هجوم هوایی تلآویو به ساختمان محل مذاکرات حماس در دوحه، تنها یک اقدام نظامی محدود نبود؛ بلکه به مثابه تهاجمی مستقیم به جایگاه منحصر به فردی تلقی میشود که قطر طی نزدیک به سه دهه در سیاست و امنیت خاورمیانه برای خود تثبیت کرده بود. از اواسط دهه ۱۹۹۰، این کشور کوچک، اما پرنفوذ با میزبانی از رهبران و گروههای اسلامگرا از حماس و اخوانالمسلمین گرفته تا طالبان و حتی برخی چهرههای پیشین القاعده و راهاندازی شبکه الجزیره، عملاً به یک مرکز ارتباطی و رسانهای برای جریانهای فرامرزی و چریکی بدل شد؛ نقشی که نه حاصل تحولات داخلی، بلکه بخشی از طرح کلان غرب، بهویژه آمریکا، برای ایجاد کانالی امن جهت تعامل و مدیریت این نیروها بود.
قطر در این مسیر جایگزین کشورهایی، چون کویت و امارات شد که پیشتر پناهگاه نیروهای اسلام سیاسی بودند. پس از بهار عربی، با صرف بودجههای هنگفت، سعی کرد از شکافهای سیاسی و امنیتی منطقه بهرهگیری کند و با همکاری قدرتهایی نظیر ترکیه، سیاست خارجی فعال و چندلایهای را پیش گیرد. با این حال، چارچوب نقشآفرینی آن همواره در محدودهی تحمل آمریکا و متحدان غربیاش باقی میماند.
اما در پرونده اسرائیل، قواعد متفاوت است. تلآویو از قطر انتظار داشت همانند امارات، نهتنها مانع فعالیت جریانهای مقاومت شود، بلکه زیرساختها و سیاستها را به نفع رژیم صهیونیستی همسو کند. در مقابل، دوحه بارها با حمایت رسانهای از مقاومت در جنگ ۳۳ روزه لبنان تا عملیات طوفان الاقصی، عملاً به چالش مستقیم منافع اسرائیل پرداخت. این رویکرد بهخصوص در حوزه غزه، فاصله جدی میان انتظارات تلآویو و اقدامات قطر ایجاد کرد.
رهبران قطر تلاش داشتند در تلاقی منافع غرب و منافع مستقل خود حرکت کنند، اما به نظر میرسد این توازن برای اسرائیل غیرقابل تحمل بود. حمله امروز را میتوان تلاش برای شکستن این الگو و حذف نقشی دانست که قطر طی حدود ۳۰ سال با دقت و سرمایهگذاری بسیار ساخته بود. پیامدهای این ضربه، احتمالاً به تغییرات عمده در معادلات سیاسی و امنیتی جنوب خلیج فارس خواهد انجامید؛ تغییری که میتواند نفوذ سنتی دوحه را به شدت کاهش داده و صفبندیهای تازهای را میان کشورهای منطقه رقم بزند.