
نویسنده: دکتر بهرام زاهدی
اکنون مجموعهای ازمعادلات چند وجهی پیچیده در کل مناطق آسیای غربی و جنوبی و مرکزی به ویژه در کشورهای پاکستان و افغانستان به چشم میخورد، معادلاتی که از یکسو متأثر از رقابتهای بین المللی است و از سوی دیگر بر فرآیندهای مختلف جهانی -حتی بر فراز و فرود قدرتهای موسوم به هژمون- اثرگذار است. در میان این پیچیدگیها و آشفتگیها، اما میتوان راهی روشن از سیاست طی شده جمهوری اسلامی ایران در سالهای سخت گذشته و نیز افقی روشن رو به آینده را مشاهده کرد.
اگر بخواهیم ابتدا نظری به راه طی شده بیاندازیم باید حداقل به سالهای آغازین هزاره سوم میلادی نگاهی بیفکنیم که در آن سالها ایالات متحده امریکا دو همسایه شرقی و غربیِ ایران یعنی افغانستان و عراق را اشغال کرده بود و به این طریق صدها هزار نیروی نظامی خود را در دو طرف ایران انباشته ساخته بود. در آن زمان پایگاههای بزرگ نظامی در ازبکستان، قرقیزستان، پاکستان و ... نیز در اختیار امریکاییها بود و البته پایگاههای ناتو و امریکا در ترکیه، عربستان، بحرین، قطر و ... را نیز باید به این همه اضافه کرد. چنین بود که در گرداگرد جمهوری اسلامی ایران، حدود یک میلیون نظامی پیمان آتلانتیک شمالی یا همان ناتو حضور داشتند و در نوعی حالت شبیه محاصره رؤسای جمهور مختلف امریکا به ویژه جرج بوش و اوباما با گفتن عبارت «همه گزینهها بر روی میز است» به تهدید نظامی ایران میپرداختند. فشارهای اقتصادی و روانی آمریکا علیه مردم ایران نیز سیر روزافزون خود را سپری میکرد و عدهای هم در داخل بر کوس ترس و تسلیم و سازش مینواختند.
با وجود شرایط یادشده، این رهبر انقلاب بود که مرعوب فضای پرغبار و وهم آلود زمانه نشد و به مرور با اعلام و اتخاذ سه راهبرد «اخراج اشغالگران امریکایی از منطقه»، «راهبرد نگاه به شرق» و «راهبرد سیاست همسایگی» فضا را به کلی عوض کرد و اکنون اولا تعداد نیروهای اشغالگر آمریکایی در منطقه کاهش بسیار چشمگیر داشته است، ثانیا روابط ایران-چین-روسیه و دیگر قدرتهای غربی روابطی مناسب و حتی راهبردی است و ثالثا مناسبات میان ایران و همسایگان خصوصا همسایگان شرقی خوب و متناسب با سیاستهای کلان بین المللی جمهوری اسلامی ایران است.
خوشبختانه روابط بیرون از کنترل ایران مثلا روابط سه گانه چین-پاکستان-افغانستان نیز روند رو به بهبودی را طی میکند و انگیزه چین برای گسترش «یک کمربند-یک جاده» و CPEC موتور محرکهای برای نقش آفرینی روزافزون چین در ایجاد صلح و سازش در محیط همسایگی ایران شده است و بدون شک این امر میتواند در صورت تدبیر صحیح، حلقات زنجیره مد نظر ایران را -که تنها سیاسی و اقتصادی نیست بلکه در افقی وسیعتر و در معنایی عمیق تر، تمدنی و آرمانی است- تکمیل کند.
در نقطه مقابل میتوان به اهداف و منافع آمریکا و متحدینش به ویژه رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای جنوبی خلیج فارس و نیز هند در این محیط جغرافیایی اشاره کرد که کریدور IMEC و نیز محصور کردن چین از طریق QUAD (شامل آمریکا، هند، استرالیا و ژاپن) را در ستور کار خود قرار دادهاند و تضاد همه جانبهای را نسبت به محورهای گفته شده در بند پیشین مشاهده میکنند.
اما اکنون در این میان، سفر دورهای نخست وزیر پاکستان به همراه فرماندهی ارتش آن کشور به ایران، ترکیه، جمهوری آذربایجان و تاجیکستان نیز صورت پذیرفته است و میتواند حاوی پیامی مهم و نیز فرصتی مهم باشد، خصوصا بعد از نشست سه جانبه وزرای خارجه چین-پاکستان-افغانستان در پکن. به نظر میرسد از مجموع این تحولات و رفت و آمدها میتوان این پیام را برداشت کرد که علی رغم میل ایالات متحده و رژیم صهیونیستی و حتی به نوعی علی رغم میل دولت هند نوعی از ارتباطات گسترده دوستانه در سطح قاره آسیا در حال شکل گیری است که مبتنی بر اشتراکات و احترام متقابل بوده و توانایی ایجاد ائتلاف و تغییر مثبت به نفع دو تمدن بزرگ اسلامی و کنفسیوسی را در سطح جهان داراست. ائتلاف و تغییری که زمانی (۱۹۹۳ م) ساموئل هانتینگتون -صاحب نظریه برخورد تمدنها- آن را مهمترین خطر برای تمدن غرب و هژمونی آن خوانده بود.
اکنون مشخصا در خصوص سفر نخست وزیر پاکستان به ایران نیز باید گفت که این سفر نویدبخش تعمیق و گسترش روابط دو جانبه و چندجانبه ناظر به اهداف بزرگ گفته شده در سطور پیشین است، خصوصا با توجه به وقایع هفتههای اخیر و جنگ میان هند و پاکستان که ممکن بود شرایط آسیای جنوبی و حتی کل قاره آسیا را دچار تلاطمی وحشتناک کند. در این جنگ چند روزه پاکستان توانست با تجهیزات عمدتا چینی خود، توانایی نظامی بالایی در برابر هند و تجهیزات اسرائیلی و فرانسوی و ... آن نشان دهد و همین نوعی توازن را در بین دو قدرت اتمی شبه قاره برقرار ساخت. همچنین پاکستان بیش از پیش متوجه شد که بایستی سیاست دوستی و همکاری با همسایگان مستقیم و غیر مستقیم خود (طبیعتا به غیر از هند)، خصوصا با کشورهای مسلمان را افزایش دهد. این توجه و درس روزهای اخیر در همین زمان کوتاه به نوبه و اندازه خود منجر به کاهش تنش بین پاکستان و افغانستان شده است.
در سطح داخل پاکستان نیز شاهد نوعی همبستگی بالاتر مردم-ارتش-دولت و تلاش برای نزدیکی بیشتر شیعه و سنی هستیم و مراسم شهید خردسال پاراچناری (به نام إرتضی طوری) که با حضور بلندمرتبهترین فرماندهان ارتش صورت گرفت نویدبخش مناسبات بهتر و پایدارتر داخلی در آینده پاکستان است.
در مورد ایران نیز باید گفت که هرچند ایران همواره تلاش کرده است در تنش میان هند و پاکستان موضع میانجیگرانه داشته باشد، اما نهایتا پیوندهای تمدنی (که شاید شخصیت اقبال لاهوری مظهر این پیوندها باشد) و نگاه مشترک اسلامی و انسانی به مسائلی مانند کشمیر و فلسطین (مصرّح در کلام مقام معظم رهبری) پیوندهای محکمی میان دو کشور ایران و پاکستان برقرار کرده است که نیازمند توجه بیشتر و تحکیم دوستیها و برادری هاست. مباحثی مانند توسعه خط لوله گاز ایران و پاکستان و همچنین توسعه بندرهای چابهار و گوادر به نحوی که مکمل یکدیگر باشند و نه رقبای غیر سازنده یکدیگر.
به نظر میرسد که اکنون سیاستمدارن و نظامیان پاکستان بیش از گذشته به این موضوعات اهتمام بورزند. نباید از یاد برد که در سفر اخیر هیأت پاکستانی به ایران و دیگر کشورهای منطقه، سید عاصم منیر، فرمانده ارتش پاکستان نیز در این سفر همراه شهباز شریف حضور دارد و بی شک حضور او مباحثی پیرامون موضوعات امنیتی را پیش خواهد آورد. این مباحث میتواند شامل همکاریهای مشترک و رفع دغدغههای دو کشور در ارتباط با فعالیت گروههای تجزیه طلب در مناطق مرزی استان سیستان و بلوچستان ایران و بلوچستان پاکستان باشد، منطقهای که بدون شک دشمنان مردم منطقه خصوصا رژیم صهیونیستی میکوشند در آن آشوب و بلوا به پا کنند، اما یقینا صلاح ایران و پاکستان و افغانستان و چین و حتی خیلی از کشورهای اسلامی در آرامش این منطقه و افزایش روابط میان این کشورهاست و نبایستی توان ملتها و دولتهای منطقه به جای مبارزه با دشمنانی نظیر رژیم صهیونیستی و حامیان و متحدان آن رژیم، صرف نزاعها و اختلافات کم اهمیت شود.