مقدمه
دولت آمریکا اگرچه به لحاظ ساختاری دولتی منسجم محسوب شده وکارگزاران تاثیر اندکی در تغییر ماهیت استراتژی های بزرگ آن (ابر راهبردها) دارند، ولی به لحاظ شیوه و رویکرد اجرای این ابرراهبردها تفاوتهای بنیادینی می توانند داشته باشند. در این راستا، رویکرد دولت ترامپ نسبت به اجرای این ابرراهبردها در نظام بین الملل در دو نکته قابل خلاصه بود: 1- تغییر و بازنویسی قوانین بین الملل با برداشت تاجرمابانه 2- تخریب دستاوردهای همگرایانه اوباما و بازنویسی آن بر اساس چارچوب های سودمحورانه.
این رویکردها نسبت به آفریقا نیز صادق بود؛ بطوری که برای ایجاد تضاد نژادی با نگاه تحقیرآمیز به این قاره مینگریست. در این دوره مسافرت تعدادی از اتباع این قاره به آفریقا ممنوع شده و سفر مقامات بلند پایه آمریکا به این قاره به حداقل ممکن رسید. با این حال، علیرغم این تحقیر، نگاه اقتصادی و بهرهگیری از فرصت های آفریقا دور از چشم دولت ترامپ نبود.
به لحاظ تاریخی، این رویکرد ریشه در نگاه پیش از جنگ جهانی دوم آمریکا یعنی فقدان منافع دارد. در دوره جنگ سرد نیز این منافع در ارتباط با جهان دوقطبی و مقابله با نفوذ اتحاد جماهیر شوروی تعریف می شد. متعاقب سقوط شوروی، ایالات متحده آمریکا که به دنبال تعریف منافع موسع در کل جهان بود، به دنبال تعریفی از منافع راهبردی خود در آفریقا برخاسته وبر اساس آن جدی ترین روابط آمریکا-آفریقا دردوره کلینتون طراحی و اجرا شد. این روابط در حوزه های اقتصادی، حقوق بشر، حکومتداری، بهداشت و امنیت بر اساس یک ابر راهبرد از زمان کلینتون شروع شده و در دوره بوش و اوباما نیز ادامه یافته است. میزان کمک های مستقیم آمریکا به این قاره در قالب برنامه های مبارزه با ایدز، تروریسم و بسته های کمک اقتصادی که در زمان اوج خود به 8 میلیارد دلار رسیده بود دردوره ترامپ با کاهش محسوسی مواجه شد. این امر حتی شامل تجارت نیز شده و میزان تجارت آفریقا و آمریکا که به 100 میلیارد دلار در 2008 بالغ می شد؛ به زیر 41 میلیارد دلار در 2018 رسید. قانون فرصت رشد آفریقا مصوب 2000 که بیش از 6900 کالای 39 کشور آفریقایی را برای صادرات به آمریکا معاف از تعرفه مالیات دانسته بود، کماکان تنها کانال مبادلات دو طرف باقی مانده بود؛ اما تحت مدیریت ترامپ به شدت آسیب دیده است. در این دوره، سیاست اقتصادی ترامپ نیز با تغییر مواجه بود و به جای تمرکز بر رویکرد چند جانبه گرایی اقتصادی، بر روی رویکرد تجارت دوجانبه با قدرت های اقتصادی آفریقا متمرکز بود.
سیاست های احتمالی دوره بایدن نسبت به آفریقا:
باید در نظر داشت سابقه مدیریتی بایدن در دوره اوباما و همچنین اظهارات ایشان در یکسال اخیر نسبت به آفریقا و در عین حال لزوم تغییر ابر راهبردهای آمریکا نسبت به این قاره، به ضرورت شاهد تغییراتی در سیاست خارجی دولت بایدن نسبت به آفریقا خواهیم بود. این تغییرات می تواند در حوزه های زیر اتفاق بیفتد:
از ژانویه 2021 با اجرایی شدن قانون بازار مشترک اتحادیه آفریقا، فرصت مناسبی برای بسیاری از کشورهای جهان و همچنین قدرت های اقتصادی این قاره بوجود آمده است. طبق این قانون انتظار می رود تجارت این قاره در 2030 بالغ بر 7/6 تریلیون دلار شود. آمریکا با شناخت رویکرد های اقتصادی رقبا و حتی دشمنان خود در این قاره، به دنبال بهره گیری حداکثری از این فرصت است . با این حال باید در نظر داشت با توجه به از دست رفتن فرصت، در حال حاضر آمریکا توان سرمایه گذاری زیر ساختی کلان به مانند چین و حتی هند را در آفریقا ندارد. از این روی، تمرکز اصلی آمریکا در دوره بایدن نه در سرمایه گذری اقتصادی بلکه بهره برداری از فرصت های بکر اقتصادی استوار خواهد بود.
عناصر لیتیوم وکبالت که به عنوان موتور اصلی پیشرفت الکترونیک و ابزار های های-تک به شمار می روند، ضرورتا عناصر کمیابی در جهان محسوب می شوند. معادن اصلی این منابع در آفریقا بوده و تسلط بر این منابع می تواند در رقابت های کلان استراتژیک جهانی بین دو قدرت پیشرو یعنی چین و آمریکا حیاتی تلقی شوند. اهمیت این عناصر در تسلط تکنولوژیک یک قدرت بر جهان و در نتیجه تبدیل شدن به هژمون برتر راهبردی ارزیابی می شود. از این روی، آمریکا با درک این امکان، توجه خود را بر روی منابع حیاتی این عناصر در این قاره خواهد گذاشت. علاوه بر این 75 درصد منابع فسفات جهان به عنوان تنها ترین منبع تامین کودهای کشاورزی در این قاره و بطور ویژه در مراکش و صحرای غربی قرار دارد. امنیت غذایی جهان در گروه تسلط بر این منابع استوار است. از این روی، ایالات متحده وهر قدرت جهانی برای تامین آینده رشد انسانی خود و تداوم قدرت نیازمند این منابع بوده و برای آن طراحی راهبردی خواهد داشت.
آفریقا با رشد سریع جمعیتی خود در حال تبدیل شدن به تامین کننده نیروی انسانی اقتصاد جهانی است. از طرفی دیگر تعداد 54 عضو به عنوان ظرفیت بالقوه رای در سازمان ملل دارد. بنابراین، ایجاد و توسعه هنجار ها و ارزشهای غربی می تواند علاوه بر کاهش منابع تهدید نرم، در توسعه قدرت نرم ایالات متحده نیز موثر باشد. این امر زمانی اهمیت پیدا می کند که درمی یابیم، آمریکا دیگر توان سخت خود را به مانند گذشته نداشته و در مقابل رقبای جهانی به مانند چین، روسیه، هند و حتی کشور های کوچکتر در این قاره عقب نشینی[2] کرده است. با این حال توان احیای قدرت نرم از طریق رویای آمریکایی، ارزشهای آمریکایی و ... را هنوز دارد و می تواند برگ برنده این کشور در مقابل رقبای جهانی و ومنطقه ای خود باشد. از این روی، انتظار می رود دولت بایدن با تمرکز بر این جنبه از قدرت، سیاست های آمریکارا در آفریقا بازطراحی کند.
[1] دکترای روابط بین الملل و پژوهشگر مسائل آفریقا
[2] دراین راستا، بسیاری از رقبای آمریکا به مانند چین، هند، روسیه، ژاپن،انگلیس، فرانسه، ترکیه، حتی پاکستان در طول یک یا دو دهه گذشته با شناسایی فرصت های آفریقا اقدام به ایجاد کمیته های رشد بین کشور خود و آفریقا کرده اند ولی این رویکرد در دوره ترامپ به فراموشی سپرده شده بود.