ترامپ به عنوان رئیسجمهور ایالات متحده، در پی تحکیم هژمونی آمریکا در غرب آسیا از طریق دیپلماسی معاملهمحور است، که بر پایه دکترین واقعگرایی عملگرا بنا شده و اولویت را به منافع امنیتی و اقتصادی میدهد. این توافق، با تمرکز بر پایان جنگ غزه، برای ترامپ ابزاری است جهت بازسازی تصویر رهبری جهانیاش، به ویژه در آستانه تحولات داخلی آمریکا. او بشارت میدهد که این طرح نه تنها به آتشبس فوری منجر میشود، بلکه دروازهای به سوی صلح فراگیر منطقهای گشوده خواهد کرد – رویدادی بیسابقه که میتواند به عادیسازی روابط بیشتر میان اسرائیل و کشورهای عربی بیانجامد، مشابه پیمانهای پیشین و بالانس قدرت را به نفع محور غربی-عربی تغییر دهد، در حالی که تهدیدات ناشی از محور مقاومت را مهار کند.
نقش دولتهای غرب آسیا در ترغیب ترامپ به سوی صلح پیشنهادی
دولتهای منطقه، به ویژه ترکیه، قطر و اعضای اتحادیه عرب و سازمان همکاری اسلامی، در چارچوب دیپلماسی چندجانبه، نقش محرکی ایفا میکنند تا ترامپ را به پیشبرد طرح صلح ترغیب نمایند. ترکیه، با تأکید بر اولویت آتشبس و کمکهای بشردوستانه از طریق نشستهای گروه تماس، انتظارات خود را به ترامپ منتقل کرده و بر حفظ وحدت سیاسی سوریه و مخالفت با الحاق کرانه باختری اصرار ورزیده است. این دولتها، با بهرهگیری از نفوذ جمعی (نزدیک به ۸۰۰ میلیون جمعیت مسلمان)، فشار دیپلماتیک اعمال میکنند تا آمریکا نقش محوریاش را در اعمال نفوذ بر اسرائیل ایفا کند، و بدین ترتیب، ثبات ژئواستراتژیک منطقه را تضمین نمایند، در حالی که منافع ملی خود مانند امنیت مرزها و جلوگیری از تهدید اقلیتها (مانند کردهای سوریه) را پیش میبرند.
تهدیدات متصور برای حماس و مقاومت غزه
این توافق، در چارچوب دکترین مهار مقاومت، تهدیدات چندلایهای برای حماس ایجاد میکند: نخست، خلع سلاح اجباری و برچیدن ساختار نظامی-حکومتی آن، که به معنای از دست دادن اهرمهای قدرت و تبدیل حماس به بازیگری حاشیهای است. دوم، اداره غزه توسط تشکیلات خودگردان فلسطین یا نیروهای صلح بان متشکل از کشورهای عرب دارای مساعی جمیله، که میتواند به تضعیف پایگاه اجتماعی مقاومت بیانجامد و بالانس داخلی فلسطین را به نفع رویکردهای سازشکارانه تغییر دهد. سوم، آزادی زندانیان فلسطینی در ازای گروگانهای اسرائیلی، که هرچند امتیاز تاکتیکی است، اما در بلندمدت، تهدید استراتژیک اخراج ساکنان و ویرانی غزه را زنده نگه میدارد، و مقاومت را در معرض انزوای ژئوپولتیک قرار میدهد، به ویژه اگر حمایتهای منطقهای (مانند ایران) کاهش یابد.
واکنش اسرائیل در دوران پسا توافق
در دوران پسا توافق، اسرائیل احتمالاً رویکردی واقعگرایانه اتخاذ خواهد کرد، با تمرکز بر خروج تدریجی نیروهایش از غزه و صرفنظر از برنامههای الحاقی، اما این را به عنوان پیروزی استراتژیک تفسیر میکند تا هژمونی امنیتیاش را تقویت نماید. نتانیاهو، با وجود مخالفت اولیه با شروط خلع سلاح حماس و نقش تشکیلات خودگردان، ممکن است به فشارهای آمریکایی تسلیم شود، اما در پسا توافق، بر گسترش نفوذ در کرانه باختری و مقابله با تهدیدات خارجی (مانند حزبالله) تأکید ورزد. این واکنش، در چارچوب دکترین بازدارندگی، میتواند به افزایش هماهنگی با متحدان عربی بیانجامد، در حالی که ریسکهای داخلی مانند اعتراض خانوادههای گروگانها را مدیریت کند، و نهایتاً، موقعیت ژئوپولتیک اسرائیل را در غرب آسیا مستحکمتر سازد.