
پس از تهدیدات متعدد آمریکا علیه ایران و نامعتبر شدن این تهدیدات در نهایت ترامپ تصمیم به مذاکرات با ایران گرفت. در این مسیر چندین دور مذاکرات در مسقط و رم برگزار گردید. مذاکراتی که از ابعاد گوناگون دارای اهمیت فراوان است. در این راستا در این راستا بر آن شدیم مصاحبهای را با جناب آقای دکتر حنیف غفاری، کارشناس ارشد مسائل آمریکا صورت داده و پیرامون این موضوع برخی سوالها پرسیده شود.
1- چه زمینهها و تحولاتی موجب آغاز این گفتوگوها شد؟
آغاز مجدد مذاکرات میان ایران و آمریکا در مسقط را باید در بستر تغییر راهبردی آمریکا در قبال ایران تحلیل کرد. ترامپ که در دور دوم ریاستجمهوریاش قرار دارد، برخلاف سال ۲۰۱۸، در حال حاضر به دنبال توافقی جامع با ایران است؛ توافقی که فقط به موضوع هستهای محدود نباشد و مسائل موشکی و منطقهای را نیز شامل شود.
اولین نشانه این تغییر راهبرد، زمانی آشکار شد که وزیر خارجه قطر در سفری به تهران، پیام شفاهی دونالد ترامپ را منتقل کرد. در این پیام، ترامپ رسماً اعلام کرده بود که خواهان توافقی بزرگ و همهجانبه با ایران است. پس از آن، سفر ترامپ به منطقه و رایزنی او با امارات، زمینهساز ارسال پیام رسمی واشنگتن به تهران شد.
در این پیام که از طریق امارات به دست مسئولان ایرانی رسید، آمریکاییها با لحنی کاملاً متفاوت از گذشته، دیگر صحبتی از مسائل موشکی و منطقهای نکرده بودند. همین تغییر موضع، ایران را متقاعد کرد که در چارچوب موضوع هستهای و صرفاً بهصورت غیرمستقیم و مشروط، باب گفتوگو را باز کند. در این مرحله، عمان بهعنوان میزبان و تسهیلگر وارد عمل شد.
2- آیا آمریکا در ابتدا به دنبال تحمیل یک توافق فرابرجامی بود؟ چه موضوعاتی را مطرح کرده بود؟
بله، آمریکا در ابتدا تلاش میکرد یک توافق جامع با ایران منعقد کند که فراتر از برجام باشد. در طرح اولیه آمریکاییها، چند محور حساس به چشم میخورد:
موضوع هستهای: محدودسازی سطح و حجم غنیسازی.
موضوع موشکی: تحدید برد موشکها به زیر ۱۸۰۰ کیلومتر، توقف تست موشکهای بالستیک و شفافسازی درباره شهرهای زیرزمینی موشکی.
موضوع منطقهای: پیادهسازی الگوی «مقاومت منهای سلاح» با هدف خلع سلاح نیروهای مقاومت همچون حزبالله، انصارالله و حشدالشعبی.
این مجموعه مطالبات، در واقع یک سناریوی مهار همهجانبه جمهوری اسلامی ایران بود. اما با مقاومت تهران و شکست سیاست فشار حداکثری، آمریکا گامبهگام عقبنشینی کرد. در پیام رسمی که از سوی امارات به تهران منتقل شد، اثری از مسائل موشکی و منطقهای دیده نمیشد.
3- فضای کلی مذاکرات چگونه است و جایگاه آن در راهبرد کلان جمهوری اسلامی کجاست؟
مذاکرات هستهای ایران و آمریکا را نه میتوان «فرصت قطعی» دانست، نه «دام حتمی». این مسیر، یک ابزار تاکتیکی برای سنجش نیت واقعی طرف مقابل است؛ لذا سیاست قطعی جمهوری اسلامی، عدم خوشبینی افراطی و بدبینی افراطی همزمان است.
همانگونه که رهبر معظم انقلاب فرمودند، ما نه اهل فرار از میز مذاکرهایم و نه اهل اعتماد به دشمن. تیم مذاکرهکننده با مجوز محدود و مشخص، صرفاً درباره موضوع هستهای آن هم در چارچوب حقوق ملت و امنیت ملی، گفتوگو میکند. در واقع مسیر مسقط، «آزمون عملی» برای راستیآزمایی تغییر راهبرد آمریکاست، نه مقدمه یک سازش.
4- در مذاکراتی که تاکنون میان دو طرف در مسقط و رم انجام شده، چه محورهایی مورد بحث قرار گرفتهاند؟
در دور اول مذاکرات، ایران دو شرط بنیادین را مطرح کرد:
۱. مذاکره صرفاً حول موضوع هستهای باشد.
۲. حق ذاتی ایران در غنیسازی به رسمیت شناخته شود.
نماینده آمریکا (آقای ویتکاف) هر دو شرط را پذیرفت. در دور دوم که در رم برگزار شد، بحثها وارد فاز محتوایی شد. سه محور اساسی در دستورکار قرار گرفت:
رفع تحریمها با تضمین اعتباری معتبر.
حفظ دستاوردهای فنی هستهای ایران (تضمین ذاتی).
تعیین مکانیزم داوری شفاف و عادلانه برای حل اختلافات در توافق آینده.
اما در دور سوم، نماینده آمریکا بهصورت ناگهانی مدعی شد که «غنیسازی صنعتی حق ذاتی ایران نیست»، بلکه یک امتیاز قابل تعلیق یا لغو است. این موضع بهشدت مورد اعتراض ایران قرار گرفت، چراکه مغایر ماده ۴ اساسنامه NPT است که غنیسازی را حقی ذاتی برای کشورهایی با ظرفیت صنعتی میداند.
در نهایت، در دور چهارم مذاکرات در مسقط آمریکا مجدداً به موضع قبلی بازگشت و پذیرفت که غنیسازی در خاک ایران، ولو محدود، حقی غیرقابل سلب است.
نقش سفر منطقهای ترامپ در این میان چه بود و چه تاثیری بر روند مذاکرات داشت؟
سفر ترامپ به منطقه را باید نقطه عطفی در بازتنظیم راهبرد آمریکا در قبال ایران دانست. او در این سفر تلاش کرد حمایت بازیگران عربی از توافق احتمالی با ایران را جلب کند. امارات در این روند نقش ویژهای ایفا کرد. پس از دیدارهای ترامپ با سران امارات، پیام رسمی آمریکا توسط ابوظبی به تهران منتقل شد.
این پیام حاوی نکاتی بود که نشان میداد آمریکا مایل است سطح تنش را کاهش داده و از درگیری مستقیم با ایران پرهیز کند. از جمله مفاد پیام، اعلام رسمی عدم ورود به موضوعات منطقهای و موشکی و تمرکز صرف بر موضوع هستهای بود. این چرخش راهبردی از سوی ایران بهمثابه یک فرصت برای «راستیآزمایی نیت آمریکا» تلقی شد و مذاکرات با حضور عمان آغاز شد.
افکار عمومی ایران و بدنه حاکمیتی تا چه میزان از این روند مطلع هستند؟
نسبت افکار عمومی با مذاکرات، یکی از مؤلفههای مهم و البته پیچیده این فرآیند است. ملت ایران، تجربههای متعددی از بدعهدیهای آمریکا در برجام و دیگر توافقات دارد؛ لذا اعتماد عمومی به آمریکا بسیار ضعیف و شکننده است. در عین حال، اگر مسیر مذاکره، عزتمندانه و در چارچوب منافع ملت ایران باشد، جامعه از آن حمایت میکند. چنانکه در همین مذاکرات اخیر نیز مردم با هوشمندی روند تحولات را دنبال کردهاند. دولت آمریکا باید بفهمد که بدون جلب اعتماد ملت ایران، هیچ توافقی ماندگار نخواهد بود. به همین دلیل، فضای مذاکرات مسقط باید از اساس بر «راستیآزمایی» استوار باشد، نه اعتماد کورکورانه.
تیم مذاکرهکننده ایران چه رویکردی را دنبال میکند؟
وزارت خارجه و تیم مذاکرهکننده دقیقاً در خط اصولی نظام حرکت میکنند:
نه با نگاه هیجانی و خوشبینانه وارد گفتوگو شدهاند.
نه فضای یأس و انفعال را دامن میزنند.
مسیر مذاکرات، صبورانه و کمهزینه پیش میرود، بدون القای دوگانههای ساختگی نظیر «توافق یا جنگ». از سویی دیگر، انتشار جزییات مذاکرات در رسانهها بهصورت هدفمند محدود شده، چرا که هرگونه فضاسازی پیشدستانه، به ضرر منافع ملی و به سود طرف مقابل است. خطوط قرمز نظام همچون عدم پذیرش تحدید ظرفیت غنیسازی، خروج مواد از کشور، توقف تحقیق و توسعه و… کاملاً حفظ شدهاند.
جایگاه توان داخلی در این روند مذاکرات چیست؟
اتفاقاً آنچه طرف مقابل را به پای میز مذاکره کشانده، نه لبخند دیپلماتیک بلکه قدرت بازدارندگی در حوزههای مختلف و اتکای روزافزون به ظرفیتهای داخلی بوده است.
ما امروز نه در موقعیت نیاز به توافق، بلکه در موقعیت «برتری فنی» هستیم. ایران با دستیابی به غنیسازی ۶۰ درصد، ایجاد تأسیسات پیشرفته، توسعه سانتریفیوژها و عبور از تهدیدات سیاسی، نشان داد که «پیشرفت قابل تعلیق نیست». مذاکره برای تثبیت دستاوردهاست، نه جایگزین آن؛ لذا بدون تقویت اقتصاد مقاومتی، نه توافق پایدار خواهد ماند و نه تحریمی واقعاً بیاثر میشود.
آیا این گفتوگوها بیشتر ماهیت حقوقی دارند یا سیاسی؟ و چه تأثیری از فضای ژئوپلیتیک گرفتهاست؟
مذاکرات امروز دیگر یک موضوع صرفاً فنی یا حقوقی نیست. پرونده هستهای به شدت سیاسی شده و هر تصمیمی، محصول موازنه قدرت است. به عبارت بهتر اگر الان ترامپ تصمیم به توافق بگیرد، این امر اتفاق خواهد افتاد. آمریکاییها بهخوبی میدانند که جمهوری اسلامی دیگر اهل امتیازدهی در زمین بازی آنها نیست.
ضمن آنکه شرایط منطقهای نیز بهشدت متغیر است. مثلاً آتشبس میان آمریکا و انصارالله، که عملاً به نفع محور مقاومت تمام شده، یا افزایش تنشهای داخلی رژیم صهیونیستی، موجب شده آمریکا با احتیاط بیشتری در برابر ایران عمل کند. به بیان دیگر، زمین مذاکره تحت تأثیر «معادلات میدان» در یمن، فلسطین، لبنان و خلیجفارس است.
درباره اورانیومهای غنیسازی ۶۰ درصد چه تصمیمی اتخاذ شده؟
آمریکا در مذاکرات اخیر پیشنهاد داده بود مقدار اورانیوم غنی سازی شده ۶۰ درصد ایران به کشور دیگری منتقل شود ولی ایران با اصل ماندگاری مواد در خاک خود با نظارتهای آژانس موافق است. مسئله دیگر، بحث «گامبهگام بودن» توافق است.
تحلیل شما از تفاوت رویکرد ترامپ و نتانیاهو نسبت به ایران چیست؟ آیا بین آنها اختلاف وجود دارد؟
قطعاً بله. ترامپ نگاهش به ایران، نگاه یک تاجر سیاستپیشه است. او خواهان توافقی بزرگ است که بتواند به عنوان برگ برنده در انتخابات ۲۰۲۶ ارائه دهد. برایش مهم است که «نمایش مذاکره» را به سود خود تمام کند. اما نتانیاهو اساساً با هرگونه تنشزدایی با ایران مخالف است.
از نگاه نتانیاهو، هر توافقی با ایران، به معنای به رسمیت شناختن قدرت منطقهای آن است؛ لذا او حتی به دولت آمریکا نیز فشار میآورد تا مذاکرات را متوقف کند. البته فشار صهیونیستها تاکنون چندان موفق نبوده، اما در آینده ممکن است با تشدید بحران داخلی در اسرائیل، کار را پیچیدهتر کند.
در پایان، چه سناریوهایی برای آینده مذاکرات قابل پیشبینی است؟
ما با چهار سناریو اصلی مواجهیم:
۱. توافق موقت و محدود بر سر مسائل فنی، بدون لغو گسترده تحریمها؛
۲. توافق جامع، اما مشروط که شامل تبادل امتیاز همزمان باشد؛
۳. تداوم گفتوگوهای فرسایشی برای کنترل تنشها، بدون نتیجه مشخص؛
۴. شکست مذاکرات در صورت اصرار آمریکا بر خطوط قرمز باطل.