۱۳:۰۲
۱۴۰۴/۰۹/۲۲
تحول استراتژیک رژیم صهیونی؛

چرا مقاومت یک ضرورت وجودی است؟

چرا مقاومت یک ضرورت وجودی است؟
«جنگ غافلگیرانه» به عامل محوری در سنجش آمادگی عملیاتی تبدیل شده است و از اصول اساسی عملیاتی رژیم محسوب می‌گردد و مانور زمینی پیش‌نیاز پیروزی است.
نویسنده :
حسین صحرایی
کد خبر:
۳۵۴۷

هرگونه رویکرد جدی به آینده امنیتی و سیاسی لبنان نمی‌تواند تحولاتی را که رژیم در تمام سطوح، به ویژه استراتژیک و عملیاتی، در حال تجربه است، نادیده بگیرد. ارتباط بین این دو صرفاً در حوزه مرزی نیست، بلکه ساختاری است و از ترکیب لبنان، مرز‌های شکننده آن، قابلیت‌های محدود آن و جایگاه واقعی آن در آگاهی امنیتی رژیم صهیونی ناشی می‌شود.

از زمان تأسیس رژیم تروریستی صهیون، لبنان در مقاطعی فرصتی برای تل آویو برای اعمال سلطه و در مقاطعی دیگر، چالشی بوده که باید به عنوان اولویت اصلی به آن پرداخته شود.

آنچه حساسیت این معادله را تشدید می‌کند این است که لبنان در حال ورود به مرحله جدیدی از "عدم قطعیت" است که با تحولات منطقه‌ای از سوریه تا عرصه بین‌المللی تشدید شده و شکنندگی جمعیتی، اقتصادی و سیاسی آن را در برابر تأثیر هرگونه تغییر در دکترین نظامی رژیم آسیب‌پذیرتر می‌کند.

در این زمینه، درک تغییر استراتژیک ارائه شده توسط رئیس ستاد کل ارتش صهیون، ایال زمیر، به یک ضرورت روش‌شناختی تبدیل می‌شود، نه یک تجمل تحلیلی. سندی که او ارائه کرد، صرفاً نشان‌دهنده تنظیمات فنی یا اصلاحات ساختاری معمول نیست، بلکه بازسازی رادیکال منطق استفاده از زور و توسعه طلبی ارضی است.

این تحول نه تنها محیط داخلی صهیون را هدف قرار می‌دهد، بلکه به تغییر شکل روابط رژیم صهیونی با محیط اطرافش نیز گسترش می‌یابد و بدین ترتیب پایه‌های جدیدی را برای مدیریت درگیری با طرف‌های همسایه، و در درجه اول لبنان، بنا می‌نهد. بنابراین، مطالعه آینده لبنان بدون گنجاندن این تحول در چارچوب تحلیلی، این رویکرد را ناقص خواهد کرد.

تحول استراتژیک

دیدگاه زمیر به طور قابل توجهی «جنگ غافلگیرانه» را در صدر ارزیابی‌های آمادگی عملیاتی قرار داد. این تغییر به هیچ وجه ساده نیست، زیرا نشان‌دهنده‌ی حرکت از دکترین «مدیریت تهدید محیط پیرامونی» به دکترین «آغاز تغییر شکل محیط منطقه‌ای» است. هنگامی که غافلگیری به عنوان یک معیار تعیین شود، جنگ غافلگیرانه به خودی خود به یک احتمال تبدیل می‌شود، نه نتیجه‌ی یک تشدید طولانی مدت.

این امر با تعریف مجدد آمادگی به عنوان یک فرهنگ نهادی، نه صرفاً رویه‌های سازمانی، همراه است، به این معنی که ارتش صهیونی خود را برای به دست گرفتن ابتکار عمل در هر زمانی آماده می‌کند. در مورد مانور‌های زمینی (در هفته‌های اخیر افزایش قابل توجهی داشته است)، رئیس ستاد تأکید کرد که آنها پیش‌نیاز "پیروزی قاطع" هستند، با توجه به اینکه جنگ‌های اخیر نشان داده‌اند که بمباران گسترده، صرف نظر از مقیاس تخریبی که ایجاد می‌کند، نتیجه سیاسی قاطعی به همراه نداشته است. در دکترین جدید، پیروزی قاطع تنها از طریق تهاجم زمینی، حفظ حضور در زمین و ایجاد تغییر برگشت‌ناپذیر در محیط عملیاتی حاصل می‌شود.

این رویکرد، دریچه‌ای به یک پرسش استنباطی محوری می‌گشاید: چه زمینه‌هایی این تحول را در درون حاکمیت صهیون تحمیل کرد؟ و اهمیت این تغییر برای منطقه و لبنان چیست؟ پاسخ با شوک راهبردی ۷ اکتبر" طوفان الاقصی" آغاز می‌شود، که نشان داد مفهوم بازدارندگی دیگر آنطور که تصور می‌شد، کارساز نیست و اعتماد بیش از حد به اطلاعات فنی و تکنولوژی، توهمی بیش نبوده است.

نبرد «اولی الباس» همچنین نشان داد که رژیم، حتی در اوج شتاب عملیاتی، توانایی‌اش در به دست گرفتن ابتکار عمل و در دسترس بودن فرصت‌های اطلاعاتی، در دستیابی به پیروزی کامل علیه حزب‌الله شکست خورد و قادر به مطیع کردن آن یا گرفتن امتیازات استراتژیک از آن نبود.

لبنان آسیب‌پذیرترین کشور و عرصه اصلی است که رژیم خود را در آن، در حال آزمایش تحول استراتژیک خود می‌بیند. این رژیم تروریستی باید توانایی خود را برای دستیابی به پیروزی‌های قاطع و تغییر موازنه قدرت در آنجا نشان دهد. این به دلیل حضور یک نیروی نظامی غیردولتی و با استحکام درون سازمانی است که به عنوان مانعی بزرگ در برابر جاه‌طلبی‌های صهیون عمل کرده و پیش از این قلمرو خود را در سال ۲۰۰۰ آزاد کرده است، علاوه بر اینکه تهدیدی برای قلمرو خود سرزمین‌های اشغالی محسوب می‌شود. این امر لبنان را در برابر هرگونه حمله غافلگیرکننده‌ای که رژیم ممکن است آن را فرصتی برای دستیابی به دستاورد‌های استراتژیک بداند، آسیب‌پذیرتر از سایر کشور‌ها می‌کند.

«جنگ غافلگیرانه» به عامل محوری در سنجش آمادگی عملیاتی تبدیل شده است و از اصول اساسی عملیاتی رژیم محسوب می‌گردد و مانور زمینی پیش‌نیاز پیروزی است.

خطر نه تنها در احتمال آغاز یک جنگ غافلگیرکننده توسط اسرائیل، بلکه در احتمال انجام این کار در لحظه‌ای است که چشم‌انداز لبنان شکننده و ناتوان از جذب یک شوک بزرگ به نظر می‌رسد. لبنان، با نقاط ضعف ذاتی خود، به ویژه با توجه به فروپاشی اقتصادی و سیاسی و نابرابری گسترده در توانایی‌های نظامی، برای مقاومت در برابر یک جنگ طولانی یا گسترده مجهز نیست.

وقتی به یاد می‌آوریم که در سال ۱۹۶۷، زمانی که جمعیت اسرائیل کمتر از نصف جمعیت فعلی‌اش بود، این کشور توانست سرزمینی به وسعت بیش از شش برابر لبنان را اشغال کند، متوجه می‌شویم که اگر شرایط سیاسی مناسب برای اسرائیل فراهم باشد و هیچ مانعی در میدان عمل وجود نداشته باشد، اسرائیل به اندازه کافی سرزمین دارد تا لبنان را ببلعد.

مقاومت یک ضرورت وجودی و حیاتی

در این برهه، اذعان به یک حقیقت اساسی ضروری می‌شود: وجود یک نیروی مقاومت که قادر به تشکیل یک نیروی دفاعی باشد، نه یک مسئله بی‌اهمیت در چشم‌انداز لبنان و حتی منطقه است و نه وضعیتی که بتوان آن را از طریق رسانه‌ها و کارزار‌های سیاسی ساده‌سازی یا مشروعیت‌زدایی کرد. مهم نیست که برخی گفتمان‌های داخلی لبنان همسو با دشمن چقدر تلاش می‌کنند تا اهمیت آن را مبهم یا کم‌اهمیت جلوه دهند، تاریخ، واقعیت و ایدئولوژی صهیونی نشان می‌دهد که تل‌آویو در صورت بروز فرصت، از سوءاستفاده از ضعف محیط اطراف خود دریغ نمی‌کند. توانایی جلوگیری از نقض حاکمیت لبنان توسط ارتش صهیون یا تغییر شکل آن هرگز محصول موازنه‌های قدرت سنتی نبوده است، بلکه نتیجه وجود یک نیروی دفاعی بازدارنده و قدرتمند نظیر حزب الله است که توانسته است مانع از تحقق جاه‌طلبی‌های اسرائیل شود.

از نظر مفهومی، دکترین جدید رژیم صهیونی نه تنها ارتش آن، بلکه خود مفهوم قدرت را نیز، چه در ساختار و چه در اجرا، با تغییر از استفاده از زور برای مدیریت تهدید‌ها به استفاده از آن برای تغییر شکل محیط اطراف، بازسازی می‌کند. این دگرگونی تهدیدی وجودی برای لبنان است، زیرا موفقیت یا شکست آن پیامد‌هایی فراتر از جغرافیای لبنان خواهد داشت.

در مواجهه با این تحول، وجود مقاومت - به عنوان یک قابلیت دفاعی، یک عامل بازدارنده استراتژیک و سدی در برابر جاه‌طلبی‌های توسعه‌طلبانه - به یک ضرورت وجودی تبدیل می‌شود، نه یک گزینه سیاسی. تاریخ تأیید می‌کند که اسرائیل فقط زور را به رسمیت می‌شناسد، ایدئولوژی تأیید می‌کند که مرز‌های آن نهایی نیستند و تجربه تأیید می‌کند که خلاء اطراف آن فرصتی برای گسترش است، نه فضایی برای همزیستی. از این رو، یک معادله نگران‌کننده، اما واقع‌بینانه پدیدار می‌شود: آینده لبنان، به عنوان یک نهاد و یک دولت، تا حد زیادی به توانایی آن در حفظ عناصر قدرت مقاومت بستگی دارد که مانع از تبدیل دکترین جدید رژیم به واقعیت در میدان عمل می‌شود. بنابراین، حزب الله و مقاومت مانع اساسی در دکترین توسعه طلبی ارضی رژیم محسوب می‌گردد.

گزارش خطا