در روانشناسی اجتماعی مفهومی وجود دارد تحت عنوان «امنیت ادراکی»؛ یعنی احساس جامعه نسبت به ثبات و پیشبینیپذیری محیط اجتماعی، حتی اگر تهدید واقعی چندان بزرگ نباشد، اگر امنیت ادراکی مختل شود، جامعه دچار اضطراب، بیاعتمادی و فرسایش میشود.
اتفاقات روزهای اخیر، از فشار روانی ناشی از اسنپبک گرفته تا تهدیدهای گاه و بی گاه، دقیقاً در همین چارچوب قابل تحلیل است. وقتی جامعه ایرانی در روز گذشته با درک از ناکارآمد بودن اسنپ بک در حال تجربه کاهش تنش بود، ورود پیامهای تهدیدآمیز تازه از سوی نتانیاهو و ترامپ مبنی بر امکان حمله مجدد به ایران دوباره امنیت ادراکی را برهم زد. این همان چیزی است که در نظریه «جنگ روانی» مطرح میشود: ایجاد چرخههای مداوم نگرانی و عدم اطمینان برای فرسایش روحیه جمعی و فروپاشی جامعه.
بر اساس نظریاتی مانند «مدیریت برداشتها» و یا «کنترل ادراک ها»، میدانیم که انسانها وقتی احساس میکنند آیندهشان غیرقابل پیشبینی است، دچار اضطراب شدیدتر میشوند نسبت به زمانی که با یک تهدید واقعی، اما روشن مواجه هستند. درواقع دشمن تلاش میکند همین ناپایداری و پیشبینیناپذیری را در ذهن مردم ایران بازتولید کند.
پیامد اجتماعی این روند میتواند کاهش سرمایه اجتماعی نظام باشد؛ همان شبکه اعتماد، همبستگی و همکاریای که ستون فقرات جامعه ما محسوب میشود. وقتی مردم احساس کنند نظام امنیتی کشور قادر به کنترل شرایط نیست یا آینده مبهم است، اعتمادشان بهتدریج فرسوده میشود. این همان نقطهای است که دشمن از آن سود میبرد.
راهحل چیست؟
نخست، آگاهیبخشی روانی و رسانهای: مردم باید بدانند بسیاری از این تهدیدها نه بر اساس واقعیت میدانی بلکه برای اثرگذاری بر ذهن آنان طراحی شده است.
دوم، تقویت سواد رسانهای: جامعهای که توان تحلیل و تفکیک اخبار واقعی از جنگ روانی را داشته باشد، کمتر دچار تنش جمعی میشود.
سوم، تمرکز بر روایتهای مثبت و امید آفرینی: بر اساس نظریه «پیوستگی اجتماعی»، احساس تعلق و امید مشترک قویترین سپر در برابر تنشهای روانی تحمیلی است.
به بیان دیگر، اگر ترامپ و نتانیاهو بازی روانی را یاد گرفتهاند، جامعه ما نیز میتواند «ایمنی روانی» خود را از طریق افزایش تابآوری، تقویت اعتماد و بازسازی امنیت ادراکی بالا ببرد. در این صورت، سرمایه اجتماعی نهتنها حفظ میشود، بلکه در برابر چنین اقداماتی مقاومتر نیز خواهد شد.