با فروپاشی شوروی سابق در سال 1991 رقابت در عرصه بینالمللی از قدرت نظامی به قدرت اقتصادی تغییر مسیر داد. یعنی کشورها در حوزه بینالملل بیشتر رویکرد اقتصادی در مواضع خود داشتند و تلاش کردند تا ابتدا بنیانهای اقتصادی داخلی و سپس نفوذ اقتصادی و سیاسی خود در فرامرز را تقویت کنند. میتوان از این انگاره برای توضیح رفتارهای قدرت بزرگ مانند ایلات متحده و چین استفاده کرد.
در حال حاضر قدرتیابی مجدد اژدهای آسیا تبدیل به کابوس یانکیهایی شده است که به یک قرن ابرقدرتی عادت کرده بودند. براساس آخرین دادهها ایالات متحده و چین به ترتیب با 24 و 17 درصد از تولید ناخالص جهانی بیشترین سهم را از کیک اقتصادی دارا هستند، البته با این ادامه این روند و براساس برآوردها چین در دهههای آتی قوی سبقت را از رقیب خود خواهد ربود. از همین روی واشنگتن و متحدانش با صراحت کامل مقابله با نفوذ چین را در صدر سیاست خارجی خود قرار دادهاند بهطوریکه در اجلاس اخیر جی 7، تمام اعضا اعلام کردند که تمام تلاش خود را برای کنترل پکن به کار خواهند گرفت.
اخیر کنشگران اقتصاد سیاسی بینالمللی از رفتارهای ایلات متحده و چین به عنوان جنگ سرد یاد میکنند حتی براساس یک نظرسنجی در اتحادیه اروپا؛ نزدیک به 61 درصد شرکت کنندگان باور به شروع جنگ سرد بین واشنگتن و پکن داشتند. شاید برای توضیح این موضوع بتوان به مورد مهم اشاره کرد که در ذیل توضیح داده میشود.
الف) کودتا در گینه
کشور گینه در غرب آفریقا به تازگی کودتای نظامی را تجربه کرده است. سرهنگ دوم ممادی دومبویا، با یک گروه نخبه از نیروهای نظامی، دولت آلفا کنده را سرنگون و قدرت را در دست گرفت، اقدامی که از سوی اتحادیه آفریقا و چین محکوم و پکن خواستار آزادی رئیس جمهور شده است. سرنوشت گینه هنوز مشخص نیست، اما خطرات ژئوپلیتیک در حال حاضر کاملا آشکار است. گینه سرشار از منابع طبیعی است، اما سالها تلاطم و سوءمدیریت باعث شد تا این کشور یکی از فقیرترین کشورهای جهان باشد. این کشور یکی از صادرکنندگان اصلی فلز مورد نیاز برای ساخت آلومینیوم، بوکسیت، و همچنین دارای ذخایر فراوان سنگ آهن است. همچنین دارای منابع معدنی از جمله سیمان، نمک، گرافیت، سنگ آهک، منگنز، نیکل و اورانیوم است.
محکومیت کودتا توسط چین یک حرکت بسیار غیر معمول از سوی پکن است، زیرا این کشور اغلب اصل "عدم مداخله" را در رابطه با کشورهای آفریقایی حفظ کرده و نشان میدهد که این کشور از لحاظ استراتژیکی برای آن اهمیتی دارد. یک ملت کوچک در غرب آفریقا با اندکی بیش از 12 میلیون نفر، به سختی میتوان تصور کرد که این میدان نبرد برای مبارزه ژئوپلیتیک باشد. با این حال، دلیل استراتژیک آن در زنجیره تامین جهانی فلزات است. دولت این کشور افتخار میکند که دارای یکی از بزرگترین ذخایر سنگ آهن جهان است و نه تنها از نظر مقدار بسیار بوده، بلکه از کیفیت بالایی نیز برخوردار و از 65 درصد فلز تشکیل شده است. بیشتر این معادن در معدن بحث برانگیزی موسوم به سیمان دو قرار دارد که چین سالهاست برای کسب سهمیه و سود آن سهیم هستند.
به دلایل فوق و دلایل دیگر، روابط پکن با گینه از اهمیت استراتژیک برخوردار است. نخست، دسترسی بدون محدودیت به این فلزات برای پیشبرد تولید و صنایع چین مورد نیاز است. دوم، همین مواد برای تقویت ظرفیتهای نظامی و دریایی روزافزون کشور مورد نیاز است. سوم، گینه منبع جایگزینی برای این منابع فراهم میکند و به چین اجازه میدهد تا وابستگی خود به منابع کشورهای مانند استرالیا را کاهش دهد. واردات سنگ آهن چین از استرالیا در ماه گذشته با وجود تحریمهای علیه این کشور به رکورد رسید.
در نتیجه تنشها، چین به طور فزایندهای در تلاش برای کاهش وابستگی خود به استرالیا برای صادرات آهن و آلومینیوم بوده است. نه فقط به خاطر تنبیه کانبرا، بلکه به این دلیل که اگر جنگی با آمریکا شروع شود، این برگ برنده واشنگتن است و پکن فوراً دسترسی به مهمترین منبع این منابع کلیدی را از دست میدهد. در نتیجه، چین اخیراً جاه طلبیهای معدنی خود را در سراسر قاره آفریقا گسترش داده و به دنبال تأمین معاملات و حفاری معادن جدید در الجزایر، سیرالئون، کنگو و گینه است.
به این ترتیب، کودتای نظامی توسط یک رهبر طرفدار غرب باعث ایجاد دردسرهای بزرگی برای پکن میشود، زیرا خطرات زیادی را برای زنجیره تامین، تولید و بلندپروازیهای استراتژیک این کشور به همراه دارد و آن را وابسته به استرالیا میکند.
ب) پیمان اوکاس
اخیراً سه کشور ایالات متحده، انگلستان و استرالیا در زمینه تامین زیردریایی هستهای کانبرا توافق کردهاند که از همان ابتدا موجب اعتراض پکن قرار گرفت. اما چرا این موضوع برای چین خطرناک است و چگونه منافع اقتصادی چین را به خطر میاندازد؟
این پیمان در واقع تهدید آشکار برای علیه امنیت انرژی چین است. با نگاهی گذرا به نقشه، اهمیت هند و اقیانوس آرام برای دنیای انرژی مدرن آشکار میشود. اولین زنجیره اتصال آمریکا به همپیمانش مانند ژاپن، تایوان و فیلیپین در مسیرهای مهم تجاری قرار دارد. همچنین کل مجمع الجزایر جنوب شرقی آسیا تأمین کننده اصلی LNG است و LNG شرق آفریقا نیز از اقیانوس هند عبور میکند.
استرالیا، بهعنوان بزرگترین صادرکننده LNG در جهان یک شریک اصلی انرژی برای پکن است. بهطوریکه سال گذشته تقریباً نیمی از نیازهای چین در این زمینه را تامین کرده بود. همچنین استرالیا و اندونزی فروشندگان اصلی زغال سنگ به چین بودند؛ در مواد معدنی انرژی جدید مانند تولید لیتیوم نیز در رتبه اول جهان قرار دارد.
با این حال، اختلافات سیاست خارجی روابط را تیره کرده است، پکن محدودیتهای آشکار و پنهانی برای واردات کالاهای کشاورزی و زغال سنگ وضع کرد اما سنگ آهن استرالیا که از اهمیت ویژهای برخوردار است، یکی از کالاهای اصلی بود که چین جرأت محدود کردن آن را نداشت. چین حداقل دو دهه است که به شدت از آسیبپذیری انرژی خود آگاه است. اما نمیتوان ابرقدرت مشتاق را اینگونه تهدید کرد، بهطوریکه راههای زیادی را برای محدود کردن این امر امتحان کرده است: احداث خطوط لوله نفت و گاز زمینی از روسیه، ورود آسیای میانه و میانمار به عنوان بخشی از ابتکار کمربند و جاده (BRI)؛ دستیابی به منابع هیدروکربنی خارج از کشور؛ و توسعه جایگزین در خودروهای برقی، تجدیدپذیرها و انرژی هستهای.
اما با وجود روابط نزدیک با ولادیمیر پوتین، اتکا به روسیه به عنوان منبع اصلی انرژی نیز نمیتواند درازمدت باشد چون کرملین مایل به نفوذ گسترده BRI در حیاط خلوت اوراسیایی خود نیست.
با در نظر گرفتن دو موضوع فوق میتوان اینگونه برداشت کرد که ایالات متحده و همپیمانانش در گروه 7 و شرق اسیا به دنبال کنترل پکن از طریق جنگ اقتصادی هستند. اما در مقابل پکن نیز بیکار نمانده و سعی در گسترش نفوذ خود در سراسر جهان از طریق طرح ابتکار کمربند و جاده، سرمایه گذاری بیش از 120 میلیارد دلاری در آفریقا، تاسیس بزرگترین پیمان تجارت آزاد در شرق آسیا و غیره دارد تا با درهمتندیگی اقتصادی بتواند سدی در برابر تلاشهای اقتصادی غرب پیریزی کند.