«قطر، مصر و عربستان، هرکدام به شکلی بخشی از پروژه عادیسازی روابط با اسرائیل بودهاند. چه از طریق میانجیگریهای پشتپرده، چه از راه توافقات امنیتی، و چه در قالب سکوت معنادار در قبال جنایات رژیم صهیونیستی. اظهارات اخیر آنها مبنی بر ضرورت پایان حاکمیت حماس در غزه، ادامه همین سیاست عادیسازی است که اینبار ماسک «تأمین امنیت» یا «بازسازی» غزه برای این دستورکار انتخاب شده است.»
طنینسنتر؛ نوار غزه در روزهای اخیر به مرکز توجه بسیاری از رسانهها و افکار عمومی جهان تبدیل شده است. ثبت لحظات ناراحت کننده از قحطی و گرسنگی مفرط مردم غزه، هر وجدان بیداری را به درد میآورد. رژیم اشغالگر قدس که در صحنه نظامی از شکست دادن ملت فلسطین ناامید شده و در روزهای اخیر ضربات کوبنده و مهلکی را از رزمندگان فلسطینی دریافت کرده و میکند، عملا به استفاده از تحمیل گرسنگی به مردم بیگناه به عنوان یک ابزار جنگی رو آورده و روی جنایتکاران تاریخ را سفید کرده است.
گزارشهای رسمی حاکی از این هستند که تاکنون ۸۰ کودک فلسطینی در نوار غزه از شدت گرسنگی جان خود را از دست دادهاند. البته که ویدئوهای مختلف حاکی از این هستند که مردم ساکن در نوار غزه در خیابانها از شدت گرسنگی، بر زمین میافتند. در شبکههای اجتماعی نیز پُر شده از ویدئوهای مردم غزه که میگویند از گرسنی سنگ بر شکم میبندند و از جهانیان میخواهند تا در برابر جنایات صهیونیستها علیه مردم بیگناه غزه کاری کنند و به پا خیزند.
با این همه، در همین بحبوحه شاهد یک تحول بیسابقه علیه مقاومت فلسطین از سوی حکام عرب بودهایم. ماجرا از این قرار است که اخیرا دولتهای مصر، عربستان سعودی و قطر، خواستار خلع سلاح حماس و پایان حکومت آن بر نوار غزه شدهاند! درخواستی که به هیچ عنوان منطقی نیست با این حال، حامل ۳ پیام مهم و راهبردی است.
۱: پشت کردن به تاریخ مبارزات فلسطین
از سال ۱۹۴۸ تا امروز، فلسطین نماد مقاومت در برابر استعمار و اشغال بوده است. جنبشهای مقاومت، هرچند با گرایشها و سلیقههای سیاسی متفاوت، اما همگی در یک نقطه مشترک بودهاند: ایستادگی در برابر تجاوزگری اسرائیل و تلاش برای بازگرداندن حقوق پایمالشده ملت فلسطین. حماس، یکی از مهمترین نیروهای مقاومت فلسطینی است که برخلاف نهادِ سازشکار تشکیلات خودگردان، از طریق مبارزه مسلحانه با اشغالگران به دنبال دفاع از مردم و سرزمین خویش است.
اکنون که سه کشور عربی بهویژه عربستان سعودی و مصر، خواستار پایان حکومت حماس در غزه شدهاند، در واقع نه تنها مشروعیت تاریخی این مقاومت را انکار کردهاند، بلکه در کنار خواستههای اسرائیل و آمریکا ایستادهاند. خواسته اصلی آنها (خلع سلاح حماس) همان خواستهای است که بنیامین نتانیاهو بارها فریاد زده است. این همصدایی شرمآور، یادآور دورانی است که بخشی از حاکمان عرب در خفا و آشکار با صهیونیستها نشستند و برای تقسیم فلسطین نقشه کشیدند.
۲. تکرار اشتباه «عادیسازی» در قالبی جدید
قطر، مصر و عربستان، هرکدام به شکلی بخشی از پروژه عادیسازی روابط با اسرائیل بودهاند. چه از طریق میانجیگریهای پشتپرده، چه از راه توافقات امنیتی، و چه در قالب سکوت معنادار در قبال جنایات رژیم صهیونیستی. اظهارات اخیر آنها مبنی بر پایان حاکمیت حماس در غزه، ادامه همین سیاست عادیسازی است که اینبار ماسک «تأمین امنیت» یا «بازسازی» غزه برای این دستورکار انتخاب شده است.
عادیسازی روابط با اسرائیل، نه تنها هیچ گرهی از مردم فلسطین نگشود، بلکه باعث جسارت بیشتر صهیونیستها در گسترش شهرکسازی، قتلعام غیرنظامیان، تخریب خانهها و محاصره اقتصادی مردم غزه شد. حاکمان عرب اگر اندکی انصاف و شرافت داشتند، به جای اینکه پشت مقاومت فلسطین را خالی کنند، از حماس و دیگر گروههای مقاومت در دفاع مشروعشان حمایت میکردند. اما سیاستهای وابسته، آنها را به نوکران منافع آمریکا و اسرائیل بدل ساخته است.
۳. غزه، قربانی معاملهگران پشت میز
در حالی که کودکان غزه با کمبود دارو، آب آشامیدنی، سوخت و غذا دستوپنجه نرم میکنند و هر روز تصویر پیکرهای بیجانِ آن منتشر میشود، حاکمان عرب به جای ارسال کمکهای واقعی یا حتی فشار دیپلماتیک بر اسرائیل، به فکر مهندسی آینده سیاسی غزه هستند. آنان خود را وارثان غزه میدانند، بیآنکه بهایی پرداخته باشند.
پیشنهاد آنها برای «دولتسازی» در غزه بدون حضور حماس، یعنی حذف کامل صدای مقاومت. گویی که مردم فلسطین هیچ حقی در تعیین سرنوشت خود ندارند و این شیوخ و ژنرالها هستند که بدون توجه به واقعیات فلسطین، نقشه آینده این کشور را ترسیم میکنند. این برخورد استعمارگرانه، نه تنها به فلسطینیان توهین میکند، بلکه یکبار دیگر ثابت میکند که بخشی از حاکمان عرب، همپیمانان غیررسمی اشغالگرند.