن انصارالله یکی از مهم‌ترین متحدان ایران در منطقه محسوب می‌شود. همچنین در عراق همکاری ایران، به تشکیل هسته‌های مردمی مقاومت در برابر داعش منجر شد و این گروه تروریستی شکست خورد. در لبنان نیز حزب‌الله نقش اصلی را در حفاظت از لبنان در برابر رژیم صهیونیستی ایفا می‌کند؛ بنابراین تاکنون همه تحولات منطقه باب میل ایالات متحده امریکا پیش نرفته است و اساساً تشکیل شبکه‌ای با عنوان «محور مقاومت» که اصلی‌ترین هدف اعضای آن مقابله با یک‌جانبه‌گرایی ایالات متحده است برای استعمارگران شکست محسوس تلقی می‌شود. این شبکه منسجم و هماهنگ باوجود استقلال؛ با راهبرد حکمرانی اسلامی مردم پایه، امامت رهبری جمهوری اسلامی ایران را پذیرفته‌اند. به‌طوری‌که این نوع حکمرانی باعث شده است که منطقه ج. ا. ایران را به‌عنوان بازیگر فرامنطقه‌ای و کانون اصلی تحولات منطقه برای تحقق واقعی سعادت بشری و مبارزه با ظلم و حمایت از مظلومان موردتوجه قرار دهد که این مسئله تهدیدی حیاتی برای منافع آمریکا و هم‌پیمانانش به‌ویژه رژیم صهیونیستی محسوب می‌شود.
برخی از حامیان هیجان‌زده صهیونیست‌ها، وضعیت کنونی منطقه را با خیال پیروزی اسرائیل غاصب جهت تغییر موازنه قدرت در غرب آسیا تفسیر می‌کنند و این مسئله که رژیم صهیونیستی به دنبال نظم جدیدی در منطقه است، آشکارا در گفتار رهبران این رژیم آپارتاید دیده می‌شود. بنیامین نتانیاهو در همین راستا از نظم نوین در خاورمیانه جدید سخن گفته و ترور شهید سید حسن نصرالله را در راستای توازن قدرت در غرب آسیا توصیف کرده است.
البته برای نخستین‌بار نیست که سران رژیم صهیونیستی و آمریکا وعده نظم جدیدی در منطقه غرب آسیا را می‌دهند. در سال ۱۹۸۲ نیز «آریل شارون» وزیر دفاع وقت این رژیم، نظم جدیدی را در خاورمیانه متصور شده بود. «شیمون پرز» و «تام فریدمن» نیز پس از توافق اسلو در سال ۱۹۹۳ وعده «خاورمیانه جدید» را دادند. در اوایل سده جدید، دولت بوش نیز معتقد بود نظمی جدیدی در راه است که در آن خاورمیانه‌ای دموکراتیک و طرف‌دار آمریکا پدیدار می‌شود؛ اما هیچ‌کدام از این وعده‌ها به حقیقت تبدیل نشد و در همین زمینه نشریه «نشنال اینترست» در پیش‌بینی آینده رؤیای نتانیاهو برای برقراری نظم جدید در منطقه نوشت: «به طور حتم هیچ ایرادی ندارد که رؤیای غیرممکن را در خواب ببینید یا حداقل منتظر روز‌های بهتری باشید؛ مشکل این است که گاهی اوقات رهبران سیاسی، تخیلات خود را بیش از حد جدی می‌گیرند؛ به‌قول‌معروف راه جهنم با نیت خیر هموار شده است». این رسانه در ادامه گزارش خود با عنوان «خاورمیانه جدیدی وجود نخواهد داشت» تأکید کرد: اسرائیل به‌طورقطع در موقعیتی نیست که بتواند ایران را شکست دهد.
باید توجه داشت که هژمونی موجود در دنیای غرب به سرکردگی امریکا این تغییر را بدون مقاومت نمی‌پذیرد و تلاش خود را برای به تأخیرانداختن آن با ایجاد بی‌ثباتی در مناطق مختلف جهان طراحی و اجرا می‌کند و حتی رفتار‌های غیرقابل‌پیش‌بینی از خود نشان می‌دهد، بااین‌حال تغییر نظم کهنه اجتناب‌ناپذیر است هر چند زمان دقیق وقوع این تغییر قابل‌پیش‌بینی نباشد. البته نشانه‌هایی از نظم جدید وجود دارد که به‌عنوان‌مثال آمار رشد اقتصادی کشور‌های عضو سازمان همکاری شانگهای و بریکس وجود دارد گویای تغییر حتمی نظم کهنه جهانی است؛ فلسفه بریکس گردهمایی اقتصاد‌های نوظهور دنیاست و در همین حال نسبت رشد اقتصاد‌هایی مانند چین، هند، برزیل و افریقای جنوبی در مقایسه با رشد اقتصاد‌های مسلط کنونی در غرب به میزان چشمگیری بیشتر است. مهم‌تر اینکه متوسط رشد سالانه چین در ۱۰ سال آینده حدود ۵ درصد است درحالی‌که متوسط رشد امریکا حدود ۱.۵درصد است، در نتیجه در دهه آینده چین هر سال ۳.۵درصد نسبت به امریکا بزرگ‌تر می‌شود، همچنین تا سال ۲۰۳۵ از ۱۰ اقتصاد برتر دنیا دست‌کم پنج اقتصاد در منطقه آسیا مستقر خواهد بود.
همان‌طور که اشاره شد، مبدع و مروج ایده نظم جدید در جهان برخی از سیاستمداران و استراتژیست‌های غربی، به‌ویژه در ایالات متحده آمریکا بودند. این نظریه به طور مشخص توسط کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه ایالات متحده در دوره جورج دبلیو بوش، به‌عنوان بخشی از راهبُرد‌های ایالات متحده در دهه ۲۰۰۰ مورد اشاره قرار گرفت. رایس در جریان جنگ رژیم صهیونیستی و حزب‌الله در سال ۲۰۰۶، از اصطلاح نظم نوین خاورمیانه استفاده و بیان کرد که این جنگ می‌تواند بخشی از «زایمان دردناک» نظم نوین در خاورمیانه باشد. ریشه‌های این مفهوم البته به طرح‌های دیگر هم برمی‌گشت. از جمله مهم‌ترین آنها طرح «خاورمیانه بزرگ» بود که در دوره ریاست‌جمهوری بوش مطرح شد. آمریکا تلاش کرد این نظریه را از طریق مداخله نظامی مانند حمله به عراق در سال ۲۰۰۳، فشار‌های دیپلماتیک و اقتصادی از جمله علیه ایران و سوریه در حمایت از گروه‌های مخالف جهت ایجاد آشوب داخلی پیش ببرد. اما نتایج آن به گواه تاریخ زیسته در نهایت به‌جای ایجاد ثبات ادعایی غرب، منجر به بی‌ثباتی گسترده‌تر در منطقه شد. سیاست‌های تهاجمی و مداخلات نظامی به ظهور گروه‌های تروریستی جدید، جنگ‌های داخلی و بی‌اعتمادی بیشتر نسبت به غرب انجامید. ادعا شده بود هدف اصلی این طرح‌ها، ترویج دموکراسی و ثبات در منطقه خواهد بود، اما عملاً ثابت شد که فقط بحران‌های منطقه‌ای را پیچیده‌تر کرده است.

  • ارسال نظرات
  • پربازدیدترین ها آخرین اخبار
  • پربحث ترین ها پرطرفدارترین ها