ترجمه اختصاصی از پژوهشکده های عربی
جنبش حماس ظاهراً در واکنش به حملات مکرر اسرائیل از زمان تشکیل دولت نتانیاهو در محاصره غزه، گسترش شهرکها در کرانه باختری، محدودیت های زندگی و معیشت فلسطینیها و نیز اقدامات اسرائیل علیه مسجدالاقصی ، عملیات خود را در صبح روز هفتم اکتبر را آغاز کرد. واضح است که رهبری القسام علیرغم برنامه ریزی برای حمله خاص در 7 اکتبر به دستاوردهایی دست یافت که شاید فراتر از آرزوهایش بود.
ساعاتی پس از آغاز حمله، مقر نیروهای نظامی اسرائیل که مسئولیت مقابله با نوار غزه را بر عهده داشت، تحت کنترل مهاجمان فلسطینی قرار گرفت و تمامی نیروهای اسرائیلی در مجاورت نوار غزه دچار سردرگمی شدند. در طول باقی مانده از روز اول جنگ، در نتیجه ناآرامی که در اطراف نوار غزه حاکم بود، و مداخله سایر مبارزان فلسطینی و مردم عادی، تعداد زیادی از سربازان و غیرنظامیان بیش از 200 نفر اسیر و بازداشت شدند.
طبق گزارش های اسرائیل تعداد زیادی از غیرنظامیان اسرائیلی طی تلاش های خود برای جلوگیری از دستگیری یا بازداشت فلسطینی ها کشته شدند. تعداد کشته شدگان اسرائیلی به حدود 1400 نفر رسید که نیمی از آنها سرباز و بقیه غیرنظامی بودند.
از روز دوم جنگ، طرف اسرائیلی بمباران بیسابقهای تمام شهرها و شهرستانهای نوار غزه را آغاز کرد که عمدتاً هدفش وارد کردن بیشترین خسارات به ساکنان نوار غزه بود. ، خانه، محل کار و تحصیل و ساختمان های چند طبقه بدون اخطار و برخی با هشدار بسیار کوتاه بمباران شدند. بیشتر ساختمان های دو دانشگاه اصلی در نوار غزه و بسیاری از مقرهای دولتی ویران شدند. کارخانه ها و کارگاه های صنعتی کوچک و متوسط نیز ویران شدند. در بخشهای مختلف، کل محلهها ویران شد و تعداد شهدا با سرعت فوقالعادهای افزایش یافت تا اینکه پس از یک ماه از مرز 10 هزار شهید گذشت که نیمی از آنها زن و کودک بودند.
اگرچه عملیات 7 اکتبر، با هر اقدام نظامی ممکن، یک عملیات محدود بود، اما مقامات اسرائیلی آن را به عنوان یک تهدید وجودی برای دولت اسرائیل توصیف کردند. مقامات اسرائیلی چه در لفاظی در مورد اهداف جنگ در نوار غزه و چه در درخواست حمایت از غرب، به زبان مرگ و زندگی صحبت کردند.
لفاظی تهدید وجودی به بسیج کشورهای غربی، به ویژه ایالات متحده، در پشت اسرائیل به شکلی بی سابقه کمک کرد. رهبران کشورهای غربی به سرعت پشت سر هم به تل آویو سفر کردند تا حمایت کامل، مطلق و بی قید و شرط را از جنگ اسرائیل در نوار غزه اعلام کنند. ایالات متحده و کشورهای عمده اروپای غربی درخواست آتش بس را رد کردند و خواستار دادن فرصتی به اسرائیل برای بازگرداندن امنیت و بازدارندگی با حذف کامل سازمان نظامی و سیاسی حماس شدند. اما تصاویر ویرانی و کشتار بیرویه در نوار غزه و تشدید جنبشهای اعتراضی جنگی در پایتختهای غربی، تغییری جزئی در مواضع کشورهای غربی ایجاد کرد. به عنوان مثال، فرانسه در مجمع عمومی به پیش نویس قطعنامه عربی که خواستار آتش بس است رای مثبت داد. با آغاز هفته چهارم جنگ، واشنگتن بر لزوم رساندن کمکها به نوار غزه با سرعت بیشتری تاکید کرد و همچنین خواستار آتشبس موقت بشردوستانه شد.
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، به سرعت از رهبران اپوزیسیون خواست تا یک دولت وحدت ملی برای مدیریت جنگ تشکیل دهند. نتانیاهو در ابتدا اعلام کرد که هدف از این جنگ، ریشه کن کردن کامل حماس از نوار غزه است. اما دشواری جنگ و فشار مفسران اسرائیلی و رهبران غربی، علاوه بر تظاهرات خانوادههای اسرا، او را بر آن داشت تا دامنه وسیعتری را تدوین کند که عبارت بود از ریشهکن کردن حماس، از بین بردن قابلیتهای نظامی آن و بازگرداندن اسرا.
از همان ابتدا مشخص بود که دستیابی به این دو هدف یا حتی اولین آنها بدون تهاجم نظامی زمینی امکان پذیر نیست. اما همچنین واضح است که دولت جنگی اسرائیل در مورد تصمیم حمله به زمین، در مورد اندازه و ماهیت آن و در مورد گستردگی آن تردید نشان داد. سرانجام ارتش اسرائیل پس از انجام چندین عملیات نظامی اکتشافی زمینی که عمدتاً متکی بر بمباران هوایی بود، در شمال نوار غزه و جنوب شهر غزه انجام داد، ارتش اسرائیل از سه محور شمال شرق شروع به نفوذ زمینی کرد. نوار غزه در شمال غربی نوار غزه و جنوب شهر غزه برای احاطه شهر غزه، پایتخت نوار غزه.
تهاجمات اسرائیل با مقاومت سرسختانه عناصر مقاومت فلسطین مواجه شد و تا پایان ماه اول جنگ، نیروهای اسرائیلی هیچ پیشرفت محسوسی فراتر از آنچه در روز اول جنگ زمینی به دست آوردند، نداشتند. اما نیروهای اسرائیلی کم کم و به کندی در شمال غربی نوار غزه به موازات سواحل مدیترانه و در محور تهاجم جنوب شهر غزه به سمت سواحل مدیترانه به پیشروی هایی دست یافتند. همانطور که مبارزان مقاومت فلسطین نوارهایی را پخش کردند که نشان دهنده موفقیت حملات آنها علیه واحدهای زرهی ارتش اسرائیل در مناطق درگیری بود، ارتش اسرائیل نیز کلیپ هایی را پخش کرد که عزم سربازان اسرائیلی و پیشرفت آنها در نوار غزه را نشان می داد. اما نوارهای اسرائیلی هنوز حتی یک مدرک ارائه نکرده اند که نشان دهد ارتش مهاجم موفق شده یک زندانی را آزاد کند یا یک مرکز نظامی مقاومت فلسطین یا یک تونل یا مرکز ذخیره موشک را منهدم کند.
نکته مهم این است که شروع عملیات تهاجم زمینی به هیچ وجه منجر به پایان بمباران هوایی نشد، چه بمباران برای کمک به نیروهای اسرائیلی درگیر در زمین باشد و چه بمبارانی که به نظر می رسد حضور را هدف قرار دهد. جنگجویان مقاومت در مناطق مسکونی یا که قصد دارند تلفات بیشتری را به غیرنظامیان وارد کنند. ایجاد رعب و وحشت و راندن آنها به سمت جنوب نوار غزه ممکن است مقدمه ای برای سوق دادن آنها به سمت آواره شدن به سمت صحرای سینا باشد، همانطور که اظهارات مقامات یا اسناد رسمی فاش شده اسرائیل چنین چیزی را نشان می دهد.
این بدان معناست که دستیابی به اهداف جنگ اعلام شده از نظر نظامی آسان نخواهد بود و مستلزم یک دوره طولانی نبرد شدید و ویرانگر است و ممکن است منجر به خسارات سنگین در بین نیروهای اسرائیلی شود. شکی نیست که طرف اسرائیلی از برتری فوق العاده ای در توازن نیروی مخرب، در هوا و زمین برخوردار است. از سوی دیگر به نظر می رسد رزمندگان مقاومت فلسطین در این دور آمادگی بیشتری نسبت به سال 2014 دارند و سعی می کنند از فرصت جنگ نیروهای نابرابر استفاده کنند چون در سرزمین خود و در میان مردم خود می جنگند.
اما آنچه مسلم است اهداف اعلام نشده ای برای جنگ وجود دارد که بی شک برجسته ترین آنها سوق دادن مردم نوار غزه یا حداقل اکثر آنها به مهاجرت از نوار و سوق دادن آنها به مصر و از آنجا به سایر کشورهای عربی است. خلاص شدن از شر جمعیت نوار غزه از دیدگاه اسرائیل نه تنها مشکل امنیتی اسرائیل را حل می کند، بلکه اولین گام در جهت حل مشکل توازن جمعیتی در داخل مرزهای فلسطین بین مسلمانان و اعراب مسیحی از یک سو و یهودیان از سوی دیگر خواهد بود. این اولین گامی است که در صورت موفقیت، دیر یا زود و در شرایطی مساعد، راه را برای جابجایی در کرانه باختری هموار خواهد کرد.
واضح است که شکست پروژه آوارگی اساساً بر اساس یاد و خاطره نکبت است که هنوز زنده است و نسلها به نسلها منتقل میشود و به آگاهی مردم نوار غزه و اصرار آنها بر ثابت قدم ماندن در کشور خود در برابر مرگ و گرسنگی مرتبط بوده و از طرفی با امتناع مصر و اردن و فشارهای عربی و اسلامی بر ایالات متحده برای جلوگیری از حمایت از یک فاجعه فلسطینی دیگر در نوار غزه ارتباط دارد.
در سخنان رهبران مقاومت فلسطینی که با آغاز جنگ همراهی می کردند، پنهان نبود که آنها به انفجار اوضاع در کرانه باختری و نیروهایی که به عنوان محور مقاومت در کنار آنها ایستاده بودند امید بسته بودند. به ویژه پس از گسترش مفهوم «وحدت ساحات» در زبان سیاسی خاورمیانه . البته هیچ کس تلاش نکرده است که مفهوم دقیقی از وحدت ساحات ارائه دهد، اما آنچه تا حد زیادی معلوم شده است این است که این به معنای وحدت سرنوشت بین مقاومت فلسطین و جناح های مسلح مرتبط با ایران است که همیشه مشتاق بوده اند بر خصومت خود با اسرائیل و متحدانش تاکید کرده و فلسطین را به نماد عالی نفوذ منطقه ای ایران تبدیل کرده اند.
در طول چهار هفته اول جنگ، گمانهزنیهای مختلفی درباره احتمال ورود حزبالله به جنگی همهجانبه در حمایت از متحدان این حزب در غزه و افزایش اعتبار شعارهای ایران و متحدانش در مورد موضع فلسطین مطرح شد. از همان روزهای اول جنگ، این حزب شروع به ایجاد درگیری های مسلحانه محدود در منطقه مرزی شمال اسرائیل کرده بود، چه با بمباران مواضع ارتش اسرائیل و چه با اجازه دادن به دیگر شبه نظامیان فلسطینی و لبنانی برای نفوذ به مرز و حمله به اهداف اسرائیل.
دبیرکل حزب الله اولین سخنرانی خود را در مورد جنگ روز جمعه سوم نوامبر، چهار هفته پس از آغاز جنگ ایراد کرد. این سخنرانی پس از تجزیه و تحلیل دقیق روند جنگ و بیان اینکه تصمیم آن صرفاً فلسطینی است، جهت گیری به سمت آرامش و تلاشی برای گفتن اینکه این حزب در همبستگی و حمایت از غزه در واقع وظیفه خود را انجام می دهد. نیز تهدید مبهم مبنی بر اینکه دخالت گسترده تر در جنگ مشروط به تشدید حملات اسرائیل به لبنان یا وضعیت مقاومت فلسطین در غزه و وخامت اوضاع آن است. نصرالله در بخشی دیگر از سخنان خود همچنین به حملات نیروهای حامی ایران در عراق به سایت های آمریکایی و اقدامات حوثی ها در یمن (بدون نتیجه قابل توجه) از جمله بمباران اهداف اسرائیل در ایلات اشاره کرد.
آنچه در پایان ماه اول جنگ آشکار شد این بود که اتحاد ضمنی بین تشکیلات خودگردان فلسطین و اسرائیلی ها برای محدود کردن حرکت فلسطینی ها و توقف هرگونه تلاش برای شعله ور کردن یک خیزش ملی فراگیر در کرانه باختری انجام شد. سیطره قدرت از یک سو و حملات گسترده اسرائیلی ها و موج دستگیری ها از سوی دیگر مانع از آن شد که فعالیت های همبستگی غزه در کرانه باختری فراتر از تظاهرات، حملات و حملات منزوی به پایگاه های ارتش اسرائیل افزایش یابد.
در کشورهای عربی همسایه، وضعیت چندان متفاوت نبود. سرویس های امنیتی مصر موفق شدند از هرگونه حرکت مردمی در خارج از مسجد الازهر جلوگیری کنند. در مورد اردن؛ به عنوان همبستگی استراتژیک تاریخی با فلسطین، خیابان های شهرهای اردن با تظاهرات علیه جنگ و همبستگی با غزه شعله ور شد. با این حال، نیروهای امنیتی اردن مایل بودند از هرگونه حرکت مردمی اردن به سمت منطقه مرزی که کرانه های شرقی و غربی را جدا می کند، جلوگیری کنند. در نهایت دولت اردن در تلاش برای جذب خشم مردم، سفیر خود را در تل آویو در اعتراض به ادامه جنگ غزه پس از اینکه سفیر اسرائیل در امان به دلایل امنیتی از سوی دولتش دستور ترک اردن را صادر کرد، فراخواند.
در سوریه رئیس جمهور سوریه حرفی نزد و شهرهای سوریه تحت کنترل رژیم شاهد حتی یک حرکت مردمی نبودند. گویی رژیم سوریه می خواست به رهبری اسرائیل و قدرت های غربی این پیام را بدهد که نگران جنگ نیست و مسئولیت هیچ حرکت ضد اسرائیلی در سراسر مرزهای سوریه را ندارد. البته در منطقه مرزی تنها در مناطق خارج از کنترل رژیم، به ویژه در ادلب و اطراف آن، جنبش های همبستگی با غزه سازماندهی شد.
اگر عملیات نظامی طولانی شود، هیچ کس نمی تواند مسیر آن را کنترل کند. ممکن است کنترل امنیت مرزها برای کشورهای همسایه دشوار شود، حتی اگر بخواهند از رویارویی با اسرائیلی ها اجتناب کنند، نه تنها در سوریه و لبنان، بلکه در اردن.
در هفته های اول جنگ بر کسی پوشیده نبود که کشورهای غربی، به ویژه ایالات متحده، مفهوم تهدید موجودیتی برای دولت اسرائیل را پذیرفتند و ادعاهای اسرائیل در مورد جنایت مبارزان مقاومت فلسطین علیه غیرنظامیان اسرائیلی در 7 اکتبر را پذیرفتند. رهبران غربی به رهبری جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا، یکی پس از دیگری به تل آویو هجوم آوردند تا حمایت بی قید و شرط خود را از اسرائیل اعلام کنند.
اما زبان حمایت مطلق از اسرائیل، نادیده گرفتن زمینه وقوع جنگ و چشم پوشی از بمباران نسل کشی نوار غزه، از هفته چهارم جنگ شروع به کاهش کرد و به نظر می رسید به ویژه واشنگتن، با توجه به تلفات هنگفت در میان غیرنظامیان غزه، از شیوه ای که اسرائیل با آن جنگ را هدایت می کند، احساس ناراحتی می کند. این همان چیزی است که مقامات آمریکایی را بر آن داشت تا بر رهبری اسرائیل فشار بیاورند تا اجازه ورود کمک های مصری به نوار غزه را بدهد و تعدادی از فلسطینی های مجروح را برای رسیدگی به مصر اعزام کنند. با این حال موضع آمریکا در رد درخواست آتش بس تغییر نکرده است.
آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه ایالات متحده، که به نظر می رسد به یک طرف اصلی در مدیریت بحران تبدیل شده است، از زمان شروع جنگ دو بار از خاورمیانه بازدید کرد و با نتانیاهو، دولت جنگی اسرائیل، همتایان خود (وزرای خارجه) مصر، اردن، امارات، عربستان سعودی و قطر و محمود عباس، رئیس جمهور فلسطین و وزیر امور خارجه ترکیه دیدار کرد. بلینکن در تمام دیدارهای خود اصرار داشت که درخواست برای آتش بس به منزله اقدامی انتحاری برای اسرائیل است و تا زمانی که اسرائیل احساس امنیت را به دست نیاورد، جنگ نمیتواند پایان یابد. بلینکن گفت: اکنون تنها امکان آتش بس موقت بشردوستانه برای کمک رسانی به مردم غزه و آزادی غیرنظامیان و افراد دوتابعیتی از اسرای اسرائیلی است که در دست حماس هستند. برخلاف موضع فرانسه که با رأی دادن به قطعنامه آتش بس در مجمع عمومی سازمان ملل متحد حرکت متفاوتی کرد، مواضع همه کشورهای غربی تقریباً مشابه موضع آمریکاست.
موضع رسمی غرب در تضاد کامل با مواضع روسیه و چین ظاهر شد. مقامات روسیه و چین نه تنها با مردم نوار غزه ابراز همدردی کردند، بلکه صراحتاً خواستار آتش بس و پایان جنگ چه در شورای امنیت و مجمع عمومی سازمان ملل و چه در مصاحبه های مطبوعاتی مختلف شدند. واضح است که هم مسکو و هم پکن جنگ در نوار غزه و حمایت صریح غرب از اسرائیل را فرصتی برای تأیید فراخوان خود برای ایجاد نظم جهانی چندقطبی جدید و فرصتی دیگر برای تقویت موقعیت و نفوذ خود در منطقه میدانستند.
ترکیه و ایران موضع خود را در حمایت از فلسطین و مردم آن ابراز کردند. شکی نیست که افکار عمومی فلسطین، عربی و اسلامی با توجه به وزن منطقه ای و روابط قوی ترکیه با اردوگاه غرب، امید زیادی به ترکیه داشتند. از آنجایی که موضع ترکیه کندتر از حد انتظار پیشرفت کرد، آنکارا در هفته های اول جنگ مورد انتقاد شدید قرار گرفت، از جمله از سوی بخش بزرگی از مردم ترکیه که از حزب حاکم عدالت و توسعه حمایت می کردند.
در واقع، ترکیه در کنفرانس وزرای خارجه سازمان همکاری اسلامی که در جده برگزار شد، موضع قاطعانه ای اتخاذ کرد و اختلاف نظر بر سر پیش نویس بیانیه نهایی پیشنهادی هیئت ترکیه ای باعث شد که صدور آن به کنفرانس بعدی وزیران موکول شود. با این حال، واضح بود که نه ایالات متحده و نه اسرائیل نمیخواستند راه را برای هیچ نقشی ترکیه در این بحران باز کنند. این همان چیزی است که در نهایت پس از خروج سفیر اسرائیل از آنکارا به دلایل امنیتی و اظهارات رئیس جمهور ترکیه مبنی بر توقف تماس با نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، تصمیم به خروج سفیر ترکیه از تل آویو گرفت، اما آنکارا این کار را نکرد. شاید به این دلیل که ممکن است الزامات منافع ملی خود و الزامات حمایتش از آرمان فلسطین را متعادل کند.همچنین شاید مقامات ترکیه همچنان بر این باورند که کشورشان می تواند نقشی در پایان دادن به جنگ ایفا کند.
در افکار عمومی جهان، از جمله افکار عمومی غرب، تصویری کاملاً متفاوت ظاهر شده است. پس از تردید و سردرگمی اولیه ناشی از سوگیری آشکار رسانه های غربی نسبت به روایت اسرائیل، جمعیت انبوهی در تمام شهرهای بزرگ جهان به حرکت درآمدند و خواستار آتش بس شدند و طرف اسرائیلی را مسئول شروع جنگ و فاجعه انسانی غزه دانستند.
پیش بینی مرزهای زمانی و مکانی این جنگ دشوار است. هنگامی که جنگ های چند بعدی آغاز می شود، تعدادی از عوامل رقابتی وجود دارد که می تواند افق و پایان جنگ را تعیین کند:
در چارچوب حکومت غزه بدون حماس، ایده هایی در مورد تشکیل یک نیروی امنیتی از کشورهای همسایه منطقه وجود دارد که امنیت نوار را در طول یک مرحله انتقالی حفظ خواهد کرد که منجر به تشکیل کشور فلسطین و شاید شامل بازگشت آوارگان شود. حداقل در ظاهر، ایالات متحده که مهمترین حرف را در جریان بحران دارد، به نظر می رسد مایل به بحث در مورد این تصورات است. با این حال، این تصورات مبتنی بر این ارزیابی است که اسرائیل در شکست حماس موفق خواهد شد، اما در تجارب مشابه از نبردهای نابرابر مانند افغانستان، ویتنام و الجزایر در طول جنگ آزادیبخش، جنبشهای مقاومت پیروز شدند و مخالفان را مجبور به عقب نشینی کردند. لذا این احتمال را نمی توان رد کرد که حماس پابرجا بماند و مشروعیت خود را حفظ کند.
در سمت اسرائیل، همه ایدههای پس از جنگ مبتنی بر پیش فرض موفقیت در دستیابی به اهداف اسرائیل است. به نظر نمی رسد این بر اساس تخمین هایی باشد که نیروهای اسرائیلی به جنگ برای مدت طولانی ادامه خواهند داد و ده ها و شاید صدها هزار نفر از مردم غزه را نابود خواهند کرد. نشانههای فزایندهای وجود دارد مبنی بر اینکه دولت اسرائیل همچنان بر جابجایی جزئی یا کامل مردم نوار غزه و بازگشت ارتش اسرائیل به کنترل مستقیم نوار غزه، چه با الحاق رسمی آن به اسرائیل اصرار دارد. حتی اگر پروژه جابجایی به نتیجه نرسد، اسرائیلیها میخواهند نقش امنیتی در نوار غزه، مشابه نقشی که در کرانه باختری ایفا میکنند، حفظ کنند.
در سطح وسیعتر منطقهای و بینالمللی، و علیرغم محدوده جغرافیایی محدودی که جنگ بر سر آن در حال وقوع است، این قسمت از درگیری بر سر فلسطین، فارغ از ماهیت پایان آن، باید تأثیر بیشتری نسبت به جنگهای 1948 و 1967 داشته باشد.
آنچه مسلم است این است که رژیمهای عربی متحد غرب با چالشهایی مواجه خواهند شد که سختتر و پیچیدهتر از چالشهایی هستند که در سالهای کوتاه بهار عربی با آن مواجه بودند. مواضع این کشورها بین کشورهایی که اسرائیل را مسئول کامل تجاوز می دانند، متفاوت است. برخی با فراخواندن سفیران خود، مانند اردن و بحرین، و کشورهایی که تلاش های عادی سازی را به تعویق انداختند (مانند عربستان سعودی) از اسرائیل فاصله گرفتند. در پس همه این ها، نفوذ فرهنگی-فکری و سیاسی غرب در سال های آینده شاهد کاهش چشمگیر خواهد بود. در مجموع اگر یک برنده اصلی از این جنگ وجود داشته باشد، چین و روسیه باید در خط مقدم برندگان باشند.[1]
[1] منبع عربی:
https://studies.aljazeera.net/ar/article/5781