
نویسنده: سامان سفالگر
طنینسنتر؛ تاکنون پنج دور مذاکرات هستهای غیرمستقیم میان ایران و آمریکا برگزار شده و در همین بحبوحه، طرف آمریکایی ابتکارهای مختلفی را بهعنوان راهحل به طرف ایرانی پیشنهاد داده است. بهعنوان مثال، آمریکاییها از ضرورت ایجاد یک کنسرسیوم هستهای یا اجرای پروژهای نظیر آنچه در مورد پرونده هستهای لیبی شاهد بودیم، صحبت کردهاند. ابتکارهایی که همگی از سوی ایران رد شده و از اساس مغایر با منافع ملی کشورمان معرفی شدهاند.
با این حال، بهتازگی شاهد طرح یک گزاره عجیب از سوی دولت ترامپ با محوریت پرونده هستهای ایران بودهایم. ماجرا از این قرار است که دولت آمریکا اعلام کرده که حاضر است حق غنیسازی ایران را در ازای توقف غنیسازی از سوی کشورمان بهرسمیت بشناسد! گزارهای که شبیه به این است که به یک فرد بگویند بمیر تا حق زندگی تو را بهرسمیت بشناسیم! بیراه نیست اگر این ایده را عجیبترین پیشنهاد طرف آمریکایی در بحبوحه مذاکرات هستهای با ایران معرفی کنیم. گزارهای که ماهیت کاملاً غیرمنطقی دارد و البته که مقامهای ارشد کشورمان نیز قویاً آن را رد کردهاند.
این پیشنهاد از نظر ظاهری «مثبت» جلوه میکند، اما در عمل، غیرمنطقی، غیراخلاقی و برخلاف حقوق تثبیتشده ایران در چارچوب معاهدات بینالمللی است. زیرا اصل موضوع، بهرسمیت شناختن حقی است که پیشاپیش و بیقید و شرط، در معاهده NPT برای ایران و همه کشورهای عضو محفوظ دانسته شده است. حقی که نمیتوان آن را مشروط به توقف همان فعالیت کرد!
بر اساس ماده چهارم پیمان عدم اشاعه سلاحهای هستهای (NPT)، همه کشورهای عضو حق دارند از انرژی صلحآمیز هستهای از جمله غنیسازی اورانیوم برای اهداف غیرنظامی بهرهمند شوند. ایران، بهعنوان یکی از امضاکنندگان اصلی این پیمان، دهها بار توسط آژانس بینالمللی انرژی اتمی مورد بازرسی قرار گرفته و در تمامی گزارشهای فنی آژانس تا پیش از خروج آمریکا از برجام در سال ۲۰۱۸، پایبند به تعهدات خود معرفی شده است.
اکنون، پس از سالها کارشکنی، تحریم، ترور دانشمندان هستهای، خرابکاری در تأسیسات، و فشارهای اقتصادی بیسابقه، دولت آمریکا با لحنی بهظاهر آشتیجویانه، پیشنهاد میدهد ایران از ادامه غنیسازی دست بکشد تا آمریکا “حق” ایران را بهرسمیت بشناسد! این منطق معیوب، بیش از آنکه دیپلماتیک باشد، نوعی باجخواهی سیاسی در لباس تعارف حقوقی است.
از سوی دیگر، این پیشنهاد هیچ تضمین عملی یا حقوقی ندارد. تجربه تلخ توافق برجام به ما آموخت که حتی اگر ایران بهصورت کامل تعهداتش را انجام دهد، طرف مقابل بهراحتی میتواند از توافق خارج شود و به اعمال تحریمهای گسترده ادامه دهد؛ آن هم بدون هیچ جریمه بینالمللی. اکنون چگونه میتوان به «بهرسمیت شناختن حق غنیسازی» توسط دولتی اعتماد کرد که سابقه زیرپا گذاشتن تمام تعهدات قبلیاش را دارد؟
پذیرفتن این پیشنهاد به معنای معامله بر سر یک اصل ملی و فنی است. یعنی ایران باید دستاوردهای علمی، صنعتی و امنیتی سالها تلاش دانشمندان خود را بهخاطر وعدهای سیاسی که هیچ ضمانت اجرایی ندارد، کنار بگذارد. چنین رویکردی نهتنها باعث تضعیف موقعیت ایران در مذاکرات میشود، بلکه در بلندمدت، الگویی خطرناک برای سایر کشورها ایجاد میکند که اگر فشاری کافی وارد کنند، میتوانند دیگران را از حقوقشان محروم سازند.
فراتر از این، مسئله غنیسازی، تنها یک موضوع هستهای نیست، بلکه نماد استقلال فناوری، غرور ملی و قدرت بازدارندگی ایران است. جمهوری اسلامی ایران، بارها اعلام کرده که به دنبال سلاح هستهای نیست، اما در عین حال، اجازه نخواهد داد حقوق طبیعیاش نادیده گرفته شود یا با آن معامله صورت گیرد. امروز، بیش از هر زمان دیگری، نیاز است که صدای ایران در برابر افکار عمومی جهان بلندتر از قبل شنیده شود: ما چیزی بیش از آنچه حق طبیعیمان است نمیخواهیم، اما در برابر هیچ فشاری از آن کوتاه نمیآییم.
در نهایت، این پیشنهاد، اگرچه در ظاهر جذاب و دیپلماتیک به نظر میرسد، در حقیقت، تلاشی برای تعلیق بدون بازگشت برنامه هستهای ایران و گرفتن امتیاز بدون پرداخت هزینه واقعی از سوی آمریکاست؛ و بنابراین، رد چنین پیشنهادی، نهتنها عقلانی و منطقی، بلکه وظیفهای ملی و تاریخی است.