
همانطور که صهیونیستها از جنگ با غزه با عناوینی چون «جنگ رستاخیز»، «جنگ برای نظم نوین در منطقه»، «جنگ وجودی» و موارد مشابه یاد میکنند، واقعیت آن است که رژیم صهیونیستی بعد از عملیات طوفان الاقصی در معرض تهدید جدی وجودی قرار گرفت. درواقع، روندی که با طوفان الاقصی شروع شد و در عملیاتهای وعده صادق 1 و 2 و اخیراً در جریان جنگ 12 روزه نیز ادامه داشت، گویای آن است که صهیونیستها با یک تهدید فزاینده وجودی مواجه هستند، بهگونهای که حدود دو سال جنگ در غزه و حتی حمله آنها به ایران نه تنها نتوانسته است این تهدید وجودی را زایل کند، بلکه بر ابعاد، عمق و دامنه آن افزوده است.
در توضیح باید گفت که رژیم صهیونیستی به عنوان دولتی جعلی، به لحاظ حقوقی فاقد شرایط لازم برای تشکیل یک دولت است؛ زیرا این رژیم در سرزمینهایی غصبی و با جمعیتی مهاجر تشکیل شده است. بر این اساس، سؤال این است که این رژیم چگونه توانسته است جمعیت مهاجر را در سرزمینهای غصبی نگه دارد و حکومت تشکیل دهد؟ پاسخ آن است که تشکیل دولتی جعلی با این مختصات، در سایه «افسانه شکستناپذیری رژیم صهیونیستی» و وعده ایجاد رفاه امکانپذیر شده است. افسانه مذکور نیز به دلیل قدرت بازدارندگی این رژیم ایجاد و تثبیت شده است. بنابراین، رژیمی مانند اسرائیل، اصل موجودیت و بقایش منوط به تداوم و توسعه قدرت بازدارندگیاش میباشد. منظور از بازدارندگی نیز این است که رژیم صهیونیستی در موقعیتی از قدرت قرار دارد که اولاً هیچ کس نمیتواند به آن حمله کند یا فکر تهاجم به رژیم را نمیکند و ثانیاً در صورت حمله، طرف مهاجم را بهگونهای تنبیه میکند که فکر حمله به رژیم صهیونیستی برای همیشه از ذهن او بیرون برود.
حال حماس در طوفان الاقصی به همین اصل نگهدارنده رژیم حمله کرد و به ساکنان سرزمینهای اشغالی اثبات کرد که برخلاف ادعاهای رژیم، آنها در تیررس مقاومت قرار دارند. به همین دلیل، از ابتدای طوفان الاقصی، شاهد افزایش روند مهاجرت معکوس از سرزمینهای اشغالی هستیم. از این نظر، حماس برای اولین بار در تاریخ مقاومت فلسطین، توانسته است توازن قدرت در میدان را به نفع مقاومت تغییر دهد و این همان چیزی است که هراس بنیادین رژیم صهیونیستی محسوب میشود و دلیل تداوم جنایتهای رژیم در غزه نیز به این موضوع برمیگردد.
در همین چارچوب، عملیاتهای وعده صادق و بهویژه آنچه ایران در طول جنگ 12 روزه انجام داد، حکایت از آن دارد که ایده یا افسانه شکستناپذیری اسرائیل رؤیایی بیش نبوده و این رژیم فاقد قدرت بازدارندگی است؛ زیرا اگر قدرت بازدارندگی داشت، به طور طبیعی، جمهوری اسلامی ایران نباید به خود جرأت میداد که به تهاجم صهیونیستها پاسخ کوبنده و دندانشکن بدهد. بر این اساس، یکی از ابعاد بیچارگی رژیم صهیونیستی در خلال جنگ 12 روزه، ترک برداشتنِ ترمیمناپذیرِ افسانهای است که حیات و موجودیت رژیم صهیونیستی مبتنی بر آن میباشد. جالب آنکه «روزنامه صهیونیستی معاریو» در این باره مینویسد: »علاوه بر تلفات جانی، موشکهای ایرانی ساختمانها و خیابانها را ویران و دهها هزار نفر از ساکنان (شهرک نشین در سرزمین های اشغالی) را بیخانمان کردند... سالها طول خواهد کشید تا مناطق آسیبدیده بازسازی شوند.»
علاوه بر این، موفقیت در هدف قرار دادن منافع و منابع حیاتی صهیونیستها مانند بندر و پالایشگاه حیفا، مرکز تحقیقات وایزمن، پارک علم و فناوری گاو یام و... و فراتر از اینها، تخریب حدود یک سوم شهر تلآویو، رفاه و منافع اقتصادی صهیونیستها را نیز بهخوبی تحتالشعاع قرار داده است. در این زمینه، آویگدور لیبرمن، وزیر پیشین دارایی رژیم در گفتوگو با روزنامه معاریو گفته است: «هزینههای جنگ با ایران چندین میلیارد دلار فراتر از پیشبینیها بوده و اقتصاد این رژیم در حال فرسایش روزانه است. این در حالی است که «هنوز ابعاد واقعی هزینههای تحمیلی بر بخش خصوصی و کسبوکارها مشخص نیست.»
گزارشهای رسانههای مختلف صهیونیستی نیز حکایت از آن دارد که هزینههای جنگ روزانه برای رژیم صهیونیستی، فقط در حوزه نظامی، ۲۵۰ میلیون دلار بوده است. این درحالی است که هزینهها و زیانهای اقتصادی جنگ برای این رژیم روزانه ۵۰۰ میلیون دلار برآورد شده است. بنابراین هر روز جنگ برای این رژیم روزانه ۷۵۰ میلیون دلار هزینه داشته است. جالب آنکه بنا به اعتراف مدیرکل سازمان مالیات رژیم صهیونیستی، خسارات حمله ایران به سرزمینهای اشغالی، «بزرگترین آسیب اقتصادی در تاریخ اسرائیل» است. براساس آمارهای رژیم صهیونیستی نیز ۶۰ هزار کارخانه در داخل سرزمینهای اشغالی تعطیل شدهاند و بسیاری از آنها اعلام کردهاند که نه تنها به سرزمینهای اشغالی باز نخواهند گشت، بلکه در آینده سرمایههای خود را از سرزمینهای اشغالی خارج خواهند کرد.
با توجه به آنچه گفته شد، در خلال این جنگ، دو ستون نگهدارنده موجودیت جامعه و دولت صهیونیستی بهصورت ترمیمناپذیر ترک برداشته است؛ اول رؤیای شکستناپذیری اسرائیل و دوم، وعدههای مبتنی بر تأمین حداکثری رفاه و لذت در سرزمینهای اشغالی. به همین دلیل بود که صهیونیستها به این نتیجه رسیدهاند که اماکن غصبی آنها دیگر جای ماندن نیست و باید از این اماکن مهاجرت کنند که روند مهاجرت معکوس از سرزمینهای اشغالی و فرار اجباری آنها به قبرس و جاهای دیگر، حکایت از این قضیه دارد.