با انتخاب مجدد دونالد ترامپ به عنوان رئیسجمهور ایالات متحده، جهان بار دیگر با سیاست خارجی نامنظم و غیرقابل پیشبینی او روبهرو میشود. ترامپ در انتخابات 2024 میلادی موفقیتی شخصی به دست آورد که همه ایالتهای چرخشی را شامل میشود و سهم آرای خود را تقریباً در همه جا بهبود بخشید. برخلاف پیروزی خود در 2016 میلادی، او اکثریت مطلق آرای مردم را به دست آورد و حزب جمهوریخواه را به کسب اکثریتی فراتر از انتظارات در سنا هدایت کرد. این رویداد بیش از امری تدریجی، نشاندهنده ورود به دورهای جدید در سیاست آمریکا است.
در نخستین دوره ریاست جمهوری ترامپ، آمریکا رویکردهای اساسی را در قبال مسائل بینالمللی تغییر داد که تأثیرات گستردهای بر روابط جهانی داشت. خروج از پیمان نامهها و سازمانهای بین المللی همانند توافق نامه آب و هوایی پاریس، برجام و غیره در دوره اول ترامپ بهرغم مخالفت بخشهایی از بدنه هیئت حاکمه ایالات متحده انجام شد. در دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ با توجه به خالص شدگی و یکدست شدگی نظام حاکم در ایالات متحده و با توجه به اینکه ریاست جمهوری و مجلس سنا و مجلس کنگره همگی توسط جمهوری خواهان تسخیر شده است. به نظر میرسد که خروج از پیمان نامهها و سازمانهای بین المللی راحتتر و محتملتر خواهد بود و نتیجتاً حتی تضعیف برخی پیمان نامهها همانند ناتو و پیمان نامه همکاریهای دفاعی کره جنوبی و ژاپن و غیره بسیار محتملتر و ممکنتر از گذشته خواهد بود.
اجرای سیاست موسوم به اول آمریکا ترامپ با پنج رویکرد کلی، اتحادهای بی هزینه با متحدین سنتی ایالات متحده همانند ناتو و کره جنوبی و متحدان نو ظهور ایالات متحده همانند عربستان سعودی، حمایت گرایی ملی با کشورهایی همانند چین و مکزیک که نه دوست ایالات متحده هستند و نه دشمن آن، رویکرد صلح قدرت مآبانه با کشورهایی که دارای تعارض منافع با آمریکا هستند همانند ایران و روسیه، رویکرد تحریک و پاسخ (تشنج آفرینی برای تشنج زدایی) در برابر کشوری که با ایالات متحده دچار چالش اساسی است همانند کره شمالی و نهایتاً رویکرد رویارویی نظامی با دولتهایی که بر اساس منافع ایالات متحده نیازمند است تا تغییر رفتار اساسی داشته باشند همانند افغانستان و عراق و سوریه و غیره انجام میگیرد.
ترامپ را به صورت کلی میتوان منتقد سیاست خارجی همه روسای جمهور قبل از خود دانست که بیشتر از اینکه رویه ایجابی داشته باشد به صورت سلبی به دنبال بر هم زدن همه توافقات و نظم موجود است. بنابراین پیش بینی میشود که ترامپ به مانند چهار سال اول ریاست جمهوری خود، ایالات متحده را بیش از پیش به سمت ورطه سقوط و اضمحلال به پیش ببرد و نقش بین المللی ایالات متحده را به صورت محسوسی تضعیف کند.
همچنین به نظر میرسد که دوره دوم ترامپ همراه با چالشهای تازهای برای او باشد؛ از جمله مواجهه با دو جنگ در غرب آسیا و اوکراین. او در کارزار انتخاباتی خود وعدههایی برای اجرای سیاستهای جدیدی داد که بر اصل عدم مداخله و حمایت از تولید داخلی یا به تعبیر خودش «اول آمریکا» مبتنی بودند. در ادامه بخشهایی از سیاست خارجی محتمل دونالد ترامپ به اختصار بیان خواهد شد:
رویکرد ترامپ به متحدان سنتی آمریکا
ترامپ تمایل دارد با رهبران قدرتمند و خودکامهای مانند ولادیمیر پوتین و کیم جونگ اون روابط نزدیکی برقرار کند. این رویکرد باعث نگرانی متحدان سنتی آمریکا در ناتو و ائتلافهای بینالمللی دیگر شده است. او بارها از کشورهای عضو ناتو خواسته تا سهم بیشتری از هزینههای نظامی را بر عهده بگیرند و تهدید کرده که در صورت عدم همکاری، حمایت آمریکا را کاهش دهد. کاهش تعهدات واشنگتن برای دفاع از اروپا، همراه با احتمال پایان ناگوار جنگ اوکراین، ستونهای امنیتی و نظامی اتحادیه اروپا را به لرزه درمیآورد. از اینرو، رویکرد او نسبت به اروپا بهعنوان یک رقیب تجاری دیده میشود نه یک متحد استراتژیک؛ در واقع از نگاه ترامپ همه بازیگران نظام بین الملل در حال رقابت با ایالات متحده هستند و میخواهند تا هژمونی آمریکا را به چالش بکشند. بنابراین، پیروزی مجدد او برای اروپایی که نگران تغییرات وضعیت در اوکراین و تلاش برای تقویت ناتو و روابط فراآتلانتیکی است، رویدادی مخاطرهآمیز خواهد بود.
از سوی دیگر با توجه به سیاست موسوم به اول آمریکایی که دونالد ترامپ معتقد به آن است یکجانبه گرایی را در سیاست خارجی آمریکا توسعه خواهد داد. طبق این مدل سیاسی منافع ملی ایالات متحده آمریکا در صدر اولویتهای ترامپ مورد تاکید خواهد بود. بر همین اساس ترامپ معتقد است که باید از اتحادهای با هزینه بیرون رفته و سپس با انجام سیاستهایی، هزینههای به حرکت در آوردن چرخ اقتصادی نظام بین الملل را از روی دوش آمریکا برداشته و کاری کند که بحرانهای منطقهای و بین المللی بدون هزینه دادن هژمونی آمریکا حل و فصل شود. در نتیجه به نظر ترامپ بهتر است تا وظایف بین المللی ایالات متحده کاهش پیدا کند و در نتیجه در بیشتر موارد مربوط به نظام بین الملل تلاش دارد تا ایالات متحده را مصون از هزینه پردازی قرار دهد. مشخصاً با این سیاست است که اروپا به عنوان متحد سنتی ایالات متحده و برخی متحدین تازه ایالات متحده همانند عریستان سعودی در زمان زمامداری دونالد ترامپ به حاشیه کشیده شده و پیش بینی میشود که دیگر به مانند سابق مورد حمایت ایالات متحده نباشند و برای جلب حمایت آمریکا نیازمند پرداخت هزینههای گزافی باشند.
مسائل غرب آسیا
در دوره اول ریاست جمهوری ترامپ، او حمایت بیچون و چرا از اسرائیل نشان داد و با انتقال سفارت آمریکا به اورشلیم، به تنشهای منطقه دامن زد. با توجه به روند قبلی، احتمالاً در صورت ادامه کار، این حمایت پابرجا میماند و سیاستهای سختگیرانهتری علیه ایران و مقاومت در منطقه اتخاذ میشود. دولت دوم ترامپ احتمالاً با شرایطی پرمخاطره در غرب آسیا روبهرو خواهد شد. او در طول کمپین انتخاباتی خود حمایت قاطع از رژیم اسرائیل را اعلام کرد، اما وعده داد که در صورت انتخاب، صلح را به خاورمیانه بازگرداند. پیشتر در دسامبر ۲۰۱۷ نیز ترامپ قدس را بهعنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخته بود و وزارت خارجه آمریکا را ملزم کرد که سفارت را از تلآویو به قدس منتقل کند. بنابراین نزدیکی ترامپ با اسرائیل ادامه خواهد داشت و طرحهای او برای خاتمه جنگ به نفع اسرائیل خواهد بود. او بر نتانیاهو فشار بیشتری وارد کرده و دست او را برای اقدامات علیه جبهه مقاومت بازتر میکند. البته با توجه به اینکه ترامپ به دنبال اجرای سیاست حمایت گرایی داخلی است تلاش خواهد کرد تا هزینههای حمایت از اسرائیل را از نتانیاهو گرفته و هزینههای ادامه جنگ را دیگر بر ایالات متحده تحمیل نکند. به نظر میرسد که ترامپ تلاش خواهد کرد تا در راستای سیاست انزواگرایی که در چهار سال اول ریاست جمهوری خود داشت، بحرانهای بینالمللی را با متحدین نیابتی خود مدیریت کند بنابراین در بحران جنگ غزه با کاهش نفوذ آمریکا در اسرائیل و جنگ تلاش خواهد کرد تا این بحران به دست خود رژیم صهیونیستی حل و فصل شود. همچنین ترامپ تلاش خواهد کرد تا با تحت فشار قرار دادن جبهه مقاومت و با انجام بازی رسانهای و سیاسی و تبلیغاتی، توافق نامه آتش بس و صلحی که همراه با امتیازات بسیار زیاد برای اسرائیل باشد را اجرایی کند.
در زمینه روابط با کشورهای خلیج فارس، ترامپ در دوره اول ریاست جمهوری خود نشان داد که رابطه کاری خوبی با آنها داشته است. کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، مانند امارات، عربستان سعودی و دیگران، از نظر اقتصادی و امنیتی به آمریکا وابستهاند، که شامل اتصال ارزهایشان به دلار و روابط استراتژیک بلندمدتشان به نظام سرمایه داری آمریکا میشود. بنابراین، رابطه گرم با ریاض و تلاش برای دستیابی به توافقهایی مشابه توافق ابراهیم از اولویتهای او خواهد بود. البته در این مسیر با مانعی همانند توافقات ابتکاری ایران و عربستان که با میانجی گری پکن رخ داده است رو به رو خواهد شد. بنابراین ادامه برقراری روابط خوب و با منفعت با کشورهای حوزه خلیج فارس و عربستان سعودی نیازمند دادن امتیازات بیشتر به این کشورها و همچنین راضی کردن چین و ایران به عنوان دولتهای همکار این کشورها خواهد بود.
در خصوص ایران، انتظار میرود ترامپ سیاست انزوای تهران را ادامه دهد تا فعالیتهای ایران را محدود کند. او همچنین حمایت از اسرائیل و کشورهای خلیجی را برای مهار نفوذ ایران افزایش خواهد داد. با حضور شخصیتهایی مانند برایان هوک در تیم انتقال قدرت و احتمال ورود افراد دیگری مثل ریچارد گرنل و مایک پمپئو، سیاست فشار حداکثری بر ایران احتمالاً تداوم خواهد داشت. از سوی دیگر ترامپ بسیار علاقه مند است تا پرونده هستهای ایران را به روشی که خود میپسندد مورد حل و فصل قرار دهد. انتقادات از نحوه خروج ایالات متحده از توافق نامه برجام همچنان وجود دارد و شماری از تحلیل گران آمریکایی اعتقاد دارند که با خروج یک طرفه ترامپ از برجام که حاصل مذاکرات فشرده چنیدن ساله دستگاه دیپلماسی باراک اوباما بود، شرایط برای مدیریت صنعت هستهای ایران بدتر از قبل شده است و بنابراین ترامپ مقصر اصلی توسعه صنعت هستهای ایران و احیاناً دستیابی به سلاح هستهای برآورد میشود. ترامپ با توجه به این نکته احتمالاً با دادن برخی امتیازات به دنبال رسیدن به توافقی در رابطه با صنعت هستهای ایران باشد اما مشخصاً افزایش فشار بر روی تهران برای گرفتن امتیازات بیشتر در حوزه هستهای و فرا هستهای هم ممکن و محتمل میباشد.
مسائل چین
در موضوع چین، بازگشت ترامپ ممکن است منجر به اعمال تعرفه ۶۰ درصدی بر کالاهای چینی شود که ضربهای جدی به اقتصاد این کشور محسوب میشود. بانک مک کواری پیشبینی کرده که چنین تعرفههایی ممکن است رشد اقتصادی چین را تا دو درصد کاهش دهند. با این حال، برخی معتقدند که سیاست «اول آمریکا» ترامپ ممکن است برای پکن فرصتهایی ایجاد کند. نگرانی پکن از سیاستهای پیشبینیناپذیر ترامپ همچنان وجود دارد، اما این چالشها ممکن است روابط اقتصادی بین چین و اروپا را تقویت کنند. علاوه بر این، کمعلاقگی ترامپ به حمایت از تایوان ممکن است فرصتی برای پکن باشد تا در مسائل مربوط به این جزیره فشار بیشتری بر واشنگتن وارد کند.
از سوی دیگر فشار اقتصادی و سیاسی و به انزوا کشیدن تهران و مسکو و کشورهایی که با آمریکا همکاری چندانی ندارند ناگزیر باعث خواهد شد که این کشورها به دامن چین افتاده و روابط بهتری با پکن برقرار کنند. گفتنی است بر اساس این مدل به نظر میرسد که در دهه بیست میلادی قرن حاضر شاهد رقابتهای منطقهای چین و آمریکا تقریباً مشابه دوران جنگ سرد و رقابت شوروی و آمریکا خواهیم بود. با این تفاوت که در این رقابت چین نه به عنوان یک طرف منازعه که مایل به انجام چنین کاری باشد بلکه به عنوان بخشی که محکوم به انجام آن است و همچنین با این تفاوت که در این رقابت دو بلوک قدرت، قدرتهای منطقهای بسیار تأثیر گذار بوده و نهایتاً ایالات متحده را به سمتی پیش خواهد برد که مجبور گردد تا برای بازگرداندن قدرت و هژمونی از دست رفته خود، دست از تحریم و فشار اقتصادی و سیاسی کشیده و مجبور گردد که همکاریهای بین المللی خود را بیشتر از قبل کند.
چالشهای آینده
با وجود بحرانهای جاری مانند اوکراین و تایوان، ترامپ وعده داده که با رویکردی سریع و قاطع به این مسائل پایان دهد. او ادعا کرده که میتواند جنگ اوکراین را در کمتر از ۲۴ ساعت پایان دهد، اما جزئیات دقیقی ارائه نکرده است. ادعاهای او نگرانیهایی میان تحلیلگران برانگیخته که معتقدند چنین رویکردی ممکن است تنشها را افزایش داده و بیثباتی بیشتری ایجاد کند. در نهایت، سیاست خارجی ترامپ با عدم قطعیت همراه خواهد بود که در کوتاهمدت ممکن است موفقیتهایی به ارمغان بیاورد، اما میتواند به تضعیف موقعیت آمریکا در صحنه بینالمللی منجر شود. همچنین از سوی دیگر دو حادثه سوء قصد به جان ترامپ که در دوران تبلیغات انتخاباتی او اتفاق افتاد نشان دهنده افزایش رادیکالیسم اجتماعی و نفرت پراکنی فزاینده ترامپ در سطح داخلی و خارجی است. به نظر میرسد که ترامپ نه تنها با چالشهای فرا سرزمینی در اقصی نقاط دنیا رو به رو خواهد بود بلکه در داخل نیز با توجه به اعتقادات و رویکردهایی که اتخاذ کرده است باید همچنان منتظر اتفاقات و رخدادهای غیر قابل پیش بینی و چالشهای اساسی باشد.