هر سال که میگذرد سیاستهای تهاجمی آمریکا شدت بیشتری به خود میگیرد؛ به طوری که در یک سال اخیر دموکراتهای این کشور هم در این رویه تهاجمی و ضددموکراتیک سهیم شدند و با حمایت از جنایات رژیم صهیونیستی در قتل و عام مردم مظلوم غزه و لبنان، چهرهای تاریک از خود در نزد افکار عمومی جهان به یادگار باقی گذاشتند؛ به طوریکه تاریخ این ننگ و شرمساری را هیچگاه فراموش نخواهد کرد.
حال با روی کار آمدن رئیس جمهور جدید آمریکا که خوی و خصلت پرخاشگری و رادیکالیسمی آن زبانزد است؛ میخواهد اینبار تندروتر از دوره گذشته، نفرت و دشمنی همه جانبهای علیه کشورهای مختلف در اقصی نقاط جهان به وجود آورد. به ویژه در منطقه غرب آسیا با پافشاری بر کوچ اجباری مردم مظلوم فلسطین از سرزمین هایشان، میخواهد ننگ و شرمساری دیگری بر هویت استعمارگری ایالات متحده آمریکا بیافزاید.
در این مطلب، به این موضوع از دریچه تقابل ساختار و کارگزار میپردازیم. به عبارتی دیگر، سؤال اصلی این است که سیاستهای تهاجمی ترامپ چه تأثیری بر تحولات و سیاستهای کشورهای منطقه به ویژه در عرصه خارجی خواهد داشت؟
در پاسخ، نخست به این موضوع اشاره میکنیم که عملیات طوفان الاقصی و در پی آن اقدامات جنون آمیز و ضدحقوق بشری رژیم صهیونیستی علیه مردم غزه که از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون ادامه دارد، زمینهی تغییر نگرشها و رویکردها در ماهیت عملکردی ساختار و کارگزاری در سطح جهانی را فراهم نمود؛ به طوری که بحران غزه، در کشورهای مختلف جهان «افزایش تقابل و تضاد ساختار و کارگزار» را به ارمغان آورد و متأثر از آن موقعیت و مشروعیت خیلی از رهبران سیاسی در نزد افکار عمومی تحت الشعاع قرار گرفت و از همه مهمتر اعتبار و حیثیت ماهیت سیاسی و اندیشهای جهان غرب که داعیه نظام سیاسی دموکراتیک و مدافع حقوق بشری را یدک میکشید، بیش از پیش تضعیف کرد. اعتراضهای گستردهای که در کشورهای مختلف جهان علیه سیاستهای امپریالیستی و ضدحقوق بشری صورت گرفت، نشانگر این تضاد تقابل و ساختار بود. نمود دیگر این اتفاق، همگن شدن سوژههای انسانی در اقصی نقاط جهان علیه ساختارها بود؛ ساختارهایی که در تضاد با افکار انسانی و معنویات، تنها به دنبال اثبات قدرت و ایدئولوژیهای فاشیستی خودشان هستند. اما این تقابل بار دیگر سوژههای انسانی را به کنشگرانی آگاه، بازاندیش و استراتژیک مبدل کرد که هدفمندانه در تلاش برای واقعیت بخشیدن به نیات و اهداف خود عمل کنند؛ لذا امروز، عامل انسانی و کارگزاری در جوامع غربی درحال گذار از قلمرو ضرورت (آنچه هست) به قلمرو «آنچه خواهد بود» یا «آنچه باید باشد» است؛ و این برخلاف نظریه برخی از صاحبنظران حوزه سیاست جهان غرب است که معتقدند «ما وارد یک عصر «روان سیاست دیجیتالی» شدهایم که در حال گذار از «نظارت منفعالانه» به «هدایت فعالانه» است». امروز جامعه انسانی در جهان غرب و شرق اثبات میکند که «هدایت پذیر» نیست و میتواند با کسب آگاهی راستین، استقلال فکری و عملی داشته باشد.
اما آنچه مسئله و دغدغه اصلی مطلب حاضر است، تأثیر سیاستهای تهاجمی جدید ایالات متحده آمریکا، بر ساختارهای سیاسی کشورهای مختلف به ویژه کشورهای منطقه است. آیا سیاستهای تهاجمی ترامپ علیه مردم مظلوم فلسطین و پافشاری بر کوچ اجباری آنها به کشورهای اردن و مصر، زمینه تضاد و اختلافات هرچه بیشتر میان رهبران سیاسی کشورهای جهان و به ویژه کشورهای اسلامی را به دنبال خواهد داشت؟ آیا اینبار شاهد وحدت ساختارها علیه ساختار هنجارستیز و مرزشکن خواهیم بود؟ آیا امکان اتحاد ساختارهای هنجارپذیر با کارگزاران هنجارمحور و معنویت گرا وجود دارد؟ آیا این تقابل میتواند رهبران سیاسی کشورهای مختلف جهان را که حاضر به پذیرش سلطه آمریکا نیستند را متحد کند و همانند سوژههای انسانی آزاد، به گذار از قلمرو ضرورت (آنچه هست) به قلمرو «آنچه خواهد بود» یا «آنچه باید باشد» حرکت کنند؟ و اساساً اثبات کنند که دیگر مثل سابق «هدایت پذیر» نیستند و میتواند با کسب آگاهی راستین، استقلال فکری و عملی داشته باشد و به یک تعبیر، «نظم نوین جهانی» بیافرینند؟
اگرچه میدانیم میزان وابستگی برخی کشورها به ایالات متحده آمریکا به قدری عمیق است که عملاً امکان رهاییشان را سخت و یا حتی غیرممکن کرده است؛ اما همانطور که نوام چامسکی، اندیشمند و نظریه پرداز مشهور آمریکایی گفته است «افول آمریکا آغاز شده و تصور مقامهای آمریکایی درباره اینکه این کشور قدرت بلامنازع دنیا خواهد ماند جز خیال خوش نبوده است»؛ لذا به قول تد گالن کارپنتر در این «افول موریانهای» آمریکا، کشورهای جهان میتوانند با وحدت در مقابل سیاستهای تهاجمی آمریکا بایستند و ما شاهد قدرتهای نوظهوری باشیم که نگاه متفاوت به عرصه حکمرانی و سیاست ورزی دارند.
در خصوص مسأله مهاجرت اجباری ملت فلسطین به اردن و مصر، اگرچه هنوز در حد حرف مطرح است؛ اما از هم اکنون مخالفتهای متعددی از سوی رهبران کشورهای مختلف اسلامی و غیراسلامی نسبت به آن ابراز شده است. امید است برخلاف یک سال اخیر که مخالفتها و اعتراضات در همان حد زبانی محدود ماند و عملاً اقدامات جدی علیه جنایات بی بدیل رژیم صهیویستی و حامی اصلی آن آمریکا از سوی کشورهای مختلف جهان به ویژه کشورهای اسلامی صورت نگرفت؛ اینبار شاهد وحدت در سپهر ساختاری و سیاسی باشیم و با انتشار بیانیههای مشترک ضمن ابراز مخالفت همه جانبه، در عرصه عمل هم شاهد اقدامات قاطعانه علیه پیشنهاد شرم آور و ضدحقوق بشری ترامپ باشیم.
در پایان شایان ذکر است آنچه امروز آمریکا به رهبری ترامپ انجام میدهد یک نوع «استثناگرایی» است که همراه با اقدامات و فعالیتهای مرزشکنانه و هنجارستیزانه است. سکوت در مقابل آن، دامنگیر همه کشورها خواهد بود؛ کمااینکه امروز هنجارشکنی و مرزشکنی ترامپ دامن کشورهای مختلف جهان را در برگرفته است و تداوم این روندتر و خشک را باهم خواهد سوزاند. باید متذکر شد رهبران برخی از کشورهای جهان که دارای خوی و خصلت ترامپ وار هستند، تمایل دارند این استثناگرائی شامل حال آنها هم بشود تا دست به سیاستهای توسعه طلبانه و استعمارگرایانه بزنند؛ لذا نباید از این معضل هم غافل ماند و اتفاقاً همین استثناگرایان پیرامونی است که فرصت را برای دخالتهای استعمارگرایانه استثناگر مرکزی مهیا میکند.