ده روز از سقوط کابل به دست «طالبان» میگذرد در عین حال دولتی در کابل مستقر نشده است و «شبهنظامیان» طالب فقط انتظامات پایتخت و مراکز استانهای افغانستان را در دست دارند. فاتحان کابل هنوز حکومت مد نظر خود را اعلام نکردهاند و «ذبیحالله مجاهد» سخنگوی طالبان میگوید با رهبران اقوام و شخصیتهای افغانستان مشغول گفتوگو برای توافق بر سر حکومت آینده هستند. طالبان در این ماهها سعی کرده است، چهرة تعاملی از خود نشان دهد، از این رو در مواجهه با شیعیان و مراسم سوگواری محرمالحرام همراهی زیادی از خود نشان داده است. در سطوح بینالمللی و منطقهای بحثهای متعددی درباره طالبان و آینده افغانستان مطرح میشود و اکثر دولتها با احتیاط زیادی در این خصوص اظهارنظر میکنند. درباره تحولات افغانستان نکات زیادی وجود دارد:
1ـ اولین نقطه تحولات هفتههای اخیر افغانستان، شکست قطعی آمریکاست. هیچکس تردیدی ندارد که حدود 100 هزار نیروی نظامی آمریکا به افغانستان سرازیر نشدند تا پس از 20 سال به شکلی که در هفتههای گذشته شاهد بودیم، به سرعت خاک این کشور را ترک گویند. در اظهارات مقامات آمریکایی، اروپایی عبارات فراوانی وجود دارد که جز اعتراف به «شکست مطلق» معنای دیگری ندارد. همه میدانند که افغانستان طی یک برنامه راهبردی و محاسبات دقیق به اشغال آمریکا درآمد. طراحی اشغال افغانستان، شش ماه پیش از آن و تحت تأثیر ماجرای 11 سپتامبر صورت نگرفته است؛ این زمان بسیار کوتاهتر از آن است که آمریکا را به «تصمیم استراتژیک» برساند. آمریکاییها از زمان بوش اول که سرمست باده فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، از «قرنی آمریکایی» صحبت به میان آوردند، برنامه استراتژیک خود را در کمیتهای به ریاست «پل ولفوویتز» شروع کردند و حدود هفت سال بعد دولت جرج دبلیو بوش را سرکار آورده و حدود ده ماه بعد از آن ماجرای 11 سپتامبر را پدید آوردند. در این طراحی (قرن آمریکایی 21) یک مانع عمده وجود داشت و آن چهار قدرت مدعی آسیایی بود؛ روسیه، چین، هند و ایران. اشغال نظامی افغانستان در این چارچوب در دستور کار قرار گرفت و در سال 2001 اجرایی گردید. در این طراحی به معنای واقعی، شکلدهی به یک دولت ملی وابسته در افغانستان در دستور کار نبود بلکه برای کاهش هزینهها، تشکیل «دولتی اسمی» مطرح بود. دولت واقعی افغانستان همان دولت نظامی تحت سیطره فرماندهی نظامی آمریکا در این کشور بود. از این رو، در طول این 20 سال، آمریکا هیچ اقدامی برای قدرتمند شدن دولتهای کرزی و اشرف غنی چه در ابعاد نظامی و چه در ابعاد اقتصادی نکرد.
پس از سقوط «امارت اسلامی افغانستان»، همه میدانستند که گروه شبهنظامی و قدرتمند طالبان اگرچه اداره کابل را از دست داده اما کماکان مهمترین قدرت نظامی افغانستان به حساب میآید. طالبان در طول این 20 سال بین 60 تا 80 درصد خاک این کشور را در سیطره خود داشت و افغانستان به این دلیل برای درامان ماندن از حملات شبهنظامیان طالب به یک ارتش مجهز و متناسب احتیاج داشت اما آمریکاییها نه خود اقدامی در این راستا انجام دادند و نه به دولت افغانستان اجازه دادند از کشورهایی نظیر ایران برای تقویت ارتش این کشور کمک تسلیحاتی، لجستیکی و آموزشی مؤثری استفاده کند. پس کاملاً واضح است که آمریکا در سال 2001 برای اینکه 20 سال بعد از این کشور برود و یا برای اینکه یک دولت وابسته قوی را سر کار بیاورد وارد افغانستان نشد، بلکه آمده بود تا در طول «قرن آمریکایی» که بوش اول وعدهاش داده بود، این کشور را در اشغال مستقیم نظامی خود داشته باشد. روزی که آمریکا از افغانستان رفت هر چهار قدرت آسیایی مدنظر آمریکا به نسبت روزی که در سال 1373 کمیته پل ولفوویتزآنها را مهمترین مانع تحقق ایده قرن آمریکایی خوانده بود، قدرتمندتر شده بودند و خطرشان برای آمریکا بیشتر شده بود.
2ـ طالبان برخلاف آنچه تصور میشود، برقآسا بر افغانستان مسلط نشد. این گروه در سال 1380 فقط تسلط بر کابل را از دست داد، اما در سطح جامعه کماکان مهمترین نیروی اجتماعی بود. طالب برخلاف احزاب افغانی، یک گروه با عدهای محدود هوادار نبود. این گروه از اول خود را در مقام حزب تعریف نکرد بلکه در مقام یک دولت خود را مطرح نمود و لذا حتی پس از آنکه در سال 1380 قدرت سیاسی خود را از دست داد، به نام «امارت اسلامی افغانستان» بیانیه میداد.
پشتونهای حنفی افغانستان و حتی پشتونهای پاکستان که حدود 40 میلیون نفر از جمعیت این کشور را شامل شده و در مناطق قبایلی این کشور سکونت دارند، در طول این حدود 30 سال از طالبان حمایت مالی و نظامی کردهاند. طالبان در طول این دوران روابط خارجی خود را با بسیاری از دولتها حفظ کرد و در همان حال به طور غیررسمی اداره ایالتهای پشتوننشین افغانستان را در دست داشت. طالبان حداقل از 10 سال پیش بر 60 درصد خاک افغانستان ـ در جنوب و غرب این کشور ـ سیطره داشته و از یکسو مانع اعمال حاکمیت دولت مرکزی افغانستان بر این مناطق شد و از سوی دیگر به مبارزه جدی با سیطره آمریکا بر این کشور پرداخت. اقدام دوم طالبان، به خصوص با توجه به روحیات ضدآمریکایی مردم افغانستان بر محبوبیت آن افزوده است.
3ـ یک نکته مهم در سیطره طالبان به خصوص بر مناطق مرکزی، شمالی و شرقی این کشور این است که اساساً در این مناطق مانعی بر سر راه پیشروی طالبان وجود نداشت. تکلیف دولت و ارتش ضعیف اشرف غنی که معلوم است، گروههای جهادی نامدار تاجیک، هزاره، ازبک و پشتون هم در طول این سالها به کلی منهدم شده و از اثر افتادند. در طول این دوران بعضی از رهبران جهادی نظیر شهید احمدشاه مسعود، شهید برهانالدین ربانی، صبغتالله مجددی، مارشال فهیم، محمدیونس خالص، پیرسید احمد گیلانی، مولوی محمدنبی محمدی، سیدعلی بهشتی ورسی، آیتالله محمدآصف محسنی و شهید عبدالعلی فراری از دنیا رفتند و بقیه رهبران جهادی افغانستان وارد دولت ضعیف کرزی و غنی شده و از صحنه عمل جهادی خارج گردیدند. ضمن آنکه اختلافات دوره چهار ساله «دولت اسلامی افغانستان» (دوره ریاستجمهوری صبغتالله مجددی و برهانالدین ربانی) بعد از فروپاشی امارت اسلامی طالبان از بین نرفت و درگیری بین آنها استمرار پیدا کرد. بنابراین وقتی دولت و ارتش غنی در برابر طالبان تسلیم شدند، گروههای سابق جهادی هم نتوانستند دوام چندانی بیاورند و نامآورترین نیروی جهادی یعنی محمد اسماعیلخان نتوانست بیش از دو هفته از هرات در مقابل نیروی اندک طالب دفاع کند.
4ـ طالبان از نظر روش تغییرات قابل توجهی را پذیرا شده است. این گروه در گذشته با صراحت از یک حکومت پشتونی حرف میزد اما امروز حداقل در عرصه ادبیات از دولت فراگیر حرف میزند. طالبان در گذشته سیطره تمام آداب و رسوم پشتونی را دنبال میکرد اما امروز میگوید قوانین باید به تصویب برسد و اقوام دیگر هم نظر دهند. طالبها در گذشته روی اجرای حدود ـ آنگونه که فقه پشتونی اقتضا میکند ـ حکم میکرد که براساس آن زنان حق ارث نداشتند و اجرای حد زنا بر آنان بدون شاهد انجام میشد اما اینک میگویند سیستم قضایی کشور نیاز به تصویب دارد و به نوعی فقه حکومتی به جای فقه پشتونی رسیده است.
با این حال این سؤال اساسی وجود دارد که آیا واقعاً طالبان فارغ از موارد فقهی، از نظر عقیدتی و امور حکومتی تغییر اساسی کرده و ما با طالبان جدیدی مواجه هستیم؟ یا اینکه ادبیات این روزهای این گروه ناشی از نیاز آن به استقرار حکومت مدنظر خود میباشد و موقتی است؟ پاسخ دقیق به این سؤال به زمان نیاز دارد و نمیتوان به حرفهای راضیکننده این روزهای طالب بسنده کرد.
5ـ طالبان هماینک حداقل سه نقطه ضعف اساسی دارد و لذا ضرورتاً برای استقرار آنچه مدنظر دارد به زمان احتیاج مبرم دارد. یکی از این نقاط ضعف، «شناسایی بینالمللی» است. طالبان در قامت یک حکومت نیازمند شناسایی بیقید و شرط (دوژور) توسط سازمان ملل و اکثریت کشورهای دنیا و به خصوص همسایگان افغانستان است. بهدست آوردن این شناسایی رسمی و کامل برای طالبان بدون پرداخت هزینه معتنابه میسر نیست. طالبان نمیتواند به محض اعلام نوع حکومت در کابل به آن دست پیدا کند. کما اینکه همین الان نماینده طالبان با کمیته سه نفره کرزی، عبدالله و حکمتیار مشغول رایزنی است و حال آنکه نه کرزی، نه عبدالله و نه حکمتیار را قبول دارد.
هر کشوری میتواند به رسمیت شناختن دولت طالبان را به شروط مدنظر خود منوط کند و این کار طالبان را با پیچیدگی و دشواری زیادی مواجه میگرداند.
دومین نقطه ضعف طالبان، در اقلیت بودن خاستگاه قومی آن است. طالبان اگرچه طی یک سال اخیر سعی کرده است از ازبکها، تاجیکها، هزارهها و... برای خود هوادارانی جذب کند و به وسیله آنان نیز بر ولایات غیرپشتون سیطره پیدا کرد، اما به هر حال طالبان از پشتونهاست و پشتونها تنها 40 درصد از جمعیت این کشور یعنی حدود 16 میلیون از چهل میلیون نفر جمعیت افغانستان را شامل میشوند. طالبان برای تعامل با 60 درصد جمعیت غیرپشتون و پشتونهای شیعه باید راهی پیدا کند و این با اقدامات افراطی علیه این اقوام به دست نمیآید. اگر طالبان بخواهد دست به تندروی بزند به زودی با شکلگیری جنبشهای ضدطالب در میان هزارهها، تاجیکها، ازبکها و... مواجه میگردد. از این رو میتوان گفت حکومت آینده طالبان با حکومتی که تحت عنوان «امارت اسلامی افغانستان» در سالهای 1375 تا 1380 در اختیار داشت، تفاوت خواهد داشت و این یعنی طالب نمیتواند یک حکومت مقتدر را در کابل مستقر کند خواه این حکومت پشتونی و خواه این حکومت ائتلافی باشد.
سومین نقطه ضعف طالبان، بار سنگین اداره اقتصاد افغانستان است. طالبان تا اینجا و در طول این 20 سال بار اداره افغانستان را بر دوش نداشته و با درآمد 5/1 میلیارد دلار سالانه که بخش اعظم آن از طریق دریافت مالیاتها تأمین میشد، نیروهای مرتبط با خود را اداره کرده است اما از این پس اداره افغانستان را بر دوش داشته و به درآمدی چند برابر درآمد قبل یعنی حداقل شش میلیارد دلار در سال احتیاج دارد و این در حالی است که وضع اقتصاد جهانی هم بحرانی است و کشوری وجود ندارد که بتواند کمک عمدهای به این کشور بنماید.
این ملاحظات طالبان را وادار میکند رفتار بینالمللی و منطقهای خود را به گونهای تنظیم کند که از همراهی و همکاری دیگران برخوردار شود.
افغانستان دچار انواعی از عقبماندگیهای اقتصادی و اجتماعی است و برای کاهش آنها برنامه و بودجه قابل توجه میخواهد. البته افغانستان کشور فقیری نیست چرا که با داشتن حدود 11 نوع معدن شامل گاز طبیعی، نفت، زغال سنگ، مس، کرومیت، طلق، سولفات باریوم، گوگرد، سرب، روی، اورانیوم، آهن، نمک و سنگهای قیمتی که ارزش آنها حدود سه تریلیون دلار تخمین زده شده و نیز داشتن آب فراوان و زمینهای مساعد کشاورزی میتواند مسیر پیشرفت را طی کند ولی استفاده از این ظرفیت صنعتی معدنی، وابسته به کمک مهندسان خارجی است. طالبان اگر بخواهد حکومت پایداری داشته باشد حتماً باید برای این موضوع فکری کند. اینکه طالبان اعلام کرد مانع کشت خشخاش در این کشور میشود یک علامت به کشورهای همسایه برای جلب همکاریهای تجاری و سرمایهگذاری آنان میباشد و میتواند صفحه جدیدی را در منطقه باز کند.
جمهوری اسلامی در طول دو دهه گذشته روابط معقولی با طرفهای مختلف افغانستانی از جمله گروه طالبان داشته و مقبول اکثر طیفها میباشد و میتواند از آن به عنوان یک راهبرد در همکاریهای اقتصادی فی ما بین استفاده کند و سطح همکاریهای سالانه را از 6/3 میلیارد دلار کنونی به دستکم ده میلیارد دلار برساند.