
در میانهی تلاطم نظم نوین جهانی و بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید، واشنگتن بار دیگر با ترکیبی از زبان تهدید، تطمیع اقتصادی و دیپلماسی صوری، تلاش دارد سیاستی را به جمهوری اسلامی ایران تحمیل کند که در ذات خود چیزی جز گروگانگیری فنی نیست. در حالیکه حق غنیسازی صلحآمیز طبق معاهدات بینالمللی از حقوق مسلم کشورهای عضو انپیتی است، تیم مذاکرهکننده آمریکایی با پیششرط تعلیق سهساله غنیسازی و سپس تقلیل آن به ۳.۷٪، عملاً خواستار توقف کامل چرخش سانتریفیوژهاست؛ آنهم بدون هیچگونه تضمین پایدار یا لغو عملی تحریمها.
مذاکراتی که چهار دور آن با میانجیگری عمان در سایه برگزار شده، اکنون با تهدید آشکار "دِریک ویتکاف" وارد مرحلهای خطرناک شده است. این تهدید، نه از جنس دیپلماسی، بلکه نمونهای از باجخواهی ژئوپلتیکی در پوشش "راستیآزمایی" است؛ بازیای تکراری که این بار با توییتهای پیاپی ترامپ درباره احتمال توافقی بهنام "برجام ۲" داغتر شده. توییتهایی که بهروشنی از یک طراحی روانی برای آمادهسازی افکار عمومی آمریکا و منطقه جهت قبول یک توافق ظاهری حکایت دارد، در حالیکه ماهیت آن، سلب اراده و اقتدار فنی از طرف ایرانی است.
ترامپ، با نگاهی نئوکورپراتیستی، اقتصاد منطقه را از لنز منافع شرکتهای بزرگ آمریکایی و یهودی مینگرد. در این چارچوب، کشورهای عضو پیمان ابراهیم—از امارات و قطر گرفته تا عربستان—به پیادهنظام اقتصادی برای جبران کمبود کالا در نتیجه جنگ تعرفهای با چین بدل شدهاند. حال، همان پیمان به اهرمی برای فشار بر جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات هستهای تبدیل شده است.
در چنین شرایطی، راهبرد جمهوری اسلامی ایران باید مبتنی بر حفظ خطوط قرمز فنی، تقویت دیپلماسی فعال منطقهای، و افشای تاکتیکهای غیرقانونی آمریکا در مجامع بینالمللی باشد. سکوت در برابر چنین درخواستهایی، راه را برای تبدیل حقوق بینالملل به ابزار فشار باز خواهد کرد. غنیسازی صلحآمیز، حق ماست، نه امتیازی قابل چانهزنی در میدان باجخواهی.