طرح موسوم به «طرح صلح ۲۰ بندی ترامپ» که با تبلیغات گسترده کاخ سفید و تلآویو رونمایی شد، در ظاهر با عنوان «صلح» به جهان معرفی گردید، اما در حقیقت بیش از هر چیز سندی است بر بنبست نظامی و شکست سیاست خشونتمحور رژیم صهیونیستی. آنچه آمریکا و اسرائیل از آن بهعنوان ابتکاری تازه یاد میکنند، نه محصول تغییر رویکرد یا اعتراف به حقوق تاریخی ملت فلسطین، بلکه ابزاری است برای بازتعریف قیمومیت، کنترل و مدیریت خارجی سرزمینی که دههها طعم اشغال و تبعیض را چشیده است. این طرح زمانی مطرح میشود که ارتش تا بندندان مسلح اسرائیل، پس از دو سال و نیم عملیات خونین ویرانگر، نه تنها نتوانسته معادله را به سود خود تغییر دهد بلکه در آستانه فرسایش و استیصال قرار گرفته است.
وقتی یک ارتش تا بن دندان مسلح بعد از دو سال و نیم کشتار محاصره و ویرانی ناچار میشود سر میز چاره جویانه بشیند و طرحی رو بپذیرد که بیش از همه ساختار مدیریت غزه رو به ناظران و تکنوکراتهای بین المللی واگذار میکند باید این رخداد رو نه به عنوان پیروزی دیپلماتیک بلکه به مثابه اعتراف تلخ به شکست راهبرد صرفاً نظامی و خشونت محور دانست. طرح ۲۰ بندی که کاخ سفید و تل اویو در واشنگتن رونمایی کردند در اصل پاسخی هست به یک واقعیت ساده، آچمز شدن ماشین نظامیای که فکر میکرد با خشونت بی محدودیت میتواند مساله را حل کند. درحالیکه ادامه اشغال گری و ادامه خشونت گرایی تقویت کننده و توجیه کننده مقاومت و ایستادگی است. فلذا برای از بین بردن مقاومت باید ابتدا اشغال گری و خشونت از بین برود.
این طرح با وعدههایی مثل خلع سلاح حماس، دولت موقت تکنوکرات، نیروی بین المللی ثبات و منطقه اقتصادی ویژه عرضه شده است. ترکیبی که در عمل چیزی جز نسخهای جدید برای قیمومیت پنهان غزه نیست. حذف نقش سیاسی و اداری جنبشهای محلی، تحمیل ناظران خارجی و شرط گذاشتن آینده سیاسی فلسطینیان به اصلاحات مبهم و مشروط نشان میدهد که هدف اصلی این چارچوب قبل از هرچیز تضمین امنیت رژیم اشغالگر و بازسازی وضعیتی هست که مدیریت آن سپرده شود به بازیگران خارجی نه تحقق حقوق ملی مردم فلسطین.
در اینجا دو سوال اساسی مطرح میشود: آیا این طرح منافع فلسطینیان رو تامین میکند؟ آیا این پیشنهاد ناشی از تغییر ماهوی رویکرد امریکا و اروپا هست یا محصول فشار بین المللی؟ جواب به هر دو سوال منفیه. وعده اینکه شاید در آینده امکان تشکیل کشور فلسطین وجود داشته باشد با باقی بندهای طرح ارائه شده تناقض دارد. وقتی خلع سلاح و نظارت خارجی و حذف گروههای مقاومت شرط ثبات باشد، تشکیل دولت مستقل عملاً تبدیل میشود به یک جمله مبهم و بی ضمانت.
از طرف دیگر امریکا این طرح را در شرایط فشار بین المللی و تغییر لحن دولتها ارائه داده است یعنی نه بخاطر نرم شدن وجدان سیاستمداران واشنگتن بلکه فشار افکار عمومی و جامعه جهانی و نهایتاً استیصال رژیم آمریکای ترامپ را وادار کرده است تا به دنبال راه حلهای پایان جنگ برود و اگرنه برای آمریکاییها اگر دستشان باز باشد و مشکلی نداشته باشند بهترین روش را در تجاوز و خشونت و حمله و کشتار و نهایتاً قتل عام فلسطینیان میدانند. همانگونه که پیشینیان ایشان در سده شانزده و هفده میلادی در مواجه با جامعه سرخ پوستان آمریکایی دست به کشتار و قتل عام و پاکسازی نسلی کردند.
از سوی دیگر سوال پیش میاید که چرا بعضاً دولتهای اروپایی که خود حامی اصلی و از ایده پردازهای تشکیل کشور اسرائیل هستند در حال حاضر تصمیم گرفتند از این طرح حمایت کنند و یا دولت مستقل فلسطینی را به رسمیت بشناسند و به دنبال تحقق طرح دو دولتی باشند؟ پاسخ را باید این گونه گفت که این دولتها به دنبال تحقق منافع فلسطینیان نیستند بلکه به دنبال تامین منافع خود از میان این دعوای بزرگ هستند و میخواهند تا تهدید اسرائیل برای فلسطینیان و تهدید فلسطین برای اسرائیلیها همچنان پا بر جا باشد. از سوی دیگر این دولتها قلباً تمایل دارند تا اسرائیلیها دست برتر را داشته باشند چرا که هیچ مشروعیت و برتری هویتی، تاریخی، سرزمینی، قانونی و غیرهای ندارند و اگر حمایتهای نظامی و امنیتی اروپا و امریکاییها از اسرائیل نباشد به راحتی و در مدت بسیار کوتاهی رویای اسرائیلیها با نیستی و نابودی پیوند خواهد خورد. همچنین به نظر اروپاییها در صورت تحقق طرح دو دولتی درست است که شاید در ظاهر یک امتیازی به فلسطنیان داده شده است، اما یک پیروزی و امتیاز بسیار بزرگتر عاید اسرائیلیها خواهد شد و آن این است که دولت و کشوری به نام اسرائیل هم مشروعیت پیدا کرده و مورد پذیرش اعراب و جهان اسلام خواهد شد. از این منظر باید دقت گردد تا طرح فریب کارانه غربیها منجر به همچین نتیجهای نگردد؛ و در نهایت نکته بسیار مهم این است که دولتهای اروپایی و آمریکا و بعضی قدرتهای منطقهای تحت فشار افکار عمومی و اعتراضات مردمی قرار گرفتند و تن به ارائه چنین طرحی دادهاند؛ و اگرنه قطع میکروفنها در هنگام سخنرانی برخی از چهرههای سیاسی در حال حمایت از فلسطینیان و محکوم کردن جنایات صهیونیستها در اجلاسیه امسال سازمان ملل در نیویورک، ماهیت اصلی و قلبی و ذاتی اروپا و غرب است و صدور برخی اعلامیههای نمادین بیشتر بازتاب فشار اجتماعی مردم آزاده خواه قلمداد میشود تا تصمیم قلبی دولتها.
حقیقت تلخ دیگر این است که اعتماد بین المللی به امریکا و اسرائیل به شدت فروریخته است. دو سال و نیم اخیر از حملات کور غزه تا نقض مکرر اتش بسها و حملات به نشستهای دیپلماتیک مثل حمله به دوحه همه نشان داده است که امضاها و وعدهها هیچ ضمانتی ندارند. رژیمی که امنیت را فقط با زور تعریف میکند بارها نشان داده است که تعهداتش اعتباری ندارد و نمیشود بر روی حرفها و امضاهایشان حساب باز کرد.
در این میان حمیات اروپاییها رو از فلسطینیان داریم و میدانیم که اروپاییها هم چندان تفاوتی با صهیونیستها و امریکاییها ندارند. به عنوان مثال در رابطه با پرونده هستهای ایران فعال کردن مکانیزمهایی مثل اسنپ بک و همراهی با فشارهای صهیونیستی و آمریکایی نشان داد که آنها هم در بزنگاهها بیشتر تابع محاسبات فراآتلانتیک هستند تا حقوق بین الملل. نتیجه این که اجماع بین المللی واقعی برای تضمین حقوق فلسطینیان وجود ندارد و ارائه این طرح بیشتر برای فرار از شکست برای نتانیاهو و نمایش چهرهای صلح طلب از سوی ترامپ است. نیت واقعی این دو هم نه حل و فصل واقعی مشکلات در غرب آسیا بلکه تداوم و استمرار دوران حکومت خود و همچنین فریب جامعه جهانی و فریب جهان اسلام میباشد؛ بنابراین پذیرش این طرح توسط ملت فلسطین در هالهای از ابهام است و کاملاً هم به نظرذ میرسد که حق دارند تا محتاط و دست به عصا باشند. طبیعتاً هیچ ملتی وقتی زیر بمباران و تهدید باشد حاضر نمیشود گزینهای را بپذیرد که حاکمیتش را سلب میکند. هر صلحی که با زور و تهدید همراه باشد در اصل مقدمهای محسوب میشود برای بازتولید همان نظم نابرابر و تحمیلی.
نکته پایانی اینکه اگر واقعاً دنبال پایان جنگ و تحقق حقوق فلسطینیان هستیم باید پیش شرطهایی محقق بشود: خروج واقعی نیروهای اشغالگر، آزادی زندانیان، توقف شهرک سازی، تضمین حق بازگشت آوارگان و مهمتر از همه مشارکت واقعی فلسطینیان در تعیین سرنوشت خودشان. نه اینکه قیمومیت موقت و تحمیلی به عنوان صلح جا زده بشود.
طرح ۲۰ بندی ترامپ در بهترین حالت یک توقف موقتی خشونت خواهد بود و در بدترین حالت قیمومیت امنیتی و طبقاتی جدیدی هست که آزادی واقعی را دفن خواهد کرد؛ بنابراین تنها راه حل واقعی اعاده حقوق مردم و تضمین عملی استقلال هست نه مدیریت شکست توسط طرف زورگو. تا وقتی این پیش شرطها محقق نشود هر طرح صلحی صرفاً نمایشی محسوب میشود برای سفیدکاری شکست جنگ و نه صلح واقعی.
سخن پایانی
طرح ۲۰ بندی ترامپ بیش از آنکه نشانهای از «آغاز صلح» باشد، سندی روشن از شکست نظامی و بنبست راهبردی صهیونیسم است. تجربههای مکررِ نقض تعهدات و بدعهدی آمریکا و متحدانش، اعتماد به چنین چارچوبی را ناممکن میسازد. ملت فلسطین حق دارند که در برابر نسخهای که استقلال و حق تعیین سرنوشت آنان را به قیمومیت خارجی واگذار میکند، محتاط و بدبین باشند. صلح واقعی نه با تکنوکراتهای تحمیلی و ناظران بینالمللی که با تضمین عملی حقوق بنیادین فلسطینیان معنا پیدا میکند: خروج اشغالگران، توقف شهرکسازی، آزادی اسرا و تضمین استقلال سیاسی. هر طرحی که این اصول را نادیده بگیرد، صرفاً پوششی برای سفیدکاری شکست نظامی و استمرار اشغالگری خواهد بود. واقعیت این است که صلحِ عادلانه تنها زمانی متولد میشود که جهان به جای مدیریت بحران، حقوق ملت فلسطین را به رسمیت بشناسد.