در آستانه ۳۰۰ امین روز از جنگ طوفان الاقصی، بنیامین نتانیاهو در سفری تبلیغاتی- امنیتی، روز سهشنبه ۲۳ ژوئیه فلسطین اشغالی را به مقصد آمریکا ترک کرد. در جریان این سفر مهم نخست وزیر رژیم با مایک جانسون، جو بایدن، کاملا هریس و در نهایت دونالد ترامپ دیدار و گفتگو کرد. نقطه اوج سفر رئیس حزب لیکود به واشنگتن را میتوان چهارمین سخنرانی وی در کنگره آمریکا دانست. در جریان سخنرانی وی به موضوعاتی همچون تهدید ایران و محور مقاومت، لزوم تداوم کمکهای تسلیحاتی آمریکا از اسرائیل، رد اتهامات دیوان بینالمللی دادگستری، محکومیت معترضان به سیاست تداوم جنگ در غزه و در نهایت ایده ایجاد ائتلاف منطقه علیه ایران با محوریت اسرائیل، آمریکا و کشورهای عرب سنی پرداخت. نتانیاهو اسم این پیمان جدید را «اتحاد ابراهیم» نامید که هسته مرکزی آن ایجاد موازنه در برابر محور مقاومت است. در ادامه این یادداشت سعی خواهیم کرد تا نگاهی به واکاوی علل مطرح شده ایده «اتحاد ابراهیم» بپردازیم.
طی هفت دهه اخیر رژیم صهیونیستی به دلیل تکیه بر توان نظامی و کمکهای خارجی صرفا توانسته موقعیت نظامی- امنیتی شکننده خود در منطقه شرق مدیترانه را حفظ نماید و از نظر ارتباطات تاریخی هیچگونه پیوندی با کشورهای خاورمیانه عربی ندارد. فقدان «عمق راهبردی» در منطقه غرب آسیا سبب شد تا در همان سالهای ابتدای عمر رژیم صهیونیستی بن گورین و الیاهو ساسون از «دکترین پیرامونی» با محوریت ایران، ترکیه و اتیوپی رونمایی کنند. در این استراتژی یهودیان صهیونیست برای جبران محاصره توسط کشورهای عربی مسیر ائتلاف با کشورهای غیر عرب خاورمیانه را انتخاب کردند. تا پیش از وقوع انقلاب اسلامی ایران کشورهای عربی در جنگهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ شکستهای سختی از ماشین جنگی رژیم و متحدان غربی آن دریافت کرده بودند و تصمیم گرفتند روشهای دیگری برای مواجه با این پدیده خطرناک پیدا کنند.
گروه نخست کشورهایی همچون مصر (۱۹۷۹) و اردن (۱۹۹۱) بودند که تصمیم گرفتند به جای گزینه تداوم جنگ با تلآویو، به سمت نوعی «صلح سرد» حرکت نمایند. پایه اصلی این توافقات براساس تعاملات سیاسی- امنیتی گذاشته شده بود و اساسا توجه به ارتباطات اقتصادی یا مردمی در اولویت آنها قرار نداشت. دسته دوم کشورهای وفادار به ایده ناسیونالیسم عربی تحت عنوان جدید حزب بعث بود که رژیم صهیونیستی یکی از دشمنهای اصلی جهان عرب آن را تعریف میکرد. سوریه و عراق پس از تضعیف ایدئولوژی ناصریسم در صدر این جریان قرار داشتند و از کمکهای مالی شیخنشینهای شورای همکاری خلیج فارس بهره مند میشدند. پس از جنگهای اول- دوم خلیج فارس و سقوط بغداد به دست نیروهای آمریکایی، منطقه وارد نوعی دوران فترت شد. در دوران جدید جمهوری اسلامی ایران و گروههای اسلامگرا تصمیم گرفتند تا تحت عنوان «محور مقاومت» فصل جدیدی از مبارزه با رژیم صهیونیستی و نیروهای خارجی در منطقه غرب آسیا آغاز نمایند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و صدور پیام انقلاب ایران به سراسر جهان، جنبشهای اسلامی و نهضتهای آزادی بخش تکیه گاه جدیدی برای حمایت، تجهیز و آموزش در برابر نیروهای استعماری یافتند. یکی از مولودهای این اتحاد جدید، شکل گیری جنبش مقاومت اسلامی در جنوب لبنان و اخراج اشغالگران از سرزمینهای شمالی بود. پس از سقوط صدام، شیعیان عراق این فرصت را پس از سالها سرکوب و خفقان به دست آوردند تا در ساختارهای سیاسی- نظامی کشورشان حضور پررنگتری پیدا کرده و خواستار مقابله با جریان ارتجاع در منطقه شوند. خیزشهای مردمی مشابه در کشورهایی همچون بحرین، سوریه، مصر، سودان، یمن و تونس نیز اتفاق افتاد. شکل گیری این محور جدید سبب شد تا ملک عبدالله دوم پادشاه اردن از خطر شکل گیری «هلال شیعی» در منطقه غرب آسیا و لزوم مقابله با آن سخن بگوید. حکومتهای محافظه کار سنی که با تکیه بر کمکهای آمریکا در دوران جنگ سرد توانسته بودند بقای خود را تضمین نمایند، حال در وضعیت سقوط و تهدید وجودی قرار داشتند. امواج «بیداری اسلامی» و کنار رفتن رهبرانی همچون حسنی مبارک، بن علی یا معمر قذافی نشان دهنده تضعیف حکومتهای اقتدارگرا و میل مردم به سمت حکومتهای دموکراتیک و اسلامی بود.
درک تهدید مشترک از سوی بلوک محافظهکار سنی و رژیم صهیونیستی سبب شد تا به تدریج واشنگتن زمینه ارتباط پنهانی میان این محور فراهم آورد. براساس اسناد منتشر شده در «ویکی لیکس» قطر، امارات، عمان و مراکش جز نخستین کشورهای اسلامی هستند که برخلاف شعارهای رسمی و اراده مردم خود تصمیم گرفتند تا اقدام به برقراری ارتباط پنهانی با سران رژیم صهیونیستی کنند. حاصل این اتحاد نوپدید شکل گیری ائتلاف عبری- عربی علیه ایران و اعضای محور مقاومت بود. به عنوان مثال در جریان مذاکرات اتمی سال ۲۰۱۵، لابی رژیم صهیونیستی و کشورهای عربی با هماهنگی یکدیگر علیه توافق برجام اقدام میکردند. چنین همکاریهای مشترکی در پروندههای سوریه، لبنان و یمن نیز به چشم میخورد. دیگر تمام تحلیلگران حوزه غرب آسیا از ائتلاف محور محافظه کار سنی با رژیم صهیونیستی جهت مقاومت با محور اخوانی و شبکه مقاومت اطلاع داشتند.
در دوران ریاست جمهوری ترامپ، ابتدا کاخ سفید با محوریت جرارد کوشنر قصد داشت تا «معامله قرن» را به عنوان محور حل مسئله فلسطین و عادی سازی رسمی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی قرار دهد، اما مخالفت گروههای فلسطینی سبب شد تا در روزهای پایانی سال ۲۰۲۰، واشنگتن محل ملاقات رهبران امارات، بحرین و رژیم صهیونیستی برای امضای «پیمان ابراهیم» باشد. در صلح جدید کشورهای محافطهکار سنی اقدام به آشکارسازی روابط با تلآویو میکردند، بیآنکه امتیازی در پرونده فلسطین به دست آورده باشند. به فاصله اندکی کشورهای مراکش و سودان نیز به این توافق پیوستند. در این توافق برخلاف صلح صهیونیستها با مصر و اردن، عمده تمرکز بر تعریف همکاریهای اقتصادی و ارتباطات مردمی بود. البته این تغییر اولویت به معنای کم رنگ شدن همکاریهای نظامی- امنیتی نبود.
با آغاز دوران ریاست جمهوری جو بایدن، بیش از پیش زمزمه عادی سازی روابط ریاض- تلآویو با میانجیگری دموکراتها در صدر اولویتها قرار گرفت. بسیاری از کارشناسان معتقدند تحقق این امر موجب شکسته شدن تابو برقراری ارتباط با رژیم اشغالگر قدس و ادغام آن در منطقه غرب آسیا خواهد شد. جنگ طوفان الاقصی سبب به عقب افتادن این توافق شد، اما سخنرانی نتانیاهو در کنگره نشان داد که همچنان این پرونده بر روی میز است و صهیونیستها امیدوارند تا پس از اعلام آتشبس و پایان جنگ به سمت ایجاد ائتلاف منطقهای علیه محور مقاومت گام بردارند. تحولات پیشرو نشان خواهد داد که این توافق چه زمانی به سرانجام خواهد رسید و آیا کشورهای عربی تمایل به تقابل با ایران و متحدان آن دارند یا خیر؟