❇️در میانه گفتوگوهای اعلامشده میان دمشق و تلآویو، حمله همزمان رژیم صهیونیستی به خاک سوریه پیامی روشن دارد: این مذاکرات نه بستری برای مصالحه، که سکویی برای تحمیل خواستههای یکجانبه است. از منظر تلآویو، حاکمیت احمد الشرع در سوریه تهدیدی واقعی نیست، بلکه فرصتی برای مهندسی ژئوپلیتیک منطقه بر اساس موازنهای که اسرائیل قدرت بلامنازع آن است. چنین رویکردی عملاً هرگونه انگیزه برای امتیازدهی متقابل را از بین برده و چارچوب گفتوگو را به دیکته فشار و شروط امنیتی تبدیل میکند.
❇️در قلب این استراتژی سه هدف اصلی دیده میشود: نخست، تضعیف حاکمیت مرکزی دمشق تا حدی که هیچ دولت متمرکز و مقتدری شکل نگیرد؛ دوم، ایجاد منطقه حائل امنیتی از سویدا تا جنوب دمشق که عاری از هرگونه نیروی مسلح باشد و به اسرائیل آزادی عمل کامل برای کنترل مرز و مداخله سریع در هر بحران احتمالی بدهد؛ و سوم، بازی با شکافهای قومی و مذهبی، از دروزیها تا کردها، به منظور تشدید تفرقه داخلی و جلوگیری از انسجام ملی سوریه. این سیاست بهطور مستقیم با هدف الشرع برای تشکیل حکومتی متمرکز و یکپارچه در تضاد است.
❇️در این میان، عدم هماهنگی آشکار میان نهادهای آمریکایی، فضای بیشتری برای مانور اسرائیل فراهم کرده است. تلآویو، با بهرهگیری از این خلأِ سیاستگذاری در واشنگتن، خود را مجاز به تثبیت شرایطی میداند که سه مطالبه کلیدیاش تضمین شود: خودمختاری سویدا و پیوستگی آن به جولان، ایجاد منطقه حائل دائمی تا دمشق، و حفظ حق عملیات پیشگیرانه در هر زمان و علیه هر هدف که او مشروع بداند. این چارچوب خواستهها نه بر پایه توازن قدرت، که بر مبنای تثبیت وضعیتی ناپایدار و شکننده برای سوریه طراحی شده است.
❇️همزمانی حمله نظامی و مذاکرات، بیش از یک پیام تاکتیکی است؛ این نشانه یک راهبرد عمیق است که صلح را نه در ثبات، بلکه در کنترل بحران جستوجو میکند. اسرائیل با استمرار این مسیر، بیثباتی ساختاری سوریه را به یک متغیر دائمی امنیت ملی خود بدل کرده و مسیر هرگونه توافق پایدار را عملاً مسدود میسازد—و این یعنی صحنه سوریه، حتی با پوشش دیپلماتیک مذاکرات، همچنان میدان جنگی باز است.