تحولات بنیادینی که به تغییر ساختار قدرت در دمشق منجر شد، یک بازآرایی عمیق ژئوپلیتیک در غرب آسیا را رقم زده که تمامی اتحادها و موازنههای قوای پیشین را به چالش کشید. برای ما یعنی جمهوری اسلامی ایران، که دههها سوریه را به عنوان یک شریک راهبردی و عنصری کلیدی در دکترین امنیتی منطقهای خود تلقی میکردیم، سقوط حزب بعث و برکنار خاندان اسد از قدرت، این دگرگونی را به یک نقطه عطف تاریخی و آزمونی جدی برای دکترین سیاست خارجی کشورمان بدل کرد، در نتیجه این وضعیت و تحولاتی که پس از خروج کشورمان از معادلات سوریه پسا اسد رقم خورد، ضرورت یک بازاندیشی راهبردی و گذار از پارادایمهای گذشته به رویکردی منطبق با واقعیتهای جدید را اجتنابناپذیر شده است.
در چنین شرایطی، سیگنالهای اولیه از سوی دولت جدید سوریه، نیازمند واکاوی دقیق و عاری از پیشداوری است. اظهارات اخیر رئیس دولت موقت سوریه، «احمد الشرع»، که بر پرهیز از «قطع دائمی روابط با تهران» تأکید میکند، یک گزاره راهبردی و حسابشده است. این بیانیه، نشانگر آغاز گذار از گفتمانهای اولیه دوران گذار به منطق عملگرایانه دولتداری است. در نتیجه نگارنده در این نوشتار میکوشد با کالبدشکافی این واقعگرایی نوظهور، ریشهها و الزامات آن را تبیین کرده و چارچوبی برای سیاست خارجی کشورمان در قبال سوریه جدید، مبتنی بر منافع ملی پایدار و آیندهنگری ژئوپلیتیک، ارائه نماید.
کالبدشکافی واقعگرایی نوظهور در دمشق
چرخش گفتمانی در میان حاکمان جدید سوریه، محصول رویارویی مستقیم با واقعیتهای دشوار میدانی و الزامات پیچیده اداره کشور است. تسخیر دمشق، پایان یک منازعه نظامی چندین ساله بود، اما آغاز چالش به مراتب دشوارترِ «دولتسازی» در سرزمینی با زیرساختهای ویران، جامعهای متکثر و محیطی منطقهای مملو از بازیگران رقیب است. این رویکرد جدید را میتوان در سه حوزه کلیدی ریشهیابی کرد که هر یک، دولت جدید را به سمت تعامل محتاطانه با بازیگران ریشهدار منطقهای از جمله ایران سوق میدهد.
نخستین و مهمترین الزام، در حوزه ژئوپلیتیک و امنیت تعریف میشود. دولت جدید دمشق به سرعت دریافته است که راهبرد دائمی رژیم صهیونیستی مبنی بر تضعیف و مهار سوریه، با تغییر حاکمیت پایان نیافته است. حملات مکرر هوایی این رژیم پس از تحولات اخیر، این پیام را به وضوح منتقل کرده است که حامیان منطقهای و فرامنطقهای دمشق جدید، اراده یا توانایی لازم برای ایجاد یک سپر دفاعی مؤثر در برابر این تهدید را ندارند. در چنین شرایطی، نقش تاریخی ایران به عنوان یک وزنه بازدارنده در برابر توسعهطلبی اسرائیل، به یک متغیر مستقل در معادلات امنیتی سوریه تبدیل میشود که نادیده گرفتن آن، پیامدهای راهبردی سنگینی برای حاکمیت ملی این کشور خواهد داشت.
افزون بر این الزام امنیتی خارجی، ضرورت انسجام داخلی و ثبات اجتماعی نیز نقشی تعیینکننده ایفا میکند. هرگونه پروژه دولت-ملتسازی پایدار در سوریه، مستلزم مدیریت هوشمندانه تکثرهای قومی و مذهبی این کشور است. بخش قابل توجهی از جمعیت، بهویژه در مناطق حیاتی ساحلی که شریان اقتصادی سوریه به دریای مدیترانه محسوب میشوند، دارای پیوندهای فرهنگی-تاریخی با جهان تشیع و ایران هستند. برقراری یک رابطه معقول و مبتنی بر احترام با تهران، میتواند به عنوان یک کانال اعتمادساز عمل کرده و به دولت مرکزی در دمشق برای تسهیل فرآیند آشتی ملی و جلوگیری از رشد گرایشهای گریز از مرکز کمک نماید.
فراتر از ابعاد سیاسی و امنیتی، ملاحظات ژئواکونومیک و الزامات بازسازی نیز حائز اهمیت است. اقتصاد فروپاشیده سوریه نیازمند منابع مالی عظیم و محرکهای رشد سریعالاثر است. در این میان، وجود اماکن مقدسه شیعیان، یک ظرفیت منحصربهفرد برای توسعه گردشگری مذهبی و جذب منابع ارزی محسوب میشود. احیای این صنعت، که مستلزم همکاری و تأمین امنیت دوجانبه است، میتواند به سرعت به ایجاد اشتغال و رونق اقتصادی منجر شود. این امر، نماد بارز تبدیل پیوندهای فرهنگی به منافع اقتصادی متقابل است که میتواند پایههای یک رابطه پایدار و غیرایدئولوژیک را بنا نهد.
ایران به مثابه وزنه تعادلبخش در سیاست خارجی نوین سوریه
رویکرد محتاطانه دولت جدید سوریه، نشاندهنده درک این واقعیت است که اتکای صرف به یک یا دو حامی منطقهای، استقلال عمل دمشق را محدود کرده و این کشور را به یک بازیگر وابسته تبدیل میکند. یک سیاست خارجی هوشمندانه برای سوریه در دوران جدید، نه انتخاب یک بلوک خاص، بلکه ایجاد موازنهای ظریف میان قدرتهای مختلف و بهرهگیری از نقاط اشتراک با هر یک از آنها خواهد بود. در این چارچوب پیچیده، جمهوری اسلامی ایران میتواند نقشی منحصربهفرد به عنوان یک وزنه تعادلبخش ایفا کند که قدرت چانهزنی دمشق را در برابر سایر بازیگران افزایش میدهد.
داشتن یک کانال ارتباطی باز و تعریفشده با تهران، به سوریه این امکان را میدهد که در برابر فشارهای احتمالی از سوی دیگر بازیگران مقاومت کند، از ظرفیت بازدارندگی ایران در مقابل تهدیدات خارجی بهرهمند شود و سبد شرکای اقتصادی خود را برای بازسازی کشور متنوع سازد. از این منظر، سیگنالهای ارسالی از دمشق، نه یک چرخش ناگهانی، بلکه گامی محاسبهشده در راستای شکلدهی به یک دیپلماسی متوازن و مبتنی بر منافع ملی سوریه است. این همان منطقی است که میتواند و باید مبنای سیاستگذاری متقابل تهران نیز قرار گیرد.
چارچوب پیشنهادی برای سیاست خارجی کشورمان
در مواجهه با این فصل نوین، دستگاه دیپلماسی ایران نیازمند اتخاذ یک رویکرد چندلایه، صبور و مبتنی بر واقعگرایی است. اولین گام در این مسیر، بازتعریف پارادایم حاکم بر روابط است؛ به این معنا که منطق «مشارکت راهبردی مبتنی بر منافع مشترک» جایگزین پارادایم «اتحاد ایدئولوژیک» گذشته شود. هدف اصلی ایران در سوریه جدید نباید بازتولید یک دولت همپیمان، بلکه تضمین وجود یک سوریه باثبات، مستقل، دارای تمامیت ارضی و غیرمتخاصم با منافع ملی ایران باشد. این بازتعریف، انعطافپذیری لازم برای مدیریت هوشمندانه روابط را فراهم میآورد.
بر این اساس، اتخاذ یک دیپلماسی چندمسیره ضروری به نظر میرسد. در مسیر رسمی، حفظ کانالهای ارتباطی و تمرکز بر نقاط اشتراک غیرقابل انکار مانند تمامیت ارضی سوریه و مقابله با تهدیدات مشترک در اولویت است. همزمان، مسیرهای غیررسمی و دیپلماسی پنهان میتواند برای اعتمادسازی تدریجی و گفتوگو پیرامون موضوعات حساستر مورد استفاده قرار گیرد. مهمتر از همه، فعالسازی مسیر دیپلماسی اقتصادی و فرهنگی از طریق تسهیل سفر زائران و تشویق بخش خصوصی برای مشارکت در بازسازی، میتواند به سرعت فضایی مثبت ایجاد کرده و پایههای مادی و اجتماعی روابط آینده را مستحکم سازد.
این رویکرد دیپلماتیک باید با تمرکز ویژه بر اهرمهای ژئواکونومیک تکمیل گردد. در شرایط جدید، قدرت نرم و نفوذ اقتصادی ایران میتواند کارآمدتر از ابزارهای گذشته عمل کند. تهران باید با ارائه طرحهای مشترک در حوزه انرژی، ترانزیت و بازسازی صنایع، بر تبدیل شدن به یک شریک اقتصادی ضروری برای سوریه تمرکز کند. ایجاد چنین وابستگیهای متقابل مثبتی، بهترین ضامن برای پایداری روابط راهبردی در بلندمدت خواهد بود.
در پایان بایستی بر این نکته تاکید کرد که گذار قدرت در دمشق، ضمن ایجاد چالشهای جدی، فرصتی تاریخی برای بازنگری و هوشمندسازی سیاست منطقهای ایران فراهم آورده است. سیگنالهای مبتنی بر واقعگرایی از سوی حاکمان جدید سوریه، نشان میدهد که منطق ژئوپلیتیک و الزامات دولتداری، به تدریج بر گفتمانهای پیشین غلبه میکند. پاسخ تهران به این تحولات باید از مسیر یک دیپلماسی فعال، صبور و عملگرایانه بگذرد که هدف آن، معماری یک رابطه نوین بر پایه احترام متقابل و منافع مشترک تعریفشده باشد. موفقیت در این عرصه، آزمون بزرگ درایت، انعطافپذیری و آیندهنگری راهبردی برای جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.