- تغییر شکل روابط بر اساس منافع متقابل
- یک موضعگیری و یک جهان پیام
- احداث دیوار حائل جدید در کرانه باختری
- درگیریهای اخیر در شرق و جنوب یمن
- از عملیات روانی تا ناامنسازی هدفمند
- دولت ترامپ و تقسیم کارِ جهانی علیه قدرتهای نوظهور
- درخواست عفو نتانیاهو در میانه بحرانهای داخلی و بینالمللی
- واکاوی سفر همزمان مقامات ترکیه و عربستان به تهران
- کنترل روند افول و بازتعریف جایگاه شکننده آمریکا
- دونالد ترامپ و نقشه پنهان در قالب جنگ اوکراین
- سفر هاکان فیدان و چرخش آنکارا بهسوی تهران
- الگوی فاطمیِ مقابله با تحریف و شرایط امروز منطقه
- بسیج فرهنگ ناب و کامل از ثمرات انقلاب اسلامی
- لفاظیهای تفرقهافکنانه عناصر همسو امریکایی- سعودی در لبنان
دیپلماسی و منازعه تمدنی ایران و آمریکا
اولین دور مذاکرات هستهای ایران و امریکا در عمان متاثر از فضای ملتهب منطقه از جمله عملیات بزرگ طوفان الاقصی برگزار شد. نشستهایی مانند مذاکرات مسقط در سالهای اخیر، بخشی از زنجیره تعاملات پرتنش ایران و آمریکا توصیف شدهاند؛ تقابلی که برخی تحلیلگران آن را فراتر از اختلافات سیاسی و متأثر از شکافهای هویتی طرفین میدانند. نظریه «برخورد تمدنها»ی ساموئل هانتینگتون، چارچوبی است که برخی از کارشناسان برای تحلیل این رابطه به کار میگیرند. ایران با تأکید بر گفتمان مقاومت و استقلال خواهی، و آمریکا با محوریت لیبرالیسم و نظم مبتنی بر هنجارهای غربی، در دو سوی این معادله جای گرفتهاند.
از نگاه تهران، غرب نماد «استکبار جهانی» است که بقای آن وابسته به حفظ سلطه بر دیگران است. در مقابل، واشنگتن ایران را مخلّ نظم جهانی و عاملی بیثباتکننده در نظام بینالملل میخواند. این تقابل، توافق پایدار بین ایران و امریکا را به چالشی پیچیده تبدیل کرده چرا که هرگونه تفاهم مستلزم تغییر در مبانی هویتی طرفین است.
برخی ناظران معتقدند مذاکرات موجود نه راهحلی راهبردی، که ابزاری تاکتیکی برای هر دو طرف محسوب میشود. ایران با حضور در میز گفتوگو میکوشد فشارهای خارجی را کاهش دهد و زمان را برای تقویت توانمندیهای راهبردی خود مدیریت کند، درحالی که آمریکا امیدوار است با طولانیکردن فرآیند مذاکرات و به طور همزمان حفظ فشار حداکثری و مدیریت افکار عمومی ایرانیان، مانع از دستیابی تهران به ظرفیتهای پیشرفته هستهای شود.
این مذاکرات با نقش آفرینی کشورهایی مانند عمان که به عنوان میانجی بیطرف عمل میکنند، در کوتاهمدت ممکن است به کاهش تنشها بینجامد، اما شکاف عمیق هویتی و بیاعتمادی دیرینه، پایداری هر توافقی را تحت تأثیر خود قرار میدهد. نمونه آن برجام بود که با خروج یکجانبه آمریکا در دوران ترامپ به مرحله فروپاشی رسید.
نبایست فراموش کرد که هسته این تقابل در تعریف متفاوت طرفین از «امنیت» و «نظم مطلوب» است. ایران خروج نیروهای خارجی از منطقه و توقف سلطهگری غرب را شرط پیشرفت میداند، حال آنکه آمریکا همسویی تهران با هنجارهای بینالمللی و عدم حمایت از گروههای مقاومت در منطقه مهم غرب آسیا را ثبات میپندارد.
به رغم نقش برجسته دیپلماسی در کنترل نزاعهای اینچنینی، تاریخ نشان داده است تقابل تمدنها در مواردی به سناریوی جنگ اجتنابناپذیر میان قدرت مسلط و قدرت نوظهور منجر خواهد شد. پرسش کلیدی این است که آیا دیپلماسی کنونی میتواند از تبدیل این تنش به جنگ و تقابل نظامی جلوگیری کند؟ گذر زمان و اراده و انعطاف طرفین همه چیز را روشن خواهد کرد.