مقدمه: از خلع سلاح تا حذف توان بازیگری ملتها
در تاریخ پرفراز و نشیب جنگهای اشغالگرانه، یک واقعیت تلخ همواره تکرار شده است: هرگاه ملتی خلع سلاح شده، کنترل سرنوشت سیاسی خود را نیز از دست داده است. خلع سلاح به معنای حذف کامل «توان بازیگری ملتها» در بحبوحه تحولات سرنوشتساز منطقهای و جهانی است. این حقیقت تلخ بهطور چشمگیری در فلسطین، لبنان، یمن و عراق مشهود است. در دل این تجارب تاریخی، "اسلحه مقاومت" نه تنها یک تهدید امنیتی، بلکه تنها مؤلفه باقیمانده از قدرت مستقل ملتهای اشغالدیده است.
امروزه، پروژهی هدفمند خلع سلاح مقاومت با فشار سیاسی، امنیتی، رسانهای و حتی تهدید مستقیم رهبران مقاومت دنبال میشود. بنابراین، ضروری است پروندههای گذشته و معادلات کنونی را در یک چارچوب راهبردی و فعالانه مورد بازخوانی قرار دهیم. بر این اساس، اسلحه مقاومت را میتوان در سه سطح کلیدی تحلیل کرد:
________________________________________
۱. کارکرد موازنهساز درونی در میدان امتمحور
بر اساس مبانی دفاعی جمهوری اسلامی، هر بازیگر مردمی که دارای «مشروعیت میدانی و پشتوانه اجتماعی» باشد، در شرایط تهدید حق دارد توان بازدارنده مشروع خود را حفظ کند. گروههایی مانند حزبالله در لبنان، حشدالشعبی در عراق، انصارالله در یمن و حماس در غزه، سلاح به دست دارند؛ نه بهعنوان "قدرت موازی" با دولت، بلکه به عنوان "خط تداوم امنیت اجتماعی" در خلأ یک دولت مقتدر و مستقل.
در این چهار منطقه استراتژیک، دولتهای مرکزی یا ضعیفاند یا تحت فشار ساختارهای بینالمللی مجبور به مماشات. در چنین شرایطی، مقاومت با حفظ سلاح خود، نه علیه دولت بلکه برای پر کردن خلأ حاکمیت مؤثر، مسئولیت تأمین امنیت مردم را بر عهده میگیرد. بنابراین، درخواست خلع سلاح در واقع به معنای تلاش برای فروپاشی آخرین سد محافظتی مردم است.
________________________________________
۲. نقش بازدارنده اسلحه مقاومت در مقابل جنگهای هیبریدی
در چارچوب جنگهای هیبریدی نوین (که ترکیبی از عملیات نظامی، رسانهای، سایبری و روانی است)، محور مقاومت از دهه ۱۹۹۰ میلادی با «هدفگیری چندلایه» مواجه شده است. هدف اصلی این حملات، صرفاً اشغال خاک نیست، بلکه تغییر ادراک جوامع نسبت به مشروعیت مقاومت مسلحانه است. دشمن برای دستیابی به این هدف، حداقل از سه ابزار اصلی استفاده میکند:
● فشار بینالمللی از طریق نهادهای حقوق بشری
● دیپلماسی فریب با پوشش "تفاهم ملی"
● راهاندازی گروههای مسلح برای تخریب چهره مقاومت نزد مردم
در این شرایط، اسلحه مقاومت نقش یک "قفل بازدارندگی در سطح عملیاتی" و "ضامن بازدارندگی در سطح ادراکی" را ایفا میکند. دشمن بهخوبی میداند که حتی با پیروزی در میدان رسانه، بدون دست برتر در میدان جنگ واقعی، امنیت رژیم صهیونیستی محقق نخواهد شد. از این رو، تمرکز اصلی پروژه صهیونیستی نه بر نابودی کامل مقاومت، بلکه بر ریشهکن کردن بازدارندگی آن، یعنی خلع سلاح است.
________________________________________
۳. راهبرد تضعیف سلاح مقاومت؛ ابزاری برای مهندسی نظم پساایرانهراسی
امروز، فشار برای خلع سلاح مقاومت بخشی از یک پروژه بزرگتر برای ورود به عصر «پساایرانهراسی» است. هدف این راهبرد این است که:
● مقاومت بهتدریج به یک جریان صرفاً سیاسی تبدیل شود.
● جمهوری اسلامی از جایگاه الهامبخش خود به جایگاه هزینهساز نزول کند.
● در نبود بازیگران مسلح مردمی، تمام مؤلفههای امنیتی به دولتهای سازشکار منتقل شود.
با اجرای این طرح، فضای ژئوپلیتیک منطقه از شکاف مقاومت/صهیونیسم به شکاف دولت/مردم تغییر خواهد یافت. این یعنی قربانی نهایی، نه فقط فلسطین یا حزبالله، بلکه خود الگوی تمدنی ایران در منطقه و نظم بومی برخاسته از انقلاب اسلامی است.
________________________________________
جمعبندی: اسلحه باقی میماند، زیرا تهدید باقی است
اسلحه مقاومت، به درستی، «خط قرمز امنیت تمدنی» در منطق دفاعی جمهوری اسلامی تلقی میشود. هیچ نسخهای از امنیت منطقهای که بر پایه خلع سلاح مقاومت بنا شده باشد، از نگاه ایران مشروع، مؤثر و ماندگار نیست. این اصلی است که چه از زبان فرماندهان سپاه بشنویم و چه از زبان دیپلماتهای امنیتی، ثابت باقی میماند. شهید حاج قاسم سلیمانی به زیبایی این اصل را بیان کرد: "اگر مقاومت سلاح نداشت، دشمن ترمز نمیزد. "
مقاومت در منطقه، بدون سلاح، مترادف با بازگشت اشغال، عقبنشینی تاریخی و بستهشدن افقهای استقلال تمدنی است. اسلحه باقی خواهد ماند، زیرا تهدید همچنان پابرجاست. اما مهمتر از آن، اسلحه باقی میماند، زیرا فهم سیاسی امت عمیقتر از آن است که تجربه تلخ خلع سلاح یاسر عرفات را بار دیگر تکرار کند.