۰۸:۴۹
۱۴۰۴/۰۵/۰۶
نقش قطر در ایالات متحده

قطر در سیاست خارجی و نظامی مدرن ایالات متحده

نویسنده :
رامین نصیری کارشناس مسائل بین الملل
کد خبر:
۳۱۰۴

1. مبانی مفهومی و نظری سیاست خارجی و دفاعی ایالات متحده در خلیج فارس را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ چه جنبه‌های کلیدی را برجسته می دانید؟

از حیث نظری به نظر می‌رسد که ایالات متحده در منطقه خلیج فارس دارای چندین کار ویژه اساسی است که بعد از انتقال هژمونی نظامی بین الملل از بریتانیا به آمریکا ناگزیر بر دوش ایالات متحده گذاشته شده است. فلذا برای تفسیر سیاست خارجی آمریکا در منطقه می‌بایست از نظریه رئالیسم تهاجمی استفاده کرد. در این نظریه عنصر اصلی آن است که ایالات متحده به منظور تثبیت هژمونی خود در نظام بین الملل به دنبال بیشینه سازی قدرت حرکت می‌کند و این بیشینه سازی به وسیله دولت‌ها انجام می‌شود. این نظریه که توسط افرادی چون جان مرشایمر و فرید زکریا در دوره‌های اخیر بنیان گذاری و توسعه پیدا کرده است، تاکید اساسی بر روی تأمین و محوریت منافع ملی است. به صورت کلی براساس نظریه‌های رئالیستی حفظ هژمونی انرژی و امنیت خطوط دریایی (مانند تنگه هرمز) به عنوان «منافع حیاتی» تعریف می‌شود. ایالات متحده نیز ناگزیر به دنبال این هدف از بعد از جنگ دوم جهانی بوده است.

دنبال کردن این هدف موجب شده است تا به نوعی شاهد یک رقابت سنتی میان دو بلوک شرق و غرب در منطقه نیز باشیم. با این تفاوت که بلوک غرب در این مرحله به واسطه داشتن قدرت اقتصادی و همچنین بهره مندی از قدرت نهاد های سازمان یافته بین المللی، نقش برجسته‌تری در ترغیب دولت‌های منطقه به تبعیت از قدرت هژمونی خود دارد. اما بهرحال ایالات متحده بر اساس نظریه‌های رئالیستی دائماً به دنبال تثبیت موازنه قدرت در منطقه و جلوگیری از افزایش نامتعارف قدرت یکی از بازیگران و یا بازیگر مداخله گر دیگری در منطقه هست. نمونه بسیار عیان این موضوع در جلوگیری از افزایش قدرت جمهوری اسلامی ایران در منطقه خلیج فارس است.

از سوی دیگر نظریه نئولیبرالیسم نهادی به عنوان یکی از اصلی‌ترین ابزارهای ایالات متحده برای حفظ و ثبات هژمونی خود در منطقه خلیج فارس عمل می‌کند. استفاده از سازوکارهای چندجانبه (مثل شورای همکاری خلیج فارس) و ائتلاف‌های دفاعی مثل CENTCOM برای کاهش هزینه‌های امنیتی در همین راستا قابل ذکر است. همچنین انعقاد قرار داد های تجاری و سرمایه گذاری طولانی مدت با دولت ملت‌های ضعیف منطقه و وابستگی متقابل امنیتی و اقتصادی این بازیگران به یکدیگر و در کلان به ایالات متحده در همین راستا قابل توجه است. بهرحال حدود ۴۰٪ از تجارت جهانی نفت از خلیج فارس عبور می‌کند و ایالات متحده با وجود کاهش وابستگی مستقیم به نفت منطقه (پس از بهره برداری از نفت شیل)، همچنان حافظ ثبات بازارهای جهانی انرژی بوده و از ابزار انرژی به منظور کنترل قیمت‌ها در اقصی نقاط دنیا و همچنین اعمال فشار بر روی چین و اروپا بهره برداری می‌کند.

از حیث امنیتی نیز ایالات متحده در طول این سال‌ها نشان داده است که یک الگوی امنیتی بلند مدت برای حضور خود در خلیج فارس دارد. از منظر آمریکایی‌ها، منطقه خلیج فارس و امنیت انرژی در منطقه ناگزیر باعث شده است تا ایالات متحده در این منطقه حضور بلند مدت و مؤثر داشته باشد. داشتن شبکه بزرگ پایگاه‌های نظامی در منطقه به گونه‌ای که ۳۵ پایگاه نظامی فعال در منطقه شامل پایگاه دریایی بحرین (پنجمین ناوگان) و پایگاه هوایی الظفره و العدید در قطر منجر به حضور پایدار نظامی آمریکایی‌ها در خلیج فارس شده است.

بستن قراردادهای دفاعی و فروش تجهیزات و تسلیحات نظامی به کشورهای حاشیه خلیج فارس که به یکی از ابزارهای تاثیرگذاری آمریکا در منطقه تبدیل شده و همچنین منجر به درآمدهای دلاری هنگفت برای ایالات متحده شده است و همچنین هزینه‌های ساخت و توسعه و نگه داری محصولات جدید نظامی آمریکا را مقرون به صرفه کرده است. فروش کالایی به نام امنیت در کنار ناامن سازی و یا ناامن انگاری منطقه به جرئت یکی از اصلی‌ترین سیاست‌های ایالات متحده در منطقه خلیج فارس به ویژه در میان متحدین عربی خود می‌باشد. استقرار سامانه پاتریوت و تاد در امارات و عربستان و فروش چندین جنگنده مختلف از سری اِف به این کشورها در همین زمینه قابل بررسی و ذکر شدن است.

بهرحال اصلی‌ترین کارویژه نیروی نظامی آمریکایی در منطقه تضمین امنیت انتقال انرژی و حفاظت از خطوط ترانزیتی و تجاری دریایی در منطقه است. براساس گزارش مرکز مطالعات استراتژیک خلیج فارس در میان سال‌های 2020 تا 2025 حدود پانزده ناوگروه مختلف دریایی در تنگه هرمز تردد داشته و این کارویژه را انجام داده‌اند. تضمین امنیت انتقال انرژی منجر به تثبیت قیمت نفت و انرژی در بازارهای مالی شده و عملاً امکان سرمایه گذاری در اقصی نقاط دنیا را فراهم می‌کند. هر گونه شوک قیمتی و یا ابهام در حوزه تجارت دریایی می‌تواند منجر به ریسک بالای سرمایه گذاری برای اروپا و آمریکا باشد.

اختصاص بودجه نظامی 70 میلیارد دلاری سالانه حضور نظامی آمریکا در منطقه بر اساس برآوردهای سازمان همکاری‌های رند در سال گذشته و همچنین اعزام و استقرار بیش از 45000 نیروی نظامی آمریکایی در پایگاه‌های نظامی آمریکایی در منطقه تنها به یک دلیل انجام شده است که نظارت مطمئنی بر روی انتقال بیش از 18 میلیون بشکه نفت و انرژی روزانه از تنگه هرمز صورت گرفته و عملاً بر روی بیش از 21 درصد از مصرف جهانی انرژی در دنیا، نظارت و کنترل کاملی صورت بگیرد.

فلذا در منطقه خلیج فارس که عملاً تعریف سنتی کشور (ترکیب چهارعنصر اصلی سرزمین، جمعیت، حاکمیت و حکومت) به دلایل گوناگونی کاملاً مخدوش شده است و دارای نقاط ضعف در برخی از این وجوه در میان دولت‌های موجود در منطقه به استثنای کشور جمهوری اسلامی ایران است، ایالات متحده تلاش دارد تا با استفاده از دو بازوی قدرتمند اقتصادی و نظامی خود، مانع از هرگونه تغییر موازنه قدرت در منطقه گردد. فلذا نزدیکی دولت‌های حاشیه خلیج فارس به ایالات متحده آمریکا به گونه‌ای ضامن بقای دولت ایشان معنا شده و عملاً استقلال سیاسی مورد انتظار از این دولت‌ها غیر واقع بینانه تلقی می‌شود.

بنابراین برجسته‌ترین سیاست آمریکا در منطقه استفاده از دو ابزار اقتصادی و نظامی برای پیشبرد منافع ملی و حیاتی آمریکا در منطقه بوده و پاسخ متقابل دولت‌های منطقه در مقابل چنین سیاستی، وابستگی هرچه بیشتر به ایالات متحده به منظور تضمین بقا و ادامه حاکمیت خود در این منطقه می‌باشد. تکیه اصلی دولت‌های منطقه به استثنای جمهوری اسلامی ایران، به قدرت هژمونیک ایالات متحده بوده و سیاست دوشیده شدن و باج دهی متعارف میان ایشان به آمریکا در همین راستا قابل تحلیل و بررسی است.

2. چالش‌های فعلی پیش روی ایالات متحده در منطقه خلیج فارس چیست و آنها چگونه دکترین خود را در پاسخ به این چالش‌ها تطبیق می‌دهند؟

اساساً در منطقه خلیج فارس چالش‌های بسیار زیادی برای ایالات متحده وجود دارد و از این حیث شاهد نوعی سردرگمی آمریکایی‌ها هستیم. تناقضات بسیار در منطقه و همچنین اعمال فشار های فزاینده خارج از ظرفیت سیستمی منطقه باعث شده است که عملاً منطقه خلیج فارس در بحران یا هاله‌ای از ابهام قرار داشته باشد. به صورت کلی چندین چالش اصلی ایالات متحده در منطقه عبارت است از:

الف) نفوذ و علاقه مندی چین و روسیه به منطقه خلیج فارس

ب) ضعف قدرت‌های در ائتلاف یا همراه با آمریکا در حوزه حکمرانی (انشقاق دولت‌ها از ملت‌ها و بحران مشروعیت)

ج) تقویت محور مقاومت و علاقه مندی ایران به نفوذ ژئوپلیتیکی در منطقه

د) بازیگر ناخواسته و بر هم زننده هر گونه همکاری جمعی در منطقه به نام رژیم صهیونی

ه) بی اعتمادی فزاینده دولت‌ها و بازیگران منطقه‌ای به یکدیگر (قطر، ایران، عربستان، امارات، بحرین)

و) تلاش بازیگران منطقه‌ای برای استقلال خواهی

ز) کریدور ها و بحث وابستگی‌های انرژی

ک) فشار های داخلی آمریکا و تفاوت رویکردها در قبال منطقه

الف) نفوذ و علاقه مندی چین و روسیه به منطقه خلیج فارس

حضور غیرمنتظره روسیه در بحران سوریه و ادامه داشتن این حضور علیرغم اینکه از بعد از جنگ سرد عملاً روسیه تلاشی برای حضور مستقیم در منطقه نداشت. از سوی دیگر بستن قراردادهای مالی و تجاری بلند مدت با اماراتی‌ها و همچنین تمایل داشتن به توسعه کریدور شمال به جنوب از ایران و اتصال به آب‌های گرم از طریق سرزمین ایران توسط روس‌ها باعث شده است که عملاً از حیث ژئوپلیتیکی شاهد چالش‌هایی برای آمریکایی‌ها در منطقه باشیم. در طرف دیگر بازی چینی‌ها قرار دارند که به عنوان اصلی‌ترین مصرف کننده انرژی منطقه قلمداد می‌شوند و همچنین نگاهی ترانزیتی و همچنین صادراتی به منطقه خلیج فارس دارند. طرح‌های سرمایه گذاری کلان و بلند مدت 25 ساله با ایران و عراق و عربستان سعودی در همین راستا قابل تحلیل و بررسی است. از سوی دیگر توسعه بندر گوادر پاکستان و تلاش برای احیای جاده ابریشم سنتی و ابتکار یک کمربند یک جاده چینی‌ها باعث شده است که نفوذ و قدرت ایالات متحده در منطقه دچار چالش‌هایی گردد.

ب) ضعف قدرت‌های در ائتلاف یا همراه با آمریکا در حوزه حکمرانی (انشقاق دولت‌ها از ملت‌ها و بحران مشروعیت)

ایالات متحده در منطقه از حیث افکار عمومی عملاً همراهی ندارد و تبلیغات گسترده‌ای که کرده است هم امروز طرفداران چندانی ندارد. فلذا بازیگری آمریکا در منطقه صرفاً با دولت‌های حاکم بر منطقه است و به خوبی می‌داند که در صورت گسترش دموکراسی در منطقه و شنیده شدن صدای ملت‌های منطقه، دیگر جایی و همراهی در منطقه نخواهد داشت. فلذا یکی از چالش‌های اساسی آمریکا در منطقه بحران مشروعیت دولت‌های همراه با سیاست‌های او در منطقه است. اعتراضات گسترده مردمی در بحرین ویا در عراق و کویت در سال‌های گذشته که ترکیب یافته با شعارهای ضد آمریکایی بود منجر به آن شد که طرح جدید آمریکایی‌ها مبنی بر واگذاری منطقه به دست متحدین و همراهان آمریکایی عملاً کلید بخورد. در این طرح آمریکا به منظور کاهش هزینه‌های حضور مستقیم خود در منطقه تلاش دارد تا با ایجاد یک ثبات غیر قابل خدشه، حضور مستقیم خود در منطقه را کاهش داده و از اخراج خود توسط ملت‌های منطقه جلوگیری کند. اولین اقدام آمریکایی‌ها در این راستا برمیگردد به طرح اوباما بایدن که در سال 2012 طراحی شد و در این طراحی اشاره شده است که ایالات متحده بر اساس یک تقویم زمانبندی شده باید حضور مستقیم نظامی خود در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس را باید کاهش داده و به صفر برساند. همین طرح البته باعث شده است تا یک رقابتی میان متحدین آمریکایی در منطقه به منظور جانشین آمریکا شدن در منطقه شکل بگیرد که منازعه و چالشی دیگر برای آمریکایی‌ها قلمداد می‌شود. محور اخوانی‌ها در برابر محور عربی و همچنین محور عبری در همین راستا قابل تحلیل است. هم اکنون ترکیه به عنوان یکی از اعضای ناتو، رژیم صهیونی به عنوان متحد اصلی آمریکا در منطقه و دولت‌های عربی همانند عربستان سعودی هر کدام تلاش دارند تا با نشان دادن شایستگی‌های خود گوی رقابت را از دیگری ربوده و جانشینی آمریکا در منطقه شوند. خروج آمریکا از افغانستان و تلاش برای خروج از سوریه و عراق در همین راستا قابل تحلیل است که ایالات متحده به دنبال کاهش نقش بین المللی خود در منطقه خلیج فارس و غرب آسیا است و تلاش دارد تا با اصلی‌ترین و مهم‌ترین چالش خود در آینده که همان قدرت یافتن چین تلقی می‌شود به صورت مستقیم وارد چالش و رقابت گردد. بهرحال بحران مشروعیت دولت‌های منطقه و وابستگی بقا و امتداد این دولت‌ها به ایالات متحده و تنفر عمومی ملت‌های منطقه از آمریکا یکی از اصلی‌ترین چالش‌های آمریکا در منطقه قلمداد می‌گردد.

ج) تقویت محور مقاومت و علاقه مندی ایران به نفوذ ژئوپلیتیکی در منطقه

جمهوری اسلامی ایران به دلیل اتخاذ سیاست‌های استقلال طلبانه خود و عدم تبعیت از نظم آمریکایی موجود در منطقه همواره مورد نقد و انتقاد آمریکایی‌ها بوده است. فلذا فشارهای مختلفی از سوی ایالات متحده متوجه ایران بوده است. تحریم، فشار های سیاسی، تبلیغات گسترده و عملیات روانی، تهدیدات نظامی و غیره که ناخواسته باعث شده است تا جمهوری اسلامی ایران نیز در راستای دفاع چند لایه از کیان و هویت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی خود، دست به مقاومت فعال زده و منافع ایالات متحده در منطقه را به چالش بکشد. همراهی و ائتلاف جمهوری اسلامی ایران با ملت‌های منطقه و روایت گری ضد استعماری و استکباری بودن ایرانیان در کنار حس تنفر عمومی از آمریکایی‌ها در منطقه باعث شده است که جمهوری اسلامی ایران به بازیگری تأثیر گذار و مشروع در حوزه رقابت‌های ژئوپلیتکی تبدیل شود.

همچنین دانش بومی پیشرو ایرانیان در توسعه فناوری‌ها و توانمندی‌های دفاعی، اقتصادی و سیاسی باعث شده است که ایالات متحده در منطقه عملاً با چالش بسیار کلیدی چگوتگی مقابله با نفوذ ایران دست و پنجه نرم کند. دستیابی ایران به دانش هسته‌ای در کنار توانمندی‌های موشکی و از سوی دیگر عمق نفوذ تفکر مقاومت جمهوری اسلامی در میان ملت‌های منطقه‌ای باعث شده است که تهدید اصلی منافع آمریکایی‌ها در منطقه، ایران باشد. تضادها و رقابت‌های ژئوپلیتکی منطقه‌ای و تمایل ایران برای زیست بدون فشار و تهدید آمریکا و غرب باعث شده است که جمهوری اسلامی ایران ناگزیر به سمت بیشینه سازی و درونی سازی قدرت ملی خود حرکت کرده و در این میان تاثیرگذاری ویژه‌ای در تحولات منطقه‌ای داشته باشد.

د) بازیگر ناخواسته و بر هم زننده هر گونه همکاری جمعی در منطقه به نام رژیم صهیونی

رژیم صهیونیستی در منطقه که کاملاً همراه و همکار با سیاست‌های آمریکایی در منطقه است قرار بود تا دو کارویژه اساسی در منطقه را انجام دهد. یکی بحث جانشینی آمریکا در منطقه را انجام دهد و از سوی دیگر کنترل گری مناسبی بر روی قدرت و امنیت انرژی و ترانزیت کالا از شرق به اروپا داشته باشد. اما به دلایل مختلف ایدئولوژیکی و همچنین ژئوپلیتیکی منطقه غرب آسیا ظرفیت همچین بازیگری را نداشت فلذا از سوی منطقه قابل پذیرش نیست. هزینه‌های حمایت از رژیم صهیونی برای ایالات متحده همواره یکی از چالش‌های آمریکا محسوب می‌شود.

از سوی دیگر اعراب و دولت‌های حاشیه خلیج فارس نیز در این منازعه رژیم با اعراب فلسطینی ناگزیر مجبور به انتخاب یکی از طرفین منازعه هستند و نمی‌توانند بی تفاوت باشند. از سوی دیگر بازیگری محور مقاومت و جمهوری اسلامی ایران نیز در برابر رژیم صهیونی کاملاً تأثیر گذار بر مناسبات و تحولات انتقال انرژی در منطقه خلیج فارس است. بنابراین این کناف پیچیده و گیج کننده تحولات و مناسبات سیاسی و قدرت در میان کشورهای منطقه و خلیج فارس و بازیگری قدرت‌های بزرگی چون ایالات متحده و چین و روسیه باعث می‌شود که اساساً شاهد عدم موفقیت پروژه استکباری همانند رژیم صهیونی در دیگر سو منطقه باشیم. ابتکارات آمریکایی مانند پرونده عادی سازی روابط با رژیم یا پیمان ابراهیم نیز توانایی حل کردن چالش رژیم صهیونی برای ایالات متحده نداشته است.

ه) بی اعتمادی فزاینده دولت‌ها و بازیگران منطقه‌ای به یکدیگر (قطر، ایران، عربستان، امارات، بحرین)

بازیگران منطقه خلیج فارس در عین اینکه توانایی همکاری جمعی با یکدیگر را دارند و ناگزیر در بسیاری از مسائل با همدیگر همکاری دارند اما به دلیل تضادها و شکاف‌های مختلفی که در طول سال‌های متمادی با همدیگر داشتند امروز در منقه خاکستری سیاست گذاری و تصمیم گیری قرار دارند و شکلی از بی اعتمادی فزاینده در میان ایشان وجود دارد. باز بودن پرونده‌های مختلف و موضع گیری های مختلف در برابر هر کدام از این پرونده‌ها باعث شده است که اساساً همراهی با درصد بالا برای هیچکدام از دو بازیگر قابل تصور نباشد.

این بی اعتمادی فزاینده در دو کلان موضوع اصلی ریشه دارد. اول اینکه این بازیگران در حال رقابت با یکدیگر هستند چرا که مزیت‌ها و تهدیدات مشابهی دارند. بدین معنا که توسعه هر کدام از این بازیگران به معنای عدم توسعه دیگری است. فلذا فروش بیشتر نفت ایران به معنای کاهش فروش نفت دیگر بازیگران است فلذا در سیاست گذاری خود دائماً دچار رقابت هستند. دومین موضوع هم این است که ماهیت مقابله با مشکلات در میان هر کدام از این بازیگران متفاوت است. برخی به دنبال اتکا به ملت خود و استقلال خواهی هستند اما برخی دیگر با وابستگی به قدرت‌های بزرگ و ایجاد توازن در این وابستگی به دنبال حل و فصل مشکلات و مسائل خود هستند. در این میان چگونگی مواجهه با موضوعات توسط هر کدام از این بازیگران متفاوت است و این ناگزیر باعث تشدید بی اعتمادی‌ها شده و عملاً امکان همکاری‌های منطقه‌ای را کاهش می‌دهد. این بی اعتمادی بازیگران به یکدیگر باعث شده است که سیاست گذاری آمریکا در منطقه هم به صورت ترکیبی عمل کرده و در برابر هر کدام از این بازیگران به صورت مستقل و متفاوتی عمل کند و این نحوه تعامل با این بازیگران به یکی از چالش‌های اساسی آمریکا در منطقه تبدیل شده است.

و) تلاش بازیگران منطقه‌ای برای استقلال خواهی

درست است که دولت‌های حاکم بر منطقه خلیج فارس همراهی کاملی با سیاست‌های ایالات متحده دارند اما این همراهی به دلایل مختلفی از حیث نیاز به آمریکا ناشی می‌شود. و بهر حال از طرف افکار عمومی داخلی خود نیز تحت فشار قرار دارند تا با آمریکایی‌ها همراهی نداشته باشند فلذا سعی می‌کنند تا به گونه‌ای این همراهی را کاهش دهند و استقلال عملی برای خود کسب کنند. اصلی‌ترین راهبردی که برای این کار در نظر گرفته‌اند هم وابستگی دو سویه است بدین معنا که همزمان با آمریکا سعی می‌کنند تا با دیگر بازیگران قدرت مند هم همکاری‌هایی هر چند محدود و کوتاه مدت داشته باشند تا در بزنگاه‌ها کاملاً تسلیم نشوند. مثلاً قطر در پرونده حمله ائتلاف عربی به یمن در سال 2015 اعلام مخالفت کرد که طبیعتاً توسط اعراب و غرب به شدت مورد نقد و طرد شدگی قرار گرفت اما به سرعت با تقویت روابط خود با جمهوری اسلامی ایران و کشورهای بلوک شرق همانند چین و روسیه توانست تا به گونه‌ای از بحران طردشدگی توسط غرب و محور عربی مصون بماند. یا تلاش بازیگران منطقه‌ای خلیج فارس برای نزدیکی به ایران و روسیه و چین در همین راستا قابل بررسی است. این نزدیک شدن‌ها و استقلال خواهی یا بازیگری دو سویه بازیگران کشورهای حاشیه خلیج فارس به مثابه چالشی برای ایالات متحده قلمداد می‌گردد.

ز) کریدور ها و بحث وابستگی‌های انرژی

در تقسیم کار جهانی مبتنی بر نظم آمریکایی به هر حال برای منطقه خلیج فارس چنین تدارک دیده شده است که نقش تأمین کننده انرژی و ترانزیت ارزان و امن کالا از شرق به غرب را بازی کند. در این میان هر کدام از بازیگران منطقه‌ای علاقه مند هستند تا کریدور اصلی که این وظیفه را به سرانجام می‌رساند تحت کنترل او باشد تا بدین طریق امنیت و قدرت خود را بیشینه سازند. کریدور عرب مد یا آی مک، زنگزور، کریدور شمال جنوب، کریدور چین به خلیج فارس با نام یک کمربند یک جاده، کریدور انتقال گاز قطر به اروپا، کریدور محور مقاومت و غیره همگی یکی از چالش‌های اساسی تجارت بین الملل و ایالات متحده به شمار می‌رود.

ایالات متحده در حوزه کنترل نظم بین الملل سعی دارد تا همه کریدور ها و خطوط انتقال انرژی در دنیا کاملاً زیر نظر و نظارت مستقیم ایالات متحده بماند. در همین راستا در روزهای نخستین جنگ روسیه و اوکراین بود که خط لوله انتقال انرژی نورد استریم منفجر شده و عملاً اروپایی‌ها در حوزه انرژی به ایالات متحده کاملاً وابسته شدند. یا در منطقه قفقاز شمالی با عدم حمایت جدی از ارمنستان عملاً زمینه‌های احداث خط تورانی ناتو یا دالان زنگزور را ایجاد کرد. اصلی‌ترین چالش ایالات متحده در رابطه با کریدور ها بحث تضمین امنیت این کریدور ها و این موضوع است که این کریدور کم هزینه بوده و همچنین تأمین کننده منافع حداکثری ایالات متحده باشد. فلذا تشدید منازعات کریدوری منجر به یکی از چالش‌های اساسی ایالات متحده در منطقه شده است.

ک) فشار های داخلی آمریکا و تفاوت رویکردها در قبال منطقه

به صورت کلی دو رویکرد اصلی در ایالات متحده در رابطه با منطقه خلیج فارس وجود دارد. هر دو این رویکردها در موضوع دخالت یا تأثیر گذاری ایالات متحده در منطقه خلیج فارس تشابه فکری وجود دارد اما در مورد این موضوع که این دخالت کردن یا تأثیر گذاری به صورت مستقیم باشد یا به صورت غیر مستقیم باشد اختلاف نظرهایی وجود دارد. یک طیف در آمریکا به دنبال کاهش نفوذ بین الملل آمریکایی‌ها بوده و تلاش دارند تا هزینه‌های بین الملل گرایی آمریکا را کاهش داده و در مقابل تلاش دارند تا انتفاع آمریکا از نظم بین الملل را افزایش دهند اما در مقابل بخشی هستند که رویکردی متفاوت داشته و تصور می‌کنند تا تنها به صورت دخالت مستقیم آمریکا در نظم بین الملل است که عملاً گارانتی و تضمینی برای بقای نظم آمریکایی وجود دارد. در این رویکرد هزینه این دخالت کردن سعی می‌شود تا از طرق دیگر بعدها از این کشورهایی که مورد مداخله قرار گرفته‌اند اخذ شود.

همچنین دو گروه اصلی طرفداران سیاست‌های حداکثری و طرفداران سیاست‌های حداقلی در داخل افکار عمومی ایالات متحده وجود دارد. به مانند گروه‌های طرفدار جنگ و گروه‌های مخالف جنگ یا ضد جنگ‌ها که این دو گروه نیز به فراخور در سیاست‌های آمریکایی‌ها در قبال مسائل و پرونده‌های مختلف من جمله خلیج فارس تأثیر گذار هستند. این فشار های داخلی در ایالات متحده هم ناگزیر تبدیل به یکی از اصلی‌ترین چالش‌های سیاست مداران آمریکایی در منطقه خلیج فارس شده است.

3. روابط اقتصادی اصلی بین قطر و ایالات متحده چیست و سیاست انرژی چه نقشی در این روابط ایفا می‌کند؟

روابط اقتصادی قطر و ایالات متحده بر سه محور اصلی استوار است: همکاری‌های انرژی، سرمایه‌گذاری‌های متقابل و همپیمانی استراتژیک در حوزه امنیت. در کانون این رابطه، سیاست انرژی به عنوان موتور محرک همکاری‌ها عمل می‌کند. قطر با دارا بودن سومین ذخایر گاز طبیعی جهان (۲۴٫۷ تریلیون مترمکعب) و ایالات متحده به عنوان بزرگترین تولیدکننده نفت و گاز جهان، در یک رابطه همزیستی انرژی قرار دارند. این همکاری از سال ۲۰۱۷ با تبدیل قطر به بزرگترین صادرکننده گاز طبیعی مایع (LNG) به اروپا و نقش آمریکا به عنوان تأمین‌کننده فناوری استخراج و زیرساخت‌های انرژی تشدید شده است. شرکت‌های آمریکایی مانند اکسون موبیل و شورون در توسعه میدان گازی نورث فیلد شرقی قطر که ۱۰٪ از عرضه جهانی LNG را تأمین می‌کند، مشارکت دارند.

سرمایه‌گذاری مستقیم قطر در آمریکا از طریق صندوق ثروت ملی این کشور (QIA) که ۴۵۰ میلیارد دلار دارایی تحت مدیریت دارد، به بخش‌های استراتژیک مانند زیرساخت‌های انرژی، مشارکت ۳٫۵ میلیارد دلاری در پایانه صادراتی LNG گلدن پاس تگزاس، فناوری (سرمایه‌گذاری ۱٫۲ میلیارد دلاری در استارتاپ‌های سیلیکون ولی) و املاک (مالکیت ۱۰٪ از ساختمان امپایر استیت) گسترش یافته است. از سوی دیگر، شرکت‌های آمریکایی ۱۱٫۴ میلیارد دلار در پروژه‌های جام جهانی ۲۰۲۲ قطر سرمایه‌گذاری کردند که شامل سیستم‌های امنیتی پالانتیر و زیرساخت‌های هوشمند مایکروسافت می‌شود.

نقش پایگاه هوایی السیلیه به عنوان مرکز فرماندهی منطقه‌ای CENTCOM، روابط اقتصادی را در چارچوب قراردادهای دفاعی تقویت کرده است. قطر سالانه ۴٫۸ میلیارد دلار برای میزبانی این پایگاه و خرید سیستم‌های دفاعی مانند پاتریوت و F-35 هزینه می‌کند. هماهنگی در اوپک پلاس برای تنظیم قیمت نفت و همکاری در پروژه‌های انرژی پاک مانند هیدروژن آبی نشان‌دهنده عمق همگرایی منافع است. تحول اخیر در قراردادهای بلندمدت LNG بین قطر و شرکت‌های اروپایی مانند شل و توتال با تضمین‌های حقوقی آمریکا برای امنیت عرضه، مدل جدیدی از سه‌جانبه‌گرایی انرژی را شکل داده است. این روابط در سایه تنش‌های خلیج فارس و گذار انرژی جهانی، به سمت ایجاد اکوسیستم مشترک انرژی-امنیت-فناوری در حال تحول است.

4. قطر چگونه در حل و فصل مناقشات در منطقه خلیج فارس نقش دارد؟ می‌توانید مثال بزنید؟

قطر با بهره‌گیری از دیپلماسی فعال، شبکه ارتباطی منحصربه‌فرد و سرمایه اقتصادی، به عنوان بازیگری کلیدی در مدیریت بحران‌های خلیج فارس عمل می‌کند. این نقش‌آفرینی از طریق چند مکانیسم اصلی صورت می‌گیرد:

۱. میانجیگری مستقیم در مناقشات:

• در مذاکرات طالبان-آمریکا در سال 2020 قطر با میزبانی ۱۸ ماه مذاکرات محرمانه در دوحه و تضمین امنیت انتقال رهبران طالبان، زمینه ساز توافق خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان شد. این نقش با استقرار دفتر سیاسی طالبان در دوحه از سال ۲۰۱۳ تقویت شده بود.

• در پرونده آزاد سازی پول‌های بلوکه شده ایران و در مقابل آزادی بخشی از زندانیان با جرائم جاسوسی در ایران در سال 2023، قطر با ایجاد کانال مالی امن برای انتقال ۶ میلیارد دلار دارایی‌های مسدود شده ایران از کره جنوبی، به آزادی زندانیان و ایجاد توافق میان طرفین کمک کرد.

• در پرونده بحران جنگ غزه میان رژیم صهیونی و حماس نیز قطر نقش فعالی در گفت و گو ها و انجام دو مرحله از آتش بس میان طرفین در طول دو سال و نیم اخیر داشته است.

۲. ایجاد پلتفرم‌های گفتگوی چندجانبه:

• برگزاری نشست دوحه برای یمن در سال گذشته با حضور نمایندگان حکومت مستعفی (هادی عبد ربه هادی)، شورای انتقالی جنوب و انصارالله که به آتش‌بس موقت ۶ ماهه انجامید.

• میزبانی گفتگوهای غیررسمی ایران-عربستان در سال 2023 که با ابتکار چینی‌ها انجام شد و زمینه ساز بازگشایی سفارت‌ها در سال ۲۰۲۳ شده و عملاً روابط میان ایران و عربستان بهبود پیدا کرد.

۳. دیپلماسی اقتصادی:

• سرمایه‌گذاری ۵ میلیارد دلاری در بازسازی عراق از طریق صندوق قطر برای توسعه (QFFD) که به افزایش نفوذ قطری‌ها در عراق کمک کرد.

• تأمین مالی ۲ میلیارد دلاری پروژه‌های آبرسانی به غزه از طریق خط لوله زیردریایی قطر-مصر که تنش‌های اسرائیل-حماس را موقتاً کاهش داد.

۵. نقش قطر در سازماندهی مذاکرات بین‌المللی با هدف دستیابی به اهداف سیاست خارجی ایالات متحده چیست؟

قطر از طریق ترکیبی از ابزارهای دیپلماتیک، اقتصادی و رسانه‌ای به تسهیل دستیابی به اهداف سیاست خارجی آمریکا کمک می‌کند. این کشور با میزبانی پایگاه هوایی السیلیه - بزرگ‌ترین مرکز نظامی آمریکا در خاورمیانه - بستری امن برای مذاکرات محرمانه فراهم می‌آورد، مانند مذاکرات ۲۸ ماهه طالبان و آمریکا که به خروج نیروها از افغانستان انجامید. در بحران‌های حساس مانند آزادی جاسوس‌های آمریکایی از ایران، قطر با ایجاد مکانیسم‌های مالی پیچیده انتقال میلیاردها دلار دارایی مسدود شده ایران از کره جنوبی را مدیریت کرد.

از سوی دیگر، سرمایه‌گذاری‌های کلان در زیرساخت‌های انرژی آمریکا مانند پایانه گلدن پاس تگزاس، همکاری اقتصادی دو کشور را تقویت کرده است. شبکه الجزیره نیز با پوشش رسانه‌ای هدفمند بحران‌هایی مانند تحولات لبنان و عراق یا تحولات سودان، روایت‌های همسو با منافع واشنگتن را تقویت می‌کند. با این حال، این همکاری گاهی با تنش‌هایی همراه است. قطر معمولاً از این موقعیت‌ها برای افزایش نفوذ منطقه‌ای خود بهره می‌برد، در حالی که آمریکا دسترسی به بازیگران غیردولتی و حل غیرمستقیم بحران‌ها را کسب می‌کند.

خیانت آمریکایی‌ها به قطری‌ها در سخنرانی ترامپ مبنی بر اطلاع ایران به آمریکا مبنی بر لزوم پاسخ گویی به حمله نامشروع آمریکا به تاسیسات هسته‌ای ایران با دوازده عدد بمب و پیشنهاد ترامپ مبنی بر هدف قرار دادن پایگاه آمریکایی العدید در قطر توسط موشک‌های ایرانی به تلافی این حمله، به مثابه خیانتی آشکار از سوی آمریکا و ترامپ به قطری‌ها قلمداد می‌شود. هرچند که هنوز ایرانی‌ها این روایت ترامپ از موشک باران پایگاه آمریکایی العدید قطر را تأیید نکرده‌اند اما همین خبر کافی است که قطری‌ها بدانند که آمریکا در روزهای سخت علیرغم همراهی همه جانبه قطر با سیاست‌های آمریکایی، ممکن است تا پشت قطر را خالی کند و او را در میانه منازعه تنها و بدون همراه رها سازد.

۶. آیا می‌توانید مراحل اصلی همکاری نظامی بین ایالات متحده و قطر را شرح دهید؟ چه تغییراتی در سال‌های اخیر رخ داده است؟

همکاری نظامی آمریکا و قطر از دهه ۱۹۹۰ با امضای توافقنامه دفاعی اولیه آغاز شد و پس از حوادث ۱۱ سپتامبر شتاب گرفت. در سال ۲۰۰۳ پایگاه هوایی السیلیه به مرکز فرماندهی منطقه‌ای نیروهای آمریکا تبدیل شد که ظرفیت استقرار ۱۰ هزار نیرو و ذخیره‌سازی تجهیزات پیشرفته را دارد. طی سال‌های اخیر این همکاری با امضای توافقنامه ۲۰۲۲ به مدت ۱۰ سال تمدید شد که شامل سرمایه‌گذاری ۱.۸ میلیارد دلاری قطر برای مدرنیزه کردن پایگاه‌هاست. در ۲۰۲۳ مرکز فرماندهی مشترک دریایی در دوحه تأسیس شد که هماهنگی ناوگان پنجم آمریکا با نیروهای قطری را بهبود بخشید.

تغییر محسوس در سال ۲۰۲۴ با استقرار سامانه‌های دفاع ضدموشکی پیشرفته تاد و جنگنده‌های F-15QA اتفاق افتاد که قطر را به اولین کشور عربی مجهز به این فناوری‌ها تبدیل کرد. همچنین در سال ۲۰۲۵ پروژه مشترک سایبری با تمرکز بر حفاظت از زیرساخت‌های حیاتی انرژی کلید خورد. این تحولات نشان‌دهنده گذار از رابطه میزبان-مهمان به مشارکت استراتژیک فعال با تمرکز بر تهدیدات سایبری و موشکی است هر چند که ماهیتاً همچنان اختلاف نظرهای بسیاری میان قطر و آمریکا وجود دارد.

۷. اهمیت استراتژیک پایگاه العدید برای ایالات متحده چیست؟ چه کارکردهایی در زمینه امنیت منطقه‌ای دارد؟

پایگاه هوایی العدید به عنوان مرکز فرماندهی عملیات‌های هوایی آمریکا در غرب آسیا، نقش محوری در اجرای استراتژی امنیتی واشنگتن ایفا می‌کند. این پایگاه که پس از تعطیلی پایگاه الظفره در امارات در سال ۲۰۲۴ به تنها مرکز عملیاتی پیشرفته منطقه تبدیل شد، ظرفیت استقرار همزمان ۱۲۰ جنگنده، ۳۰ هواپیمای سوخت رسان و ۱۵ هواپیمای شناسایی استراتژیک را دارد. سیستم‌های راداری AN/TPY-2 مستقر در این پایگاه امکان رهگیری موشک‌های بالستیک تا فاصله ۴۸۰۰ کیلومتری را فراهم می‌کنند که پوشش امنیتی تا مرزهای جنوبی روسیه را شامل می‌شود. در بخش لجستیک، انبارهای زیرزمینی العدید قادر به ذخیره‌سازی ۴۵۰ هزار بشکه سوخت جت و ۶۰۰ هزار قطعه یدکی حیاتی هستند که امکان انجام عملیات مستمر ۹۰ روزه بدون نیاز به تأمین خارجی را ممکن می‌سازد.

همکاری امنیتی با قطر از طریق مرکز فرماندهی سایبری مشترک به سطح جدیدی رسیده که طی آن ۲۸۰ متخصص آمریکایی و ۱۵۰ کارشناس قطری بر حفاظت از زیرساخت‌های حیاتی انرژی نظارت دارند. در بحران سال گذشته تنگه هرمز، العدید به مرکز هماهنگی ناوگان پنجم آمریکا برای اسکورت نفتکش‌ها تبدیل شد و طی ۴۵ روز عملیات پیوسته، ۱۸۰۰ سورتی پرواز شناسایی و ۳۵۰ مأموریت جنگ الکترونیک انجام داد.

همچنین پروژه مدرنیزاسیون در بین سال‌های ۲۰۲۵-۲۰۲۲ با بودجه ۲.۳ میلیارد دلاری، سکوهای پرتاب پهپادهای MQ-9B و سیستم‌های دفاع لیزری ضدموشک (HELIOS) را اضافه کرده است. این پایگاه همچنین میزبان تمرینات سالانه «مصافحه النسر» با مشارکت ۱۴ کشور عربی است که هماهنگی تاکتیکی نیروهای ایالات متحده را تقویت می‌کند. با این حال، چالش‌هایی مانند افزایش حملات سایبری از سوی گروه‌های مخالف آمریکایی و محدودیت‌های عملیاتی ناشی از گرمای ۵۲ درجه‌ای تابستان‌های اخیر، کارایی پایگاه را تحت تأثیر قرار داده است.

۸. همکاری بین ایالات متحده و قطر را پس از حملات موشکی اسرائیل و ایالات متحده به ایران در ژوئن ۲۰۲۵ و حملات تلافی‌جویانه ایران به پایگاه آمریکایی در قطر چگونه پیش‌بینی می‌کنید؟

همکاری آمریکا و قطر در پی این بحران احتمالاً با تحولات پیچیده‌ای همراه خواهد بود. در کوتاه‌مدت، آمریکا برای تقویت توان دفاعی پایگاه السیلیه به عنوان اصلی‌ترین پایگاه آمریکایی در قطر و العدید که هدف اصلی حملات ایران قرار گرفت، ممکن است استقرار سامانه‌های دفاع موشکی پیشرفته‌تری مانند Aegis Ashore یا نسخه‌های ارتقایافته THAAD را تسریع کند. قطر از طرفی تحت فشار واشنگتن برای محدود کردن روابط اقتصادی با ایران (که حجم مبادلات تجاری آنها در سال گذشته به ۸ میلیارد دلار رسید) قرار خواهد گرفت، اما از سوی دیگر تلاش می‌کند با میزبانی مذاکرات محرمانه بین تهران و واشنگتن، نقش سنتی خود به عنوان میانجی را حفظ کند. در بعد انرژی، احتمال افزایش خریدهای اضطراری گاز طبیعی مایع قطر توسط اروپا و شرکای آسیایی آمریکا وجود دارد تا خلأ ناشی از اختلال احتمالی در عرضه انرژی منطقه جبران شود.

همکاری اطلاعاتی دو کشور در زمینه ردیابی گروه‌های مقاومت در منطقه مانند عراق و لبنان و سوریه تشدید خواهد شد، به ویژه با توجه به استفاده ایران از پهپادهای پیشرفته Shahed-149 در حملات اخیر ممکن است تا همکاری‌های نظامی میان آمریکا و قطر افزایش پیدا کرده و به سمت بازتعریف تاکتیک‌های دفاعی و آفندی قطری‌ها در جنگ‌های آتی مبتنی بر موشک و پهپاد پیش برود. چرا که هزینه‌های جنگی مبتنی بر توان جنگنده‌ها و تسلیحات غربی بسیار گزاف و هنگفت بوده و در مقابل تجهیزات و تسلیحات ساخت ایران بسیار مقرون به صرفه‌تر، کارآمدتر و در تعداد بسیار بالاتر می‌باشد.

از جنبه اقتصادی، پروژه مشترک توسعه میدان گازی نورث فیلد (با سرمایه‌گذاری ۱۰ میلیارد دلاری اکسون موبیل) ممکن است با تأخیر مواجه شود، در حالی که قطر برای جبران خسارات زیرساختی (برآورد اولیه ۲.۳ میلیارد دلار) به دنبال دسترسی به خط اعتباری فدرال رزرو آمریکا خواهد بود.

در سطح منطقه‌ای، احتمال تقویت هماهنگی بین قطر و اسرائیل در زمینه امنیت سایبری وجود دارد، هرچند دوحه همچنان از اتخاذ مواضع علنی در محکومیت ایران خودداری می‌کند. همچنین نقش قطر به عنوان بازسازی کننده غزه ممکن است به محاق رفته و عملاً نقش سنتی خود مبتنی بر کمک و یاری اخوانی‌ها را از دست داده و مجبور شود تا از طریق چین و کشورهای حوزه بریکس به صورت غیر مستقیم این وظیفه را انجام دهد. در عین حال معلوم نیست که سوگیری نهایی قطری‌ها در بحران جنگ غزه به سمت اسرائیل و آمریکا خواهد بود یا اینکه برادران اخوانی خود و حماس را در اولویت سیاست خود قرار خواهند داد. این بحران ممکن است منجر به بازتعریف مفاد توافقنامه دفاعی ۲۰۲۲ شود، با محوریت اشتراک اطلاعات بلادرنگ و ایجاد منطقه پرواز ممنوع الکترونیکی بر فراز خلیج فارس شده و عملاً نقش قطر در تحولات غزه و منازعات غرب آسیا کم رنگ گردد.

۹. خریدهای نظامی قطر از سلاح‌ها و تجهیزات مدرن از ایالات متحده را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ این امر چه تأثیری بر امنیت منطقه دارد؟

قطر با سرمایه‌گذاری کلان در خرید تسلیحات پیشرفته از آمریکا، نقش خود را به عنوان بازیگری نظامی در خلیج فارس تقویت کرده است. این کشور بین سال‌های ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۵ بیش از ۴۰ میلیارد دلار قرارداد نظامی با واشنگتن امضا کرده که شامل سیستم دفاع موشکی پاتریوت، جنگنده‌های F-15QA با قابلیت حمل تسلیحات هسته‌ای و پهپادهای MQ-9B است. این خریدها از سه جهت استراتژیک قابل تحلیل است: نخست، ایجاد توازن قوا در برابر رقبای منطقه‌ای مانند عربستان و امارات که خود خریداران عمده تسلیحات آمریکایی هستند. دوم، تضمین امنیت میزبانی پایگاه السیلیه - مرکز فرماندهی عملیات‌های آمریکا در افغانستان، عراق و سوریه. سوم، تبدیل شدن به قطب دیپلماتیک امنیتی در بحران‌هایی مانند تنش با ایران یا مدیریت تحرکات گروه‌های محور مقاومت.

تأثیر این روند بر امنیت منطقه دوگانه است. از یک سو، افزایش توان دفاعی قطر مانع از تکرار محاصره ۲۰۱۷ توسط همسایگان شده و ثبات نسبی در خلیج فارس ایجاد کرده است. از سوی دیگر، رقابت تسلیحاتی در شورای همکاری خلیج فارس را تشدید کرده؛ به طوری که سهم کشورهای عربی از بازار جهانی تسلیحات بین ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۵ از ۸% به ۲۲% افزایش یافته است. همکاری سایبری مشترک قطر و آمریکا در حفاظت از زیرساخت‌های گازی، احتمال حملات به تأسیسات حیاتی منطقه را کاهش داده، اما استقرار سامانه‌های THAAD در قطر، حساسیت ایران را برانگیخته و موازنه استراتژیک در تنگه هرمز را تغییر داده است.

نکته پارادوکسیکال این است که وابستگی نظامی قطر به آمریکا، همزمان باعث افزایش نفوذ این امیرنشین در معادلات منطقه شده است. نمونه بارز آن نقش قطر در مذاکرات میانجی گری حماس و رژیم صهیونی برای آتش بس در جنگ غزه است. با این حال، تمرکز بیش از حد بر مدرنیزاسیون نظامی، شکاف توانایی‌های سخت افزاری با ظرفیت‌های نرم افزاری (مانند آموزش نیروها) را آشکار ساخته؛ گزارش‌های سال گذشته نشان می‌دهد تنها ۶۵% تجهیزات خریداری شده به بهره‌برداری کامل رسیده‌اند. این وضعیت در بلندمدت ممکن است توازن امنیتی منطقه را به جای آنکه بر پایه دیپلماسی استوار کند، به سمت رقابت تسلیحاتی ناپایدار سوق دهد.

۱۰. به نظر شما همکاری بین قطر و ایالات متحده در دولت ترامپ در مقایسه با دوره‌های قبلی چگونه تغییر خواهد کرد؟

همکاری قطر و آمریکا در دوره اول ترامپ با تحولات محسوسی همراه بود که ماهیت این رابطه استراتژیک را به سمت معامله‌گرایی اقتصادی سوق داد. ترامپ در نخستین سال ریاست‌جمهوری با اعلام حمایت از محاصره قطر توسط عربستان و متحدانش در سال 2017 تنش بی‌سابقه‌ای ایجاد کرد، اما پس از ۴۸ ساعت با درک اهمیت پایگاه السیلیه (میزبان ۱۱ هزار نیروی آمریکایی) موضع خود را تعدیل نمود. در این دوره شاهد افزایش فشارهای مالی بر دوحه بودیم؛ توافق سال ۲۰۱۸ برای تمدید حضور نظامی آمریکا شامل تعهد ۱.۸ میلیارد دلاری قطر به مدرنیزاسیون پایگاه‌ها شد که ۴۰۰ میلیون دلار بیش از دوره اوباما بود.

ترامپ همچنین با اعلام «مأموریت تجاری» در سال ۲۰۱۹، قطر را به افزایش خریدهای نظامی از آمریکا معادل ۱۲ میلیارد دلار برای جنگنده‌های F-15QA و سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های انرژی معادل ۲۰ میلیارد دلار در پروژه گلدن پاس ترغیب کرد. این در حالی است که در دوره اوباما، تمرکز بر همکاری امنیتی علیه داعش و ثبات منطقه‌ای بود. تغییر محوری دیگر، استفاده ترامپ از قطر به عنوان واسطه غیرمستقیم با طالبان بود که به توافق دوحه در سال ۲۰۲۰ و خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان انجامید.

رویکردی که در دوره‌های قبل به دلیل نگرانی از مشروعیت بخشیدن به گروه‌های تروریستی رد می‌شد. با این حال، تنش‌های دوره ترامپ باعث شد قطر با تنوع بخشیدن به شرکای استراتژیک (مانند افزایش همکاری‌های نظامی با ترکیه و امضای توافقنامه امنیتی ۲۰۲۱ با روسیه) از وابستگی انحصاری به واشنگتن بکاهد. این تحولات نشان‌دهنده گذار از همکاری مبتنی بر ثبات بلندمدت به رابطه مذاکره‌محور با تاکید بر منافع مالی فوری است.

همکاری قطر و آمریکا در دوره دوم دولت ترامپ (از سال ۲۰۲۴ به بعد) با تحولات ساختاری همراه شده است که از سه محور اصلی قابل بررسی است. نخست، تقویت همکاری‌های امنیتی-نظامی با تمرکز بر تهدیدات نوین؛ انتظار می‌رود برنامه‌های مشترک سایبری که از ۲۰۲۵ کلید خورده، به اولویت تبدیل شود. این شامل توسعه مراکز مشترک رصد حملات سایبری به زیرساخت‌های حیاتی انرژی و ایجاد سپر دفاعی دیجیتال منطقه‌ای خواهد بود. همچنین استقرار سامانه‌های THAAD و جنگنده‌های F-15QA که در ۲۰۲۴ تکمیل شد، الگوی جدیدی از اشتراک اطلاعات ماهواره‌ای و سیستم‌های هشدار سریع ایجاد کرده است.

از سوی دیگر، رویکرد ترامپ به رابطه دو کشور ماهیتی بیشتر تراکنشی پیدا کرده است. فشار برای افزایش سهم قطر در تأمین هزینه‌های پایگاه السیلیه (که پیش از این ۱.۸ میلیارد دلار برای نوسازی اختصاص داده بود) تشدید شده است. این ممکن است با پیشنهادهای جدیدی مانند مشارکت در پروژه‌های مشترک صنایع دفاعی یا افزایش خریدهای نظامی از شرکت‌های آمریکایی همراه باشد. همزمان، واشنگتن احتمالاً از دوحه می‌خواهد نقش فعال‌تری در مهار نفوذ ایران در منطقه ایفا کند، اگرچه قطر به دلیل وابستگی به میدان گازی مشترک شمالی، تمایلی به تشدید تنش‌ها با تهران ندارد.

در بعد انرژی، همکاری‌ها وارد فاز جدیدی می‌شود. با توجه به نقش قطر به عنوان بزرگترین صادرکننده LNG به اروپا پس از جنگ اوکراین، آمریکا احتمالاً از دوحه می‌خواهد در تثبیت بازارهای جهانی انرژی هماهنگ با سیاست‌های واشنگتن عمل کند. پروژه پایگاه گلدن پاس در تگزاس که ۷۰ درصد توسط قطر انرژی تأمین مالی شده، می‌تواند به الگویی برای سرمایه‌گذاری‌های مشترک در فناوری‌های انرژی پاک تبدیل شود. با این حال، تنش‌های احتمالی در مورد سهمیه‌بندی صادرات گاز یا قیمت‌گذاری دور از انتظار نیست.

نکته حائز اهمیت، تحول در نقش دیپلماتیک قطر است. اگرچه دوحه در دوره قبل به عنوان میانجی در پرونده‌هایی مانند افغانستان عمل کرد، اما دولت ترامپ احتمالاً خواهان نقش‌آفرینی مستقیم‌تر قطر در حل بحران‌هایی مانند تنش‌های یمن یا سوریه خواهد بود. این ممکن است شامل میزبانی از گفتگوهای امنیتی سطح بالا یا حتی ایجاد مکانیسم‌های مالی برای مدیریت بحران‌های منطقه‌ای باشد. با این حال، تمایل قطر به حفظ روابط با بازیگرانی مانند ترکیه و اخوان المسلمین ممکن است گاهی با اولویت‌های آمریکا در تعارض قرار گیرد.

در نهایت، بعد رسانه‌ای این رابطه دستخوش تغییرات خواهد شد. شبکه الجزیره که پیش از این گاهی مورد انتقاد واشنگتن قرار می‌گرفت، ممکن است تحت فشارهای فزاینده برای همسو کردن محتوای خود با روایت آمریکا از تحولات منطقه قرار گیرد. این احتمالاً با مذاکرات پشت پرده درباره مجوزهای پخش یا دسترسی به منابع خبری خاص همراه خواهد بود. به طور کلی، در حالی که هسته مرکزی همکاری استراتژیک حفظ می‌شود، ماهیت رابطه به سمت معامله‌گرایی بیشتر با تأکید بر منافع کوتاه‌مدت سوق پیدا می‌کند.

گزارش خطا