۱۴:۴۰
۱۴۰۴/۰۷/۱۹
چالش آرمان‌گرایی بین‌المللی؛

مذاکرات غزه و استثمار ژئوپولتیک مظلومین

در چارچوب نظریه‌های روابط بین‌الملل، آرمان‌گرایی به عنوان رویکردی که بر ارزش‌های اخلاقی، همکاری جهانی و نهادهای بین‌المللی تأکید دارد، اغلب به ابزاری برای توجیه سلطه ابرقدرت‌ها تبدیل می‌شود. این رویکرد، که ریشه در دیدگاه‌های ویلسون در تأکید بر صلح دموکراتیک دارد، در عمل قوانین بین‌المللی را به گونه‌ای شکل می‌دهد که منافع قدرت‌های مسلط را اولویت دهد و حقوق ملت‌های تحت ستم را نادیده گیرد. در مورد مذاکرات جاری غزه، بر اساس گزارش‌های رسانه‌ای مانند رویترز و وال استریت ژورنال، شاهدیم که ایالات متحده تحت رهبری ترامپ، با همراهی اسرائیل، مصر، قطر و ترکیه، طرحی را پیش می‌برد که ظاهراً بر آتش‌بس و تبادل اسیران تمرکز دارد، اما عملاً حقوق اساسی فلسطینی‌ها – از جمله حق تعیین سرنوشت و بازگشت آوارگان – را به حاشیه می‌راند. این فرآیند، نمونه‌ای از دکترین "وحدت جبهه‌ها" معکوس است؛ جایی که قدرت‌های غربی و منطقه‌ای، تحت پوشش آرمان‌گرایانه صلح، اتحادی استراتژیک برای تحمیل شرایطی بر حماس و مردم غزه تشکیل می‌دهند.
نویسنده :
حامد حق پناه کارشناس مسائل بین الملل
کد خبر:
۳۳۵۶

در چارچوب نظریه‌های روابط بین‌الملل، آرمان‌گرایی به عنوان رویکردی که بر ارزش‌های اخلاقی، همکاری جهانی و نهاد‌های بین‌المللی تأکید دارد، اغلب به ابزاری برای توجیه سلطه ابرقدرت‌ها تبدیل می‌شود. این رویکرد، که ریشه در دیدگاه‌های ویلسون در تأکید بر صلح دموکراتیک دارد، در عمل قوانین بین‌المللی را به گونه‌ای شکل می‌دهد که منافع قدرت‌های مسلط را اولویت دهد و حقوق ملت‌های تحت ستم را نادیده گیرد. در مورد مذاکرات جاری غزه، بر اساس گزارش‌های رسانه‌ای مانند رویترز و وال استریت ژورنال، شاهدیم که ایالات متحده تحت رهبری ترامپ، با همراهی اسرائیل، مصر، قطر و ترکیه، طرحی را پیش می‌برد که ظاهراً بر آتش‌بس و تبادل اسیران تمرکز دارد، اما عملاً حقوق اساسی فلسطینی‌ها – از جمله حق تعیین سرنوشت و بازگشت آوارگان – را به حاشیه می‌راند. این فرآیند، نمونه‌ای از دکترین "وحدت جبهه‌ها" معکوس است؛ جایی که قدرت‌های غربی و منطقه‌ای، تحت پوشش آرمان‌گرایانه صلح، اتحادی استراتژیک برای تحمیل شرایطی بر حماس و مردم غزه تشکیل می‌دهند.

از منظر ژئوپولتیک، این دخالت‌ها را می‌توان با دیدگاه مورگنتاو در واقع‌گرایی کلاسیک تحلیل کرد: قدرت‌های بزرگ نه بر اساس اخلاق، بلکه بر پایه منافع ملی عمل می‌کنند. ایالات متحده، با اعزام کوشنر و ویتکاف به شرم‌الشیخ، و اسرائیل با مقاومت در تحویل پیکر‌های رهبران حماس مانند سنوار، در حال اعمال فشار استراتژیک هستند تا غزه را به دولتی موقت و غیرسیاسی تبدیل کنند – طرحی که طبق گزارش پلیتیکو، حتی عذرخواهی نتانیاهو از قطر را با نظارت کاخ سفید تنظیم می‌کند. این رویکرد، آرمان‌گرایی را به ماسکی برای استثمار تبدیل می‌کند؛ چرا که قوانین بین‌المللی، مانند قطعنامه‌های سازمان ملل در مورد فلسطین، عمداً نادیده گرفته می‌شوند تا ابرقدرت‌ها بتوانند نقشه خاورمیانه را بر اساس دکترین "صلح از طریق قدرت" بازطراحی کنند. اعتراض اصلی اینجاست: چرا کشور‌هایی مانند آمریکا و اسرائیل، که خود ناقض حقوق بشر در غزه هستند (مانند بمباران‌های گسترده گزارش‌شده در دو سال اخیر)، حق تصمیم‌گیری بر سرنوشت مردم غزه را به خود می‌دهند؟ این دخالت، برخلاف اصل خودمختاری ملت‌ها در دیدگاه کانت، فلسطینی‌ها را به صلحی وادار می‌کند که حقوق آنها را رسمیت نمی‌بخشد – صلحی بدون عدالت، که تنها ثبات ژئوپولیتیک برای قدرت‌های مسلط را تضمین می‌کند.

در علوم استراتژیک، این وضعیت را می‌توان با مفهوم "جنگ نامتقارن" هافمن تحلیل کرد: حماس و فلسطینی‌ها، به عنوان طرف ضعیف، در مذاکراتی قرار می‌گیرند که میانجی‌گرانی مانند مصر و قطر – وابسته به حمایت آمریکا – آنها را به امتیازدهی وادار می‌کنند، بدون تضمین حقوق پایه مانند آزادی زندانیان سیاسی مانند برغوثی یا بازسازی غزه. این آرمان‌گرایی کاذب، مظلومین را استثمار می‌کند، زیرا قوانین را به نفع ابرقدرت‌ها خم می‌کند؛ برای نمونه، نشست پاریس با حضور روبیو، ظاهراً برای انتقال قدرت، اما عملاً برای تثبیت کنترل اسرائیل. چالش اینجاست که بدون مقاومت استراتژیک از سوی ملت‌های تحت ستم، این چرخه استثمار ادامه می‌یابد و صلح واقعی – بر پایه عدالت – را ناممکن می‌سازد. اعتراض به این فرآیند، نه تنها اخلاقی، بلکه ضرورتی ژئوپولیتیک برای تعادل قدرت جهانی است.

گزارش خطا