تشدید حملات حزبالله به مراکز نظامی و شهرکهای صهیونیست نشین در شمال سرزمینهای اشغالی طی روزهای اخیر موجب دور جدیدی از شاخوشانه کشیدنهای مقامات تلآویو در مورد آمادگی برای شروع عملیات گسترده نظامی در جبهه شمالی در خاک لبنان شده است؛ سؤال اساسی که مطرح است اینکه آیا ارتش رژیم صهیونیستی توانایی جنگ واقعی گسترده با حزبالله لبنان را دارد یا خیر؟ و آیا بنیامین نتانیاهو به دنبال ماجراجویی جدید در منطقه شامات است؟ و از طرفی موضوع آتش بس در نوار غزه چقدر واقعی و با منافع مردم مظلوم فلسطین میباشد؟
در وهله نخست، همانگونه که در جریان عملیات طوفان الاقصی مشاهده شد، عنصر غافلگیری مهمترین عنصر در جنگ است که خلأ آن در هرگونه استراتژی نظامی و جنگی صهیونیستها حس میشود، این خلأ موجب شد تا ارتش کاملاً مسلح اسرائیل قادر به دستیابی به ابتداییترین اهداف خود، یعنی آزادی اسرایش، در جنگ با منطقهای کوچک و کاملاً محاصرهشده و فاقد ارتش منظم و سلاحهای پیشرفته ناکام باشد و مسئله دوم چشمانداز ناامیدکنندهای است که ارتش صهیونیستی از خود در جنگ غزه برجای گذاشته است، و از طرفی وضعیت داخلی رژیم بسیار آشفته و دستخوش بحران و بیبرنامگی در تدوین استراتژی جامع برای پیروزی در جنگ است که درنتیجه ارتش صهیونیستی در برابر مقاومت غزه باقدرتی بهمراتب کمتر از حزبالله شکست را پذیرا شده است و موضوع سوم برای صهیونیستها ترس از باز شدن ائتلاف ترکیبی جبهههای جدید جنگ با محور مقاومت است و نکته چهارم توجه به مواضع دولت آمریکا بهعنوان مهمترین حامی نظامی و اقتصادی و سیاسی و تبلیغاتی رژیم در جنگ است که به گفته بسیاری از تحلیلگران اگر برای مدتی محدود این حمایتها قطع شود، اسرائیل نهتنها قادر به ادامه جنگ برای یک روز دیگر نخواهد بود و مطمئناً شروع جنگ جدید در منطقه با توجه به وضعیت متزلزل رژیم مطلوب دموکراتهای امریکا نیست، زیرا جنگ گسترده با لبنان به معنای آسیبهای احتمالی بیشتر به منافع آمریکا در منطقه.
از طرف دیگر در خصوص آتشبس در نوار غزه نیز به نظر میرسد طرحهایی که از سوی برخی دولتهای عربی و آمریکا برای آتشبس در غزه و پایان جنگ مطرح میشود، عملیاتی نیستند بهعبارتدیگر درواقع، هدف بنیامین نتانیاهو در وضعیت کنونی این است که جنگ را تا زمان روی کار آمدن رئیسجمهور امریکا ادامه دهد چراکه ترامپ در زمان ریاست جمهوری خود کاملاً از رژیم اسرائیل حمایت میکرد و طرحهای مختلفی نیز برای عادیسازی روابط کشورهای عربی با رژیم اسرائیل یا پایتختی بیتالمقدس انجام داد، درنتیجه نتانیاهو سعی دارد شرایط را به نحوی تا آمدن ترامپ طولانی کند و از سوی دیگر ترامپ در هر شرایطی از افراطیون در رژیم اسرائیل حمایت کرده و خواهد کرد و امروز هم سیاست افراطیون در این رژیم و شخص نتانیاهو این است که این روند را دنبال کنند؛ بنابراین به نظر میرسد؛ نتانیاهو از طرفی سعی میکند تا جنگ را متوجه لبنان کند تا به نحوی برای فرار از بار فشارهای بینالمللی جنگ به لبنان هم کشیده شود این بدین معنی است که؛ در حالی که جنگ ادامه دارد، مذاکرات نیز همچنان در جریان است. از طرفی بر اساس سوابق روابط اعراب با اسرائیل در سالهای اخیر نشانگر این است که، بسیاری از رژیمهای عربی منطقه حداکثر همراهی را با رژیم اسرائیل و سیاستهایش در منطقه داشتند و از رویکرد آمریکا در حمایت و پشتیبانی از آن در تعاملات اقتصادی و سیاسی حمایت کردند، بعید است نگرانی و تلاش آنها در میانجیگری برای صلح در منطقه در راستای منافع فلسطین و مردم این کشور باشد، بلکه این تلاش معطوف به منافع ملی آنهاست و میتوان اینگونه بیان نمود که پشت طرحهای آتشبسی هم که از سوی آمریکا و کشورهای عربی مطرح میشود، منافع این دولتها پنهان است نه منافع مردم غزه و فلسطین.
بهره سخن اینکه گزارش رسانهها و نهادهای نظارتی اسرائیل اثباتکننده این حقیقت است که ماه «می» سختترین ماه برای سامانههای پدافندی رژیم در شمال فلسطین اشغالی بوده است. بهموازات تشدید ترور فرماندهان ارشد مقاومت، حزبالله لبنان سعی کرده است تا دامنه آتش علیه اهداف نظامی در جبهه شمالی را بر اساس منطق «برقراری موازنه» افزایش دهد. مقاومت لبنان علیرغم قدرت کافی نظامی و عملیاتی و همچنین بر اساس دلایل چهارگانه مورداشاره، علاقهای به آغاز جنگ گسترده در منطقه را ندارد، اما نتانیاهو، متحدان راستگرا و حتی نیروهای اپوزیسیون انگیزه زیادی برای باز کردن جبهه جدید درگیری در جنوب لبنان رادارند و رفتار نتانیاهو نشاندهنده برنامهریزی تلآویو برای «ماجراجویی جدید» در منطقه شامات است؛ به نظر میرسد پس از جنگ ۳۳ روزه، «جبهه شمالی» هیچگاه بهاندازه امروز آماده جنگ فراگیر میان مقاومت لبنان و رژیم صهیونیستی نبوده است.