جایزه صلح نوبل، با ادعای ترویج ارزشهای جهانشمول، در عمل به ابزاری برای تحکیم گفتمان سیاسی و فلسفی تمدن غرب تبدیل شده است.
اشکال و نقص اصلی در تعریف یکسویه مفاهیمی، چون «حقوق بشر»، «صلح» و «آزادیهای مدنی» نهفته است که بدون توجه به مبانی تمدنهای شرقی، ادیان بزرگ توحیدی و مکاتب فکری غیرغربی ارائه میشود.
این انحصارگری فکری، نه تنها مشروعیت این جایزه را خدشهدار کرده، بلکه آن را به ابزاری برای پیشبرد اهداف ژئوپلیتیک کشورها تبدیل نموده است.
نقص ساختاری جایزه صلح نوبل، صرفاً یک اشکال اجرایی نیست، بلکه نشانگر یک جنگ نرم تمدنی برای تحمیل هژمونی فکری است.