در آستانه دومین سالگرد عملیات تاریخی «طوفان الأقصی» هستیم. محور مقاومت اگرچه طی دو سال اخیر با شهادت فرماندهان برجسته و آسیب به زیرساختها در غزه، لبنان و یمن و نیز سختتر شدن مسیرهای پشتیبانی در پی سقوط دمشق مواجه بوده است، اما این تحولات نشانه شکست مقاومت در مقابل ماشین جنگی و ترور رژیم صهیونیستی نیست؛ بلکه نشاندهنده درماندگی آمریکا و اسرائیل در برابر منطق مقاومت است.
امروز تقسیمکار راهبردی میان آمریکا و اسرائیل عیان است: آمریکا «فرمانده» جنگ و اسرائیل «پیمانکار نظامی» اوست. رژیم صهیونیستی با اتکاء به «ماشین ترور» و پوشش «مذاکره»، تلاش میکند سران مقاومت را حذف و مسیر مقاومت را متوقف کند؛ همان الگویی که از لبنان تا غزه و اخیراً در دوحه قطر پیگیری شد.
این روند، یک پیام روشن برای کل خاورمیانه دارد: سازش امنیت آفرین نیست و امنیت استیجاری در سایه چتر آمریکا و تجهیزات اجارهای، کشورها را نه تنها ایمن نمیسازد، بلکه آنها را به میدان بازی اسرائیل تبدیل میکند و باعث شکل گیری چتر امنیتی عبری در قلب جهان عرب خواهد بود. از این رو، تجهیزات اجارهای آنها نه به عنوان سرمایه امنیتی ملی، بلکه برای تأمین امنیت منافع اقتصادی غیر خودی است و اسرائیل به عنوان سگ هار و قلاده باز شده منطقه، نه شریک بلکه تهدید مستقیم همه دولتهای غرب آسیاست.
نتیجه راهبردی:
حمله اسرائیل به قطر در حقیقت پیام آشکار جنگی به کل خاورمیانه است که همه چیز خود را در اختیار و امانت آمریکا گذاشتند و از در «سازش» و «تسلیم» وارد شدهاند! همه دولتهای غرب آسیا باید بدانند تنها منطق مقاومت است که میتواند «سپر امن دفاعی» خلق کند. سازش و تسلیم کارآیی خود را از دست داده و هر دولتی که در برابر ماشین جنگی اسرائیل نایستد، دیر یا زود با چراغ سبز آمریکا و به دست صهیونیستها هدف قرار خواهد گرفت.