کشور افغانستان به واسطۀ اهمیت ژئواستراتژیک در منطقۀ آسیای مرکزی، همواره متأثر از سیاست خارجی ایالات متحدۀ آمریکا بوده است به طوری که هر یک از رؤسای جمهور آمریکا استراتژی معینی را برای این کشور ترسیم نموده اند. با نگاهی فراتر به تحولات نظام بینالملل میتوان دریافت که استراتژی آمریکا برای هر یک از مناطقِ دارای اهمیت از جمله در افغانستان، ذیل هدف نهایی آمریکا که همان «استراتژی جهانی» است تعریف میگردد. از اینرو، با بررسی دکترین امنیت ملی در ایالات متحدۀ آمریکا، در گام نخست میتوان برنامههای احتمالی آنرا برای سایر کشورها به ویژه افغانستان پیشبینی کرد و در گام دوم راههای مقابله یا مواجهه با آن را احصاء نمود.
در تحلیل دکترین امنیت ملی جو بایدن سه اصل بیشتر از همه نمود دارد:
آنچه مسلم است وضعیت وخیم امنیتی کنونی در افغانستان و منطقه و تأثیرات متقابل آن بر ابعاد فرامنطقهای است که همچنان مسئله «امنیت» به عنوان مهمترین مؤلفه سیاست خارجی آمریکا، در صدر دکترین امنیت ملی این کشور قرار دارد، به طوریکه سایر اهداف سیاست خارجی آمریکا از جمله دموکراسی را تحتالشعاع قرار داده است. بنابراین نباید انتظار داشت که بایدن متناسب با شعارهای انتخاباتیاش گام بردارد و ممکن است در مقاطعی استراتژی وی با تغییرات شگرفی که با استراتژی جهانی ایالات متحدۀ آمریکا کاملاً همپوشانی دارد همراه شود؛ مانند آنچه که در دوران آقای اوباما اتفاق افتاد و برخلاف وعدههای انتخاباتیاش در راستای پیادهسازی «دیپلماسی نرم» عمل نمود و در دوران هشت سالۀ ریاست جمهوری وی، اسامه بنلادن، رهبر شبکهی القاعده در پاکستان کشته شد و همچنین مرگ ملا محمد عمر، رهبر گروه طالبان در پاکستان اتفاق افتاد و به دنبال آن ملا اخترمحمد منصور جانشین ملا عمر نیز در همین کشور کشته شد، بهطوریکه تمام این اتفاقات در آن دوره بر وضعیت افغانستان و استراتژی آمریکا اثرگذار بود.
به نظر میرسد، ریاست جمهوری بایدن از این منظر که آمریکا مانند دوران اوباما بر نقش رهبری در عرصه بینالمللی تأکید داشت، فعالانه تلاش نماید تا از ابزارهای موجود برای تثبیت این موقعیت استفاده کند. همچنین در دوران بایدن رویکرد اشاعۀ دموکراسی، چندجانبهگرایی و مشارکت جهانی و مبارزه با تروریسم بینالمللی در جهان به ویژه افغانستان نیز ذیل سایۀ دیپلماسی نرم دموکراتها دنبال خواهد شد، با این تفاوت که بایدن سیاست آرمانگرایانهتری را نسبت به اوباما پیگیری مینماید؛ از اینرو امکان بحرانیتر شدن روابط ایالات متحده با دشمنانش و فاصلهگرفتن با رقبایش دور از ذهن نیست. طالبان نیز با درک این مسئله که استراتژی بایدن مشابه استراتژی دموکراتها و یا حتی نزدیک به استراتژی اوباما در افغانستان دنبال خواهد شد و در نهایت به تحرکات شدید نظامی منجر خواهد گردید، سیاستهای منطقهای را دنبال نموده و در رایزنی با کشورهای منطقه به ویژه ج.ا.ایران درصدد شکلگیری اجماع منطقهای برای صلح افغانستان هستند. از طرفی دولت افغانستان با ارسال پیام احیای اتحاد استراتژیک با ایالات متحدۀ آمریکا، خواهان تداوم مشارکت با آمریکا و تقویت روند مبارزه با تروریستهاست، بهطوریکه این مسئله ضمن برآشفتن طالبان، افزایش تحرکات آنان را در افغانستان به همراه داشته است.