«چین» یکی از بازیگران مؤثر در قبال تحولات داخلی افغانستان است که از پیشینه دیرینهای در زمینه روابط خارجی با کابل برخوردار است. با اینکه آغاز روابط رسمی و دیپلماتیک دو کشور به سال 1955 برمیگردد، اما نقطه شروع روابط تاریخی دو کشور را باید در قرن هفتم میلادی جستوجو کرد؛ زمانی که طبق برخی مستندات تاریخی «سوان ژنگ» رهبر مانکهای چین از دره بامیان دیدن و از دو مجسمه بزرگ بودا تجلیل کرد. این مجسمهها در سال 2001 به دست طالبان تخریب شدند. چین با اینکه بهواسطه «باریکه واخان» کمترین طول مرزی (76 کیلومتر) با افغانستان را دارد، اما یکی از همسایههای مهم این کشور به شمار میرود. حدود یک ماه قبل و در پی پیشرویهای طالبان در مناطق مختلف افغانستان، شهر مرزی واخان نیز از دست دولت مرکزی خارج شده و درحال حاضر به کنترل طالبان در آمده و نیروهای طالبان در آن مستقر هستند. در طول تاریخ، کابل یکی از محورهای قابلتوجه در جاده ابریشم چین بوده است؛ امروز هم که افغانستان درگیر اوضاع ناآرام داخلی است و طالبان بخش اعظمی از آن را در سلطه دارد، این کشور از اهمیت مضاعفی برای چین بهویژه از بعد اقتصادی و امنیتی برخوردار شده است. این درحالی است که در دوران جنگ سرد تعامل چین با افغانستان ذیل روابط مهمتر پکن با روسیه، هند و پاکستان تعریف میشد. حتی تا چند سال پیش نیز چینیها در تمام نشستها و اجلاسهایی که درباره افغانستان برگزار میشد، همیشه ساکت بوده و از هرگونه مشارکت فعال و جدی در زمینه مسائل مربوط به افغانستان امتناع میکردند. اما در سالهای اخیر اوضاع تغییر کرده و دولت پکن اقدام به تعیین نماینده ویژه در امور افغانستان کرده و به شدت در مناسبات بینالمللی مربوط به افغانستان فعال شده است.
رویکرد سیاست خارجی چین در مواجهه با تحولات و اتفاقات افغانستان، پیش از آنکه از ماهیت سیاسی، نظامی و امنیتی برخوردار باشد، مبتنی بر انگارههای اقتصادی بوده است. به این معنا که الگوی رفتاری چین در افغانستان حتی در شرایط کنونی، مبتنی بر اصول «ژئوپولیتیکی» همراه با عملگرایی است نه «ایدئولوژیکی». این اصل به خصوص در سالهای اخیر که توجه چین به افغانستان بیشتر شده، اهمیت خاصی در سیاست خارجی پکن پیدا کرده است. در این چارچوب چین از ورود به هرگونه منازعات نظامی و کشمکشهای سیاسی در افغانستان اجتناب و بیشتر در حوزههای «اقتصادی» و سرمایهگذاری تمرکز کرده است. چین خود را یک قدرت بزرگ جهانی میداند که نسبت به صلح و ثبات و امنیت بینالمللی مسئولیت و وظیفه دارد. امنیت و ثبات در افغانستان برای چین اهمیت راهبردی دارد، به ویژه در وضعیت کنونی که آمریکا از این کشور فرار کرده و ناامنی و بیثباتی و فساد سیاسی و اواضاع نابسامان اقتصادی را به عنوان یک میراث بزرگ در افغانستان از خود به جا گذاشته است. چین دو نگرانی اصلی در افغانستان دارد: نخست، تأثیرپذیری سین کیانگ از تحولات داخلی افغانستان که ممکن است به تشدید آشوب و ناامنی در سین کیانگ بینجامد. دوم، طرحهای امنیتی هوشمندانه آمریکا در دوره پساخروج از افغانستان. سیاستی که چین برای غلبه بر دو نگرانی مذکور و همچنین ایجاد ثبات و امنیت، هم اکنون در افغانستان دنبال میکند، یک سیاست «اقتصادمحور» است. چین برخلاف کشورهای اروپایی که صلح و امنیت را در نظامیگری جستوجو میکنند، براساس آموزههای «مکتب کپنهاگ» به دنبال این است که از طریق «سیاستهای اقتصادی» و سرمایهگذاری در زیرساختهای افغانستان به توسعه اقتصادی در این کشور کمک کرده و با مهار یا تضعیف فقر اقتصادی، زمینههای اثرگذاری افراطگرایی بر سین کیانگ را «تضعیف» کند و از آثار مخرب ناشی از حضور امنیتی آمریکا در این کشور که برای چین مضر است، جلوگیری کند.