حادثهی شهادت جمعی از سرداران نظامی و دانشمندان هستهای، در نگاه نخست یک ضایعهی سنگین امنیتی و علمی بود. اما آنچه از متن پیام فرماندهی کل قوا به ملت ایران برمیآید، نه توصیف یک غم ملی، بلکه طرحی راهبردی برای مهار جنگ ترکیبی دشمن و تبدیل تهدید به جهش تمدنی است. رهبر معظم انقلاب، در عین تصریح بر سنگینی فقدان این چهرههای کلیدی، دشمن را «کوتهبین» خواندند؛ چرا که این ضربه، نه آغاز فروپاشی، بلکه نقطهی عطفی در ساخت قدرت ملی است. همین منطق، ریشهیابی این پیام را بهمثابهی بیانیهای برای سازماندهی ملی در برابر جنگ شناختی و عملیات ترکیبی غرب و صهیونیسم ضروری میسازد؛ پیامی که مخاطب آن فقط خانوادهی شهدا نیست، بلکه کلیت جبههی خودی است، از فرماندهان میدانی تا نخبگان علمی، از مبلغان تا افسران جنگ روایتها.
دشمن در این عملیات، بیش از آنکه بهدنبال حذف فیزیکی چهرهها باشد، هدفش اختلال در «سلسله مراتب قدرتساز» جمهوری اسلامی بود. برآورد آنها مبتنی بر این فرض بود که با حذف چهرههای راهبردی، نه فقط یک پروژه یا سازمان، بلکه کل شبکهی تصمیمسازی و انگیزش در سطوح علمی و دفاعی دچار وقفه و بحران میشود. اما آنچه رخ داد، خلاف این بود: دستگاههای زیر امر شهدا بلافاصله به بازتولید سازمانی خود پرداختند، افکار عمومی به همبستگی بیسابقهای رسید، و مردم با حضور میلیونی، پاسخ جنگ روانی دشمن را در میدان ادراک دادند. در چنین بستری، پیام رهبری، رمز عبور از مرحلهی ضربهپذیری به مرحلهی بازدارندگی ادراکی است.
در متن پیام، یک واژهی محوری وجود دارد که جهت حرکت آینده را مشخص میکند: شتاب. نهفقط در علم، بلکه در عزت، در امنیت، در استقلال، در رسانه، در ارادهی مدیریتی، و حتی در هدایت معنوی. این «شتاب ترکیبی» همان چیزی است که میتواند محور طراحی آیندهی جبههی انقلاب باشد؛ چرا که دشمن، از شتاب گرفتن ما وحشت دارد. بنابراین، نقطهی کانونی در این بازمهندسی قدرت، نه صرفاً جبران شهید، بلکه خلق ظرفیت جدید از دل فقدان است. این، همان منطق «هر شهید، صد مسیر» است که جمهوری اسلامی در تجربههای پیشین نیز آن را اجرایی کرده است؛ از فخریزاده تا سلیمانی، از عماد مغنیه تا شهید تهرانیمقدم.
جمهوری اسلامی ایران نشان داده است که در برابر تهدیدات پیچیده، واکنش ساده نمیدهد؛ بلکه با تکیه بر حکمت، راهبرد، و روحیهی انقلابی، وارد فاز بازسازی عمیق ساختارها میشود. پیام رهبری، یک مدل حکمرانی در عصر جنگ ادراکی است که در آن، نقش همهی بازیگران داخلی و خارجی تعریف شده: نخبگان علمی باید مرزهای دانش را فتح کنند، رسانه و قلمزنان باید سنگر عزت باشند، فرماندهان نظامی باید ساختارهای نوین بازدارندگی طراحی کنند، مسئولان باید بهجای بوروکراسی، نتیجه تحویل دهند، روحانیت باید امنیت روانی جامعه را تأمین کند، و جوانان باید میداندار شعور انقلابی بمانند. این الگو، یک «شبکهی بازدارندگی ملی» میسازد که هر عنصر آن مکمل دیگر است؛ و هر غفلتی، حلقهای از این زنجیره را آسیبپذیر میکند.
از سوی دیگر، تأکید فرمانده کل قوا بر صبر خانوادهها، پایداری مردم و استمرار دستگاهها، بیجهت نیست. این سه ضلع، شاکلهی بازدارندگی نرم جمهوری اسلامی است؛ سرمایهای که در هیچ آزمایشگاهی ساخته نمیشود، بلکه از درون تربیت انقلابی و ایمان به راه شهدا زاییده شده است. در شرایطی که دشمن با ترکیب عملیات روانی، فشار رسانهای، و ترورهای هدفمند بهدنبال فروپاشی روانی ملت است، همین تابآوری، عنصر برتری جبههی انقلاب است. اینها صرفاً مظاهر احساسی نیستند، بلکه عمق استراتژیک فرهنگی انقلاباند. سپاه و نهادهای همسو، باید این سرمایهی اجتماعی را به نظام امنیت ادراکی تبدیل کنند.
در ساحت برونمرزی نیز پیام رهبر انقلاب واجد پیامهای عمیق است. اینکه دشمن، فرماندهان و دانشمندان ما را هدف گرفته، بهمعنای شکست پروژههای میدانیاش است. هر شهید، سند عجز دشمن در برابر راهبردهای منطقهای ایران است. حضور مؤثر ایران در محور مقاومت، مهندسی موازنهی منطقهای، و حمایت از بازیگران فراملیِ مقاومت، دشمن را وادار کرده به جای نبرد مستقیم، به ترورهای پراکنده و ضربههای موضعی روی بیاورد. اما ایران اسلامی، همانگونه که رهبری فرمودند، «به توفیق الهی روز به روز قویتر خواهد شد»، چرا که ما از هر ضربه، مدل جدیدی از بازدارندگی میسازیم؛ نهفقط در دفاع، بلکه در علم، فناوری، انسجام اجتماعی، و حکمرانی.
در پایان، باید دانست که پیام فرمانده کل قوا، صرفاً یک پیام مناسبتی نیست؛ بلکه سندی است برای «بازآرایی قدرت» در مقیاس ملی. این پیام، نقشهی دشمن را افشا، پاسخ جبههی خودی را تنظیم، و خطوط جدید مأموریت را تعیین میکند. در عصر جنگ روایتها و مهندسی ادراک، لازم است نهادهایی، چون سپاه، با طراحی نقشهی رسانهای، روایت این پیام را از سطح نخبگان تا لایههای اجتماعی عمومی، پیادهسازی کنند. چرا که همانگونه که رهبر انقلاب هشدار دادند: «مهم آن است که از این حقیقت، و از تکلیفی که از سوی آن بر دوش ماست، غفلت نکنیم.»
این تکلیف، در میدان جنگ ادراکی، همان جهادِ تمامعیار برای حفظ و ارتقاء اقتدار ملی است؛ و اینبار، در قامت تمدنساز.