❇️ تحلیل دقیق سیاست خارجی چین نشان میدهد که برخلاف دوگانهسازیهای رایج (انفعال یا تهاجم تمامعیار)، راهبرد این کشور بر یک اصلاحگرایی عملگرایانه و صبورانه استوار است. پکن ضمن پرهیز از تقابل مستقیم با غرب، وزن خود را در نهادهای موجود افزایش داده و همزمان، نهادهای موازی مانند بریکس و شانگهای را برای بازتعریف نظم جهانی تقویت میکند. از منظر چین، خاورمیانه نه یک هدف غایی، بلکه عرصهای حیاتی برای تأمین انرژی، توسعه کریدور کمربند و جاده و چالش با هژمونی غرب در قامت رهبر «جنوب جهانی» است.
❇️ چین با سیاست «دیپلماسی متوازن»، روابط گستردهای را با بازیگران متضاد منطقه برقرار کرده است: از توافق ۲۵ ساله با ایران تا همکاریهای فناورانه با رژیم صهیونیستی و خرید انبوه انرژی از عربستان و امارات. این راهبرد، هرچند موفقیتهایی به همراه داشته، اما در جنگ ۱۲ روزه و تحولات اخیر، محدودیتهای آن آشکار شد. پکن ضمن محکومیت حمله اولیه اسرائیل و تأکید بر «دفاع مشروع» ایران، از مداخله مستقیم نظامی پرهیز کرد و نشان داد که ظرفیت آن بیشتر در عرصه دیپلماسی و هنجارسازی است تا تأمین امنیت نظامی. این تحول، گذار چین از سیاست «پوشش ریسک» به «ایجاد شکاف» میان آمریکا و متحدان عرب منطقه را برجسته میسازد؛ رویکردی که در میانجیگری موفق میان تهران و ریاض به اوج خود رسید.
❇️ با وجود این، محدودیتهای بنیادین در راهبرد چین غیرقابل انکار است. اولویت اصلی پکن همچنان شرق آسیاست و توان یا تمایل گشودن جبههای پرهزینه در خاورمیانه را ندارد. شبکه گسترده پایگاههای نظامی آمریکا و آسیبپذیری شرکتهای چینی در برابر تحریمهای واشنگتن، نقش چین را در بزنگاههای بحرانی به صدور بیانیه و میانجیگری محدود میسازد. بنابراین، در حالی که پکن میتواند در کاهش تنشها، اصلاح نظم بینالملل و ایجاد توازن نقش ایفا کند، اتکا به آن بهعنوان ضامن امنیت ملی خطایی راهبردی خواهد بود.